درباره اثر نفت ایران درودی
ایران درودی از اسم تا اثر، از شیوه زندگی تا شیوه نقاشی، از صحبت از مفاهیم تا خلق مفاهیم، از شیوه پرداخت تا شکل ارائه، از علاقه به بوم تا توجه به ریشهها توانسته است به معنای کامل به یک شاهکار هنری دست پیدا کند و اثر نفت او میتواند یک شاهکار تلقی شود.
«رگهای زمین، رگهای ما» و ریشههایی که دواند
شرق-حسین گنجی.روزنامهنگار:«بدون درخشش پرتو کمال، سایه هیچ شاهکاری بر روی زمین گسترده نخواهد شد. در واقع، هر آنچه در نوع خود کامل باشد، شاهکار خوانده میشود»؛ ژان گالار در مدخل ورودی پاسخ به پرسشی اساسی در باب زیباییشناسی با آوردن چنین گزارهای ابتدا سعی میکند حساب اثر شاهکار و مانا را با حساب دیگر آثار شاهکار اما گذرا مشخص کند. او در ادامه اما با اشاره به اینکه مفهوم شاهکار تنها به حس رسیدن به کمال و شایستگی نامیرایی بازنمیگردد، بلکه این تصور را به وجود میآورد که ویژگیهای مثبت در سطحی استثنائی در اثر جمع شدهاند و در این چارچوب است که اثر بیهمتا میشود، به معنای کامل میپردازد و میگوید: «باید از خود درباره ملزومات حس «کمال» که برای بهرسمیتشناختن آثار فاخر ضروری است، پرسش کنیم. اثری که در جایگاه «شاه» یا سرآمد سایر آثار قرار میگیرد، کامل است؛ به این معنا که به هدف خود دست یافته و توانسته است همه انتظارات را تماموکمال برآورده کند؛ همه چیز تمام و کامل است. توانسته آنچه را در نظر داشته، با موفقیت به انجام برساند؛ اثر خود موفق است. به هر روی، برای آنکه بتوان دستیابی به هدف را مسجل دانست، باید در مورد هدف به اتفاق نظر رسید. بنابراین بهرسمیتشناختن یک شاهکار، منوط به توافق ضمنی یا صریح بر سر غایتهایی است که باید به دست بیاید».
این غایتهای تعیینکننده کجا هستند و چه کسانی میتوانند در تعیین آنها توافق داشته باشند؟
گروههای مرجع به این دلیل مرجع خوانده میشوند که محل رجوع انبوهی از مردمان و مخاطبان قرار میگیرند و از این باب، اگر چیزی را آنها به آن استناد کرده یا ارجاع دهند و از وجوه مختلف بدان تأیید داده و با آن موافقت داشته باشند، هرچند آن مفهوم بدیع، مدرن و بدون پیشینه در فرهنگ عمومی جامعه باشد، رفتهرفته خود به گزارهای آشنا تبدیل شده و توافقهای ضمنی عمومی را بر خود میگیرد و انگار در عین حال که به هدفی که داشته دست یافته است، توانسته توافقی ضمنی و صریح را از آن خود کند.
در آثار هنری ایران میتوان از این دست چندین مورد را یاد کرد که شاید از همه مهمتر، آواز مرغ سحر اثر محمدرضا شجریان باشد که به این جایگاه، مرجعیت و تبدیلشدن به یک شاهکار را چه در شعر آن که شاعرش محمدتقی بهار و چه در آواز و اجرا که با شجریان بود، دست پیدا کرده است. از این جمله باز میتوان به بوف کور اثر صادق هدایت در ادبیات و تولدی دیگر فروغ فرخزاد اشاره کرد. این آثار هرکدام آنقدر ارجاعات متنوع، متفاوت و متکثری به خود در طی سالهای بعد از خلق گرفتند که امروزه به شاهکارهایی در ژانر خود بدل شدهاند که جمع وسیعی از آدمها به آنها مراجعه داشتهاند و بر روی زمین ایران از گستره وسیعی برخوردار شده است. شاهکارهایی که به قول ژان گالار مورد توافق ضمنی یا صریح جمع زیادی از مخاطبان خاص و عام خود بوده و توانستهاند ارجاعات متنوعی داشته باشند و از سوی دیگر به قول او در نوع خود کامل بوده و پاسخ درستی به جریان زمانه و اتمسفر عصر خود باشند. زمانهای که گویا تشنه چنین اثری بوده است و همچنان هم گویا سیراب نشده و دست از این آثار برنداشته است. این یکی از بارزترین ویژگیهایی است که میتواند موجب شود یک اثر را شاهکار بدانیم یا ندانیم. شاهکارهایی که در عین حال که متناسب با زمانه خود و در برایند اندیشههای دوران خود شکل گرفتهاند، به دلیل قدرت و مفهوم بزرگی که به میان کشیدهاند، فرازمانی شده و در طول زمان و عبور روزهای پربسامد، به بخشی از پازل فرهنگی آن خطه یا سرزمین یا در پنجرهای وسیعتر قطعهای از پازل فرهنگی جهان بدل خواهند شد.
«با توجه به گوناگونی «ژانر»های فعالیت بشر، شاهکارها نیز گوناگوناند؛ شاهکارهای ماهرانه، هوشمندانه، فریبکارانه، ناشیانه و احمقانه. در این معنای گسترده، شاهکار میتواند گذرا باشد. ممکن است یک پیروزی شکوهمندانه استمرار پیدا نکند، همانگونه که شکستی مفتضحانه میتواند به چنین سرنوشتی دچار شود. برعکس، هنگامی که از گستره معنایی شاهکار به قصد بهکارگیری آن در حوزه هنر بکاهیم، بیدرنگ شاهد پیوندخوردن مفهوم مدت و چهبسا جاودانگی یا فرازمانمندی به مفهوم شاهکار خواهیم بود».
در هنر تجسمی ایران نیز همچون دیگر مدیومها و ژانرهای هنری، معدود آثاری داریم که توانستهاند ریشه بدوانند و هنرمند یا یک دوره را به نوعی با خود تعریف کنند و امروز به گواه گروههای مرجع شاهکار شوند.
«رگهای زمین، رگهای ما» اثر ایران درودی در این کانسپت و شرایط با وجود آنکه یک اثر سفارشی محسوب میشود، توانسته چند ویژگی یک اثر شاهکار را از آن خود کند. اول اینکه نفت درودی یک اثر کامل است و توانسته به قول معروف، هدفی را که برای آن متصور شده بود، تحقق بخشد.
درودی در کتاب «در فاصله دو نقطه…!» و روایت شبی که اثر نهایی شد، اینطور آورده است: «پرویز با آمدن غیرمترقبهاش، چنان آرامشى در وجودم ایجاد کرد که سرانجام توانستم در آخرین مهلت اثر قابلقبولم را خلق کنم. به وجد آمده بودم. رنگها را با شعف انتخاب میکردم؛ سرخ، سرخِ آتشین. اثر که تمام شد، وقتی برای اولین بار به آن نگاه کردم، فهمیدم این همانی شده است که باید. این اثر میتواند سرزمینم، اهمیت کشورم را در جهان صنعتىشده امروز و کار مرا به بهترین شکل به نمایش بگذارد».
دومین نکته ارزشمند این است که این اثر در یک فرایند متفاوت از دیگر آثار هنری به سرانجام رسیده است؛ اثری که برخلاف دیگر آثار نقاشی که عموما صورت سفارش مشخص و قرارداد را به این شکل ندارند، از سر گذرانده و در نهایت به نتیجهای که مصداق کامل درونیسازی یک سفارش بیرونی میتواند تلقی شود، دست پیدا کرده است.
درودی در ذکر خاطرات چگونگی کشیدن این تابلو، در کتابش بیان کرده است که همان شب پس از بازگشت از میهمانی که در آن قرارداد سفارش چنین اثری از طرف شرکت نفت به او سپرده شد، نخستین اتود ساخته شد؛ اما برای دریافت بهتر، تصمیم گرفت چند روز به آبادان سفر کند. این مراجعه توانسته به او دریافت درستی از نفت و آنچه در اطراف آن رخ میدهد، به دست دهد.
سومین نکتهای که این اثر را امروز با واژه شاهکار همگن میکند، مهمترین نکته است و آن ارجاعات فراوان به اثر است. اثر «نفت ایران» که بعدها شاملو آن را «رگهای زمین، رگهای ما» نامگذاری کرد، در دو صفحه تمامرنگی در مجلاتی همچون «لایف»، «تایم»، «نیوزویک» و… در اکتبر ۱۹۶۹ منتشر و در سال ۱۹۷۰ هم در همین مجلات تجدید چاپ شد. همچنین به صورت پوستری جداگانه به مبلغ پنج دلار به فروش رفت.
درودی در کنار این تابلو، در متنی در چند سطر نوشته بود: «ایران، سنگ زیربناى تمدنِ جهانی بوده است و امروز نیز نفتش، نقشی تعیینکننده در اقتصاد جهان بر عهده دارد». او با این گزاره کوتاه، به ما نشان میدهد بر آنچه دارد انجام میدهد و سفارشی که گرفته است و اهمیتی که کارش میتواند داشته باشد واقف بوده و با آگاهی به سمت خلق اثر رفته است. او در کانسپت خود سفارش را جا میدهد و مفاهیمی که بلندی اثر را به نوعی تضمین میکنند در آن به خوبی و در شکل درستش جانمایی میکند. این کار آنقدر هنرمندانه و آگاهانه رخ میدهد که شاملو برایش شعر میگوید و منتقدان درباره آن مینویسند و بارها در نشریات تکثیر میشود و تقریبا بدل به یگانه تصویر هنر ایران به دارایی عظیم ایران یعنی نفت میشود.
شاملو در بخشی از شعری که برای ایران درودی سروده است، با شکوه میگوید: سکوتِ آدمی فقدانِ جهان و خداست/ غریو را/ تصویر کن!
و در رنگ خونی که به قاب کشیده است/ درودی آگاهانه غریو را تصویر
کرده است.
نکته سوم درباره این اثر را میتوان به مدرنبودن آن ارجاع داد. آثار درودی از این منظر از زمانه خود جلوتر و روح مانایی بیشتری داشتهاند و این خاصیت در این اثر او به گواه بیشتر رخ نمایان کرده است. مدرنیته از جایی که از هنر برای هنر فاصله گرفت و معنا برایش دارای اهمیتی ویژه شد خود را یک گام به تصاحب آینده و زندهماندن نزدیک کرد؛ همچون انسانی که از خود اثرهای متفاوت میگذارد و با آن کار، عمر طولانیتری برای خود ایجاد میکند، معنا و سویههای چندوجهی وقتی به هنر مدرن افزوده شد، آنها را به نامیرایی نزدیک کرد. او در این اثر با دیدگاهی تمثیلی و به سبک سوررئالیسم، خطوط لوله انتقال نفت را بهمثابه شریانهایی بازنمایی کرد که در درون آنها خون در جریان است.
نکته مهم دیگر در شاهکارشدن این اثر، روح اجتماعی موجود در کار اوست.
درودی در این تابلو که آن را به سفارش یک شرکت ایتالیایی مشغول در پروژه خطوط انتقال نفت از آبادان به اسکله نفتی ماهشهر ترسیم کرده است، به نظر میرسد میکوشد با نمایش خون در لولههای انتقال نفت، به مبارزات ایرانیان در برابر استعمار سلطهگران خارجی در جریان ملیشدن نفت اشاره کند و خونهای ریختهشده در راه این مبارزه را یادآور شود و بهطور غیرمستقیم استعمار را مورد انتقاد قرار دهد. ضمن اینکه در جایی در باب نیت پذیرفتن و انجام چنین کاری گفته است: «من عاشق ایرانم. ۴۷ سال پیش «تابلوی نفت» خود را برای آنکه در اکثر مجلات معتبر دنیا چاپ شد، به این شرط «مُفت» فروختم که زیر آن بنویسند انسانها تمدن را به ملت ایران بدهکارند، ما ایرانیان بودیم که فرهنگ و تمدن را به دنیا معرفی کردیم. از آن زمان با خودم عهد کردم که تابلوهایم را نفروشم و روزی آنها را در موزهای که متعلق به ایرانیان است، بگذارم. به این عهد خود وفا کردم و امیدوارم تا زمانی که موزهام آماده میشود، زنده باشم و با دستان خود آن را افتتاح کنم»؛ آرزویی که هرچه تلاش کرد، در حیات او حداقل تا به امروز که در حال خواندن این مطلب هستید، جامه عمل نپوشید و آرزویی شد که با خود به گور برد. شاید اگر بخواهیم با کنارگذاشتن تمامی ابعاد این اثر، پی به اهمیت آن ببریم، چارهای نداریم جز آنکه به ادبیات و تصویری که شاملو به ما داده است پناه ببریم. آنجایی که در شعرش خطاب به ایران درودی میگوید: تمامی الفاظ جهان را در اختیار داشتیم و / آن نگفتیم / که به کار آید / چراکه تنها یک سخن / یک سخن در میانه نبود:
-آزادی! / ما نگفتیم / تو تصویرش کن!
شاملو عاجزانه از نقاش میخواهد هرچه را در توان کلمات نمیگنجند، به بوم بیاورد و با قلممو و نقاشی آن را به تصویر بکشد؛ تصویری که برای هر انسانی میتواند تا ابد رؤیایی دستنیافتنی و بهانهای برای شگفتی، شکوه و تعظیم باشد و به آن آنچنان دلبسته شود که مثل مرغ سحر ناخودآگاه آن را زمزمه کند یا مثل یک اثر هنری آن را قاب بگیرد و در بهتری جای خانهاش بگذارد؛ جایی که حتی آدمها به خاطر مفاهیم بلند و تصویر شوربخش آن حتی حاضر هستند کپی و پوسترش را هم داشته باشند و قاب بگیرند، چه برسد که به دیدار اصل آن در موزههای بزرگ جهان بروند. ایران درودی از اسم تا اثر، از شیوه زندگی تا شیوه نقاشی، از صحبت از مفاهیم تا خلق مفاهیم، از شیوه پرداخت تا شکل ارائه، از علاقه به بوم تا توجه به ریشهها توانسته است به معنای کامل به یک شاهکار هنری دست پیدا کند و اثر نفت او میتواند یک شاهکار تلقی شود. او با نشانهها، ارجاعات، رنگگذاری و سبک خود توانسته جایی میان ریشهها و جوانهها بایستد و در عین حال که در هنر، فرهنگ، اجتماع و از همه مهمتر زمانه خود ریشه بدواند، در آینده جایی برای خود باز کند و خود و اثرش را به اثری مانا و قابل ارجاع و درخور توجه بدل کند.
به کانال صدای مردم در تلگرام بپیوندید
@sedayemardomdotnet