در حاشیه فروش نخلهای جنوب به کشورهای عربی
چند روزی هست تصاویری دستبهدست میشوند که گفتهشده مربوط به صادرات درختان نخلِ دشتستان به قطر و کویت است. برای انتقالِ درختِ زنده، اطراف آن را با ابزاری حفر میکنند، درخت را با ریشهای چسبیده به خاک از زمینی که در آن جوانهزده، روییده و به میوه رسیده جدا میکنند و به کشوری دیگر میفرستند تا در خاکِ آنجا کاشته شود و به زیستن ادامه دهد. جایی که آب کافی برای نخل تأمین است. …
تصویر بُن کن شدن درختانِ نخل و انتقال آنها به خاکِ غریب برای من تداعیکننده مهاجرتِ آدمهای کشورم است. آدمهایی که در دامن میهن متولد میشوند، قد میکشند، حواس پنجگانهشان روی خاک و زیر آسمانِ وطن به کار میافتد. هوای میهن را نفس میکشند، بزرگ میشوند و پس از نموّ و بهوقت ثمر، احساس بیثمری میکنند، پس از دل کندنهای رنجآور از پدر و مادر و کَسان، از خاک از دوستان از آفتاب و آسمانِ زادگاه، ناگهان وطن را در یک چمدان جمع میکنند و میروند به غربت نشینی، به جاهایی دوردست که رنجِ زیستن کمتر به نظر میرسد. درخت نخل جنسیت دارد و واحد شمارشش مانند آدمی نفر است. نخل برای میوه دادن باید باردار شود. چهار درختِ نر برای یک نخلستان کافی است. باغداران گَردههای سپید رنگِ درختِ نر را بهصورت دستی روی تخمدانِ مادهها میافشانند و اینگونه است که خرما متولد میشود.
کاروانِ درختانِ مهاجر روایت گَرِ تصویری است که در آن نفراتِ دیگری از وطن، راهِ جَلا و هجرت پیش رو دارند، جلایِ وطنی ناخواسته دقیقاً شبیه به آدمها … نخلها مانند فرزندان وطن خاک را ترک میکنند و زحمت باغبان و شببیداری آبیار را پشت سر رها میکنند و میروند. از یک زاویه دیگر فروختن نخلهای نوجوان و مثمر به کشور همسایه مانند، به عقد در آوردنِ اجباری دختران است.
وقتی مزرعهدار درخت نخل را میفروشد انگار پدرِ ناتوانی است که یارای تأمین معاش و آینده فرزندش را ندارد و او را با چشمانی اشکبار بدرقه میکند. این روزها در روستاهای دشتستان باغداران گویی بچه عروس به حجله میفرستند. براهنی شعر بلندی دارد که در قسمتی از آن اینگونه سروده است: «چه جوانانی! اسماعیل، میبینی؟ چه جوانانی! /بسیاریشان هنوز صورت عشق را بر سینه نفشردهاند/و موهای صورت پسرها هنوز درنیامده/و دخترها را میبینی؟ چه پاهای لطیفی دارند!»
دیدن تصاویر نخلهای مهاجر این شعر را از نو در ذهن من میزاید:«چه درختانی! اسماعیل، میبینی؟ چه درختانی!/بسیاریشان هنوز گَرده بر زُهدان نفشردهاند/تنه نرها هنوز باریک است، هنوز دست هیچ مُخوَری* به جَبینشان نرسیده/و مادگان را میبینی؟/چه برگهای لطیفی دارند!»
* مُخوَر به کارگری گفته میشود که گردهافشانی نخلستان را انجام میدهد.
همدلی
به کانال صدای مردم در تلگرام بپیوندید
@sedayemardomdotnet