هیچ کس از جهان نمی رود.
تو نیز نرفته ای؛
نویدرسانِ جان افشانِ جانشیفتگان!
یاخته های دلپذیرت با خاک می آمیزند سبزینه می شوند
در آوندها بالا می روند
و اندامِ گیاهان را سرسبز می کنند
بر پهنه هایِ دلپذیرِ شادمانِ جهان.
شکوفه می شوند و می بالند و می گشایند
گلِ سرخ می شوند و فضا را
از عطر می آکنند.
رهاوردِ نرم بادهای دل انگیزِ بهارگاهان.
زنبوران عسل
بر جام هایت می نشینند
شهدِ تو را می نوشند
و به کندوهای خویش باز می گردند.
از بامدادان تا شامگاهان.
آنگاه
عسل می شوی،
خون می شوی،
شورِ زیستن؛
در رگانِ کودکانِ جهان.
آواز می شوی
در گلوگاهِ پرندگان.
ترانه می شوی
بر دهانِ پسران و دخترکان.
گرمای بوسه می شوی
بر لبانِ دلباختگان.
سرود می شوی
بر زبانِ دادگرانِ پیکار با بیدادگران.
عشق می شوی،
جانِ زیستن؛
و جهان را سرشار می کنی؛
ستاره ی بامدادِ راست پیمانان!
نیازیعقوب شاهی شاعر و همسر جاودان رفیق فاطمه مدرسی (سیمین فردین)
برگرفته از کانال های تلگرامی
به کانال صدای مردم در تلگرام بپیوندید
@sedayemardomdotnet