دست در خون دل پرهنران
اینکه شهرام ناظری، استاد بیبدیل آواز و ستون اصلی موسیقی ایران، آثار و اهداف نیمهتمام و به بنبست رسیده فراوانی داشته باشد، باید بسیار حسرت، افسوس و غبطه خورد، باید دریغ گفت….
از میان آثار و اهداف نیمهتمام و به بنبست رسیده استاد شهرام ناظری، میتوان به بعضی از آنها اشاره کرد:
«دماوند» محمدتقی بهار، «هفت شهر عشق» منطقالطیر عطار، شعری از عین القضات همدانی، قصیدهای از ناصرخسرو، مسمطی از منوچهری دامغانی، بخشی از گفتار و نثر آهنگین بایزید بسطامی، «پادشاه و کنیزک» و «پیرچنگی» مولانا، «عقاب» دکترپرویز ناتل خانلری، «رستم و سهراب» (شاهنامه کردی)، آثاری بر شعر نو «م آزاد»، «فروغ» و …
استاد شهرام ناظری بیش از چهار دهه، بدون حمایت نهاد و سازمانی، با هزینه شخصی و آنگونه که خود گفته است، با دستخالی تمامی آثار (بالغ بر پنجاه اثر) خود را تهیه و منتشر کرده است.
وقتی هنرمند بیبدیلی چون او باآنهمه تحول بیسابقهای که در طی چهلوپنج سال در موسیقی اصیل ایرانی به وجود آورده است، اینک بااینهمه آثار منتشرنشده و نیمهکاره، مانده باشد، باید بسیار دریغ خورد و بجای متولیان امر، از شرم فروریخت.
تشریح فکر و اندیشه هنری شهرام ناظری و نقش عظیم او در اعتلای موسیقی ایران، برون از هر وهم و قال و قیلی است. بیهیچ گزافهای، این نام معدود هنرمندان صاحب اندیشهای چون شهرام ناظری است که به فرهنگ و هنر معاصر ایرانزمین جلوه و اعتبار جهانی بخشیده است.
نام او بهتنهایی برای هویت فرهنگی ایران بزرگ، کافی است.
او یکی از معدود هنرمندان موسیقی ایرانی است که بعد از فضای سنگینی که اوایل انقلاب بر موسیقی اصیل ایرانی رفت، سرسختانه و عاشقانه چراغ موسیقی اصیل ایرانی را از طوفان حوادث روشن نگاه داشت تا به دست نسل امروز برسد. او به همراه هنرمندان آرمانگرای همنسل خود، برای حفظ موسیقی اصیل ایرانی، رنجها، مرارتها و تهدیدات بسیاری را به جان خریدند تا این میراث غنی و عظیم را از گزند محدودیتها، تنگنظریها، تهدیدها و خطرات بیشمار نگاه دارند! او طی سالها، با توانایی و قدرتی که در صدایش هست، سنتشکنی بیسابقه و رنسانس گونهای در آواز و موسیقی ایرانی به وجود آورده است.
تحول و نوآوریهای او در آواز و موسیقی همچنان ادامه دارد؛ بهگونهای که در هر اثر نسبت به اثر پیشین، چیز بدیعی به صدایش اضافهشده است.
شهرام ناظری به لطف صدای شعلهور، حماسی، شورانگیز و پرقدرت خود، در بحبوحههای تاریخی ایرانزمین، همواره در کنار و همراه تودههای مردم بوده و آنگونه که خود گفته، خواننده «تاریخ ایران» است. او تنها خوانندهای است که از آغاز، با اندیشه بیپایان مولانا پیشآمده و صدایش با احوالات درونی این عارف بزرگ و بیهمتای جهان، گرهی ناگسستنی خورده است. تو گویی، صدای شهرام ناظری از خاک به افلاک رفته و با سیر در کرانههای لاهوتی مترنمتر شده و باز بهخاک برگشته است. تو گویی، صدای شهرام ناظری بانگ گردشهای چرخ است که در این گنبد دوار طنین انداخته است. صدایی است که ازل را به ابد کشانده است و تا گردش اختران باقی است، چون شهابی گدازان در آسمان لایتناهی، سیر میکند.
صدای پر رمز و راز و افسونگر شهرام ناظری از جهانی دیگر به ما میرسد. شاید این بدان روی است که او، از آغاز به دریای بیپایان اندیشه و جهانبینی مولوی وصل بوده است؛ موهبت و فضیلتی که تا کنون هیچ خواننده دیگری در جهان از آن بهرهمند نبرده است. از این منظر شاید بتوان شهرام ناظری را متفاوتترین و منحصربهفردترین خواننده در جهان موسیقی دانست.
بهراستی اگر زبان پارسی، زبان جهانی بود، هنر بیچون ناظری، چه قلمروهایی را که تسخیر نمیکرد. هرچند در اقصی نقاط این کره خاکی، جان هر صاحبدلی با صدای پر شور و دیگرگونه او، افسونشده است. صدایی که گویی از روزگاران اساطیری و افسانهای به ما میرسد؛ صدایی که گویی از ماورای جهان هستی میآید.
شهرام ناظری به علت سیال شدن در اندیشه سرمدی مولانا، صدایش بهگونهای جلا یافته است که شرح و بیانش -حتی از نگاه اهلفن- بسی دشوار مینماید. گویی، تبوتاب، شوریدگی و سرمستی این صدا، از همان تبوتاب و شوریدگی و سرمستی شعر حضرت مولاناست. تنها در این صداست که اسرار درونی و احوالات پیدا و ناپیدای مولانا را میتوان جستجو کرد و به غوغای درونی مولانا نزدیک شد.
وقتی با آثار مولانایی شهرام ناظری همراه میشوی، سخت فرومیمانی که آیا این مولانا -جلالالدین محمد بلخی- است که آمده تا در عالم بیخویشتنی برای شهرام ناظری هفتصد سال بعد از خود، شعر بگوید، یا این شهرام ناظری است که هفتصد سال بعد از روزگار مولانا آمده تا از اندیشه و شعر پر خیال این عارف بیهمتا، برای جهانیان بخواند؟! شاید، صدای پر شور شهرام ناظری، خود لطف بیانتهای مولاناست که از پشت سدهها به ما رسیده است. «مهم را لطف در لطف است، از آنم بیقرار ای دل.» بیهیچ گزافهای شاید بتوان گفت این صدای شهرام ناظری است که در جاهایی مرتبه شعر مولانا را بسی فراتر برده و در نهایت توانایی، به «آسمان علیین» رسانده است. «نافهی تاتاری و مشک ختن/شعر مولاناست با آوای تو/شعر رومی میتراود از لبت/شعر مست و مستتر، هیهای تو.» هر چه هست، شهرام ناظری از سالهای دور، شعر مولانا را چراغ هدایت خود دانسته که در پرتو این چراغ همیشه روشن به راه خود ادامه خواهد داد.
از سویی دیگر، اقبال جهانیان به اشعار مولانا در دو سه دهه اخیر را، بیشتر از هر چیز و هر کس، باید به شهرام ناظری منسوب کرد.
او در تمامی کنسرتهایش در هر گوشه از جهان و در مجامع مهم فرهنگی، هر جا که توانسته از مولانا خوانده یا از اندیشه پهناور او سخن گفته است. اشتیاق گسترده جهانی به اشعار و اندیشه «رومی» بیشتر از هر چیز مرهون آثار مولانایی شهرام ناظری است.
بیتردید این صدا بهتنهایی آنهمه اقبال جهانی به رومی را به وجود آورده است؛ کاری که دهها رایزنی فرهنگی، صدها همایش ادبی و مولاناشناسی، فیلم و سخنرانی و حتی آواز و موسیقی دیگران، عملاً از آن عاجز و ناتوان بودهاند و شهرام ناظری بهتنهایی این مهم را در حد کمال، موجب شده است.
از منظری دیگر، صدای شهرام ناظری احیاکننده الحان حماسی گمشدهای بوده که در فرازونشیب تاریخ ایران از بین رفته بودهاند. او با تسلط بسیار بر ادبیات بسیار غنی پارسی، حماسه فردوسی و عرفان مولانا و حافظ را در بدیعترین شیوه آوازی خوانده است.
گفتنی است شهرام ناظری نخستین خواننده ایرانی است که با شناخت و آگاهی دقیق از فرهنگ شاهنامه، از این حماسه بزرگ ملی خوانده و چهره اهریمنی و بیداد ضحاک و ضحاکیان را با چیرگی تمام، تصویر کرده است و آنگونه که منتقدی آمریکایی با دیدن اجرایی از او، در مورد توانایی و قدرت صدای او، نوشته است که شهرام ناظری سالن را به آتش کشیده است.
ناظری فراتر از پاواراتیها درخشید و اثری از او، بهعنوان یکی از معدود آثار برتر و پرفروش موسیقی جهان شناخته میشود.
از میان آثار گرانسنگ شهرام ناظری، «صدای سخن عشق» و «گل صدبرگ» (دو قله موسیقی اصیل و عرفانی حقیقی ایرانی) را باید بهعنوان میراث بزرگ فرهنگی و هنری ثبت کرد؛ این دو اثر گویی، عصاره تمام فرهنگ و هنر و اندیشه و عرفان ایرانی است.
در «گل صدبرگ» گویی احوالات و ذوق سرشار مولانا، حافظ و شهرام ناظری پس از سدهها یکجا به هم رسیده است. آثاری چون لاله بهار، موسی و شبان، یادگار دوست، بنمای رخ، بشنو از نی، زمستان، کیش مهر، آتش در نیستان، شورانگیز، ساقینامه، مهتاب رو، حیرانی، ساز نو آواز نو، سفر به دیگر سو، مولویه، درفش کاویانی و… همه میراث گرانبهای فرهنگی و معنوی هستند.
آثار شهرام ناظری، آینه تمام نمای تاریخ، فرهنگ و هنر و تفکر سخنسرایان بزرگ ایران است. آثاری که از دل ادبیات خروشان و جاودان پارسی برون آمدهاند؛ آثاری که با حساسیت بسیار بالای ناظری و تسلط او بر ادبیات، با نوع آوری و طراوت بسیار خلق شدهاند.
به سالهای دور که برگردیم، آثار محمدرضا شجریان و شهرام ناظری با گروه آرمانگرای چاوش در برهه حساسی از تاریخ ایران، تأثیرات شگرفی را در سطح ملی به وجود آوردند که در این میان صدای شورانگیز و حماسی شهرام ناظری، چون تندری توفنده شنیده میشد. تصنیف شکوهمند «ای ایران» با شعر جواد آذر و صدای حماسی شهرام ناظری، هنوز پس از چهلوپنج سال، بسیار غرورانگیز است. تصنیف «کجایید ای شهیدان خدایی» با شعری منسوب به مولا از پس چهار دهه، مو بر اندام شنونده دشنه میکند.
در سالهای دفاع در برابر ارتش متجاوز عراق که تارک این سرزمین فناناپذیر -به درازای هزار کیلومتر- از زمین و آسمان در آتش و خون میسوخت، این صدای شعلهور شهرام ناظری و صدای سرکش محمدرضا شجریان بود که بسیار فراتر از صدای «ام الکلثوم» مصری، تهور و دلیری را در نهاد مردم میهنش برمیانگیخت.
وقتی اشعار تصنیف «برخیز تا از دشمن آشفته بپرسیم/در خاک دلیران به چهکار آمده امروز» را از پس سالهای دور با صدای شهرام ناظری میشنویم، هنوز غرورانگیز و سرشار از شور و حماسه و سلحشوری است و با آن برانگیخته میشویم. تصنیف «میگذرد کاروان» هنوز ما را کشانکشان با خود میبرد و تسخیر میکند. این تصنیف از داغ و ظلم و ستمی میگوید که بر ما رفته است.«خون هر جانباز/میدهد آواز/جان فدای وطنم/خاک ایران کفنم.»
تصنیفی که گویا ملودی آنهم از خود شهرام ناظری بوده و استاد بزرگ محمدرضا لطفی مقدمه آن را ساخته بودند. تولید آثار حماسی شهرام ناظری در اوج جنگ، در شرایط بسیار دشواری شکل میگرفت؛ در هنگامه موشکباران تهران از سوی عراق، برخی از این آثار بهناچار در زیرزمین و در میان تهدیدات حاصل از موشکباران مناطق مسکونی تهران ضبط میشدند.
بهموازات برانگیختن روحیه دلیری و پایداری در بین رزمندگان ایرانی توسط این آثار حماسی، دیگر آثار تغزلی شهرام ناظری و محمدرضا شجریان، موجبات آرامش و همدلی در میان مردم ایران آن سالها را فراهم میکرد. پخش این آثار در آن شرایط سهمگین جنگی، مانع از اضطراب و هراس مردم جنگزده ایران میشد.
ایجاد فضای آرامش در آن شرایط حاد جنگی، باعث میشد که دانش آموزان سراسر کشور با آسودگی خیال و اشتیاق بر سر کلاسهای درس حاضر شوند. آن آرامش داخلی، بیشتر از همه، مرهون لطف موسیقی سنتی ایران و این آوازها بوده است.
اینک از آن سالها، خیلی گذشته و همچنان میگذرد. ما نمیدانیم در آن سالها که شهرام ناظری و دوستان آرمانگرای او در گروه چاوش – که آن آثار درخشان و ماندگار را خلق میکردند، مسئولین و متولیان فرهنگ و هنر این سالها، به چهکار مهم و درخشانی مشغول بودهاند؟! چه سهم و نقشی در جنگ و پشت جنگ تحمیلی داشتهاند؟! اینک سهم شهرام ناظری از خلق آنهمه آثار بزرگ حماسی و ملی کجا رفته است؟!
در اینجا، آنچه ذکر آن بسیار ضروری است این نکته مهم است که شهرام ناظری هیچگاه در پی سهم خواهی شخصی خود نبوده و اگر در این میان چیزی گفته صرفاً باانگیزه اعتراض به وضعیت و فضای موجود بوده است. او بارها به خاطر نادیده گرفتن حقوق دیگر هنرمندان موسیقی از سوی صداوسیما، به این سازمان معترض بوده است. از اول انقلاب صدای او و دیگر هنرمندان موسیقی سنتی ایرانی، بدون اطلاع و اجازه آنها و بدون پرداخت حقوق معنوی و مادی آنها بهکرات از این رسانه پخششده است.
در سالهای اخیر، تعطیلی کنسرتهای شهرام ناظری (باآنهمه نقش و تأثیر بیسابقه ایشان در سطح ملی، فرهنگی و اجتماعی) پاداش و لطف و عنایت متولیان امر به شهرام ناظری بوده است!
تعطیلی کنسرت در ساعاتی قبل از اجرا و بستری شدن او به علت فشارهای روحی ناشی از این بیمهریها، قطع برق محل برگزاری برخی کنسرتهایش، منتشر نشدن، نیمهتمام ماندن و به بنبست رسیدن بسیاری از آثار و طرحها و ایدههای جدیدش در موسیقی، پاداش آنهمه کوشش و تلاش ایشان در عرصه فرهنگ و هنر و مهمتر از آن، آثار حماسی و ملی او -طی آن سالهای بحرانی و جنگی- بوده است!
در روزگاری هستیم که عرصه بر نامآوران و آزادگان بزرگ فرهنگ و هنر بسیار تنگشده است!
هنرمند بزرگی چون شهرام ناظری برای احیا و اعتلای موسیقی اصیل ایرانی و اشاعه این هنر و ادبیات غنی پارسی در سطح جهان، مرارتهای زیادی کشیده است. طی سالهای نخستین انقلاب، سرسختانه و متهورانه این موسیقی را از ناهمواریهای صعبالعبور داخلی، بهسلامت عبور داده تا به ما رسیده است. چندین نسل را با هنر آواز خود، به موسیقی درجهیک و اصیل ایرانی، همراه ساخته است.
هر جان شیفتهای را به اندیشه و شعر عطار، خیام، سعدی، مولانا، حافظ، فردوسی و دیگر متفکرین بزرگ و سخنپرداز ادبیات ایران و برخی شاعران نوپرداز معاصر آشنا ساخته است.
در پی بلاهای طبیعی و ویرانگری که در این سرزمین، از راه رسید تا آنجا که توانست عواید کنسرتهایش را برای زلزلهزدگان و حادثه دیدگان، یا بیماران خاص یا ساخت مدرسه و… اختصاص داده، یا از محل کنسرتهایش، انسانهای نوعدوستی را برای کمک به حادثه دیدگان، همراه ساخته است؛ اما اینک، سالهاست که با کوتاهی و بیکفایتی متولیان امر، جفای سنگینی در حق این ستون اصلی و همیشه استوار موسیقی ایران رفته است و آثار بسیاری از او بلاتکلیف و نیمهتمام ماندهاند.
این جفا در حق فرهنگ و هنر و ادب ایران است. این حق نسل فرهیخته و هنردوست ایرانی است که مشتاق آثار تازه شهرام ناظری است؛ آثاری که سالهاست به علت خبط کوتولههای فکری رخنه کرده یا منصوبشده بر صندلیهای تصمیم گیر برای فرهنگ و هنر ایران بزرگ، در محاق ماندهاند؛ در زمانهای که بقول خود شهرام ناظری، عصر «دلقکها و شامورتیها و شعبدهبازها، دلال ورمالهاست که افتادهاند در صفهای جلو و آنهایی که اصالت و هدف درستی برای انسان و هنر دارند، عقب ماندهاند.»
اما این آثار درخشان شهرام ناظری است که بهاندازه نقوش خیرهکننده تخت جمشید برای ما گرانبها و افسون کننده است؛ نقوشی که خود، شاهکار هنر و معماری و تمدن ایران کهن است. اما طی دههها بعد از انقلاب، بذلتوجه متولیان امر را بیشتر در جاهای دیگر باید جستجو کرد. التفات آنها به هنرنمایان بیهنری است که در وجود و کارشان همهچیز هست غیر از هنر و فرهنگ. چنین برخوردی با آثار شهرام ناظری سنگ به ساحت مهتاب انداختن است.
متولیان امر، باید «خاک درگه اهل هنر» شوند، اما آنها غافلاند که چه جانهای شیفتهای که با صدای شهرام ناظری، دگرگونشده و میشوند؛ صدایی که چون چشمهسار زلالی از دامنه قلههای پربرف ادبیات پارسی میجوشد. این ماییم که به این صدای شوریده سرمدی نیازمندیم وگرنه شهرام ناظری سالهاست که صدایش در اقصی نقاط گیتی طنین انداخته است.
آنگونه که نیک میدانیم، شهرام ناظری شخصیتی بسیار وارسته دارد. کسی که عمری با اندیشه و جهانبینی مولانا پیشآمده، بهیقین در جهانی سیر میکند که هیچ تعلقی به این جهان خاکی ندارد.
او در سال نود طی مصاحبهای با ماهنامه «تجربه» گفته است: «من شهرام ناظری فرزند ایران و از نژاد کرد از ابتدای انقلاب یعنی از سال پنجاهوهفت تا امروز که با شما سخن میگویم در این مدت سیوسه سال نه کمک مالی و نه وامهای آنچنانی گرفتهام و نه زمین و نه خانه و نه هیچچیز دیگر. هرگز از کسی یا نهادی نهتنها چیزی طلب نکردهام، حتی حقوحقوق طبیعی سیساله خود را نیز نگرفتهام؛ این را بدان سبب آوردهام که بدانید یک هنرمند با چه شرایطی در این مملکت روند کاری خود را ادامه داده است. خیلیها و خیلی از مراکز وامدار من هستند اما من وامدار کسی نیستم، برای همین خدا را شکر که سربلندم.»
متأسفانه، سالهاست که اندیشه بزرگان هنر ما، برای اعتلای فرهنگ ایران بزرگ، دستخوش تنگنظریهای فراوان متولیان امر شده است. آنان که دغدغه هنر حقیقی و انسانی و متعالی داشته، سرخورده و دقمرگ میشوند.
صداوسیما که باید بهترین موسیقی ایرانی را برای مخاطب ارائه کند، سالهاست که با پخش تفالههای موسیقی سنتی، عملاً سطح سلیقه مخاطب خود را بهشدت تنزل داده و این رسانه را جولانگاه مقلدهای بیهنر قرار داده است.
به اذعان برخی از کارشناسان، صداوسیما، سخیفترین و بیهویتترین موسیقی دمدستی را رواج داده و رهاورد سالها تلاش بزرگان موسیقی را به بیراهه کشانده است. این سازمان فرهنگ ستیز، سالهاست که عرصه را در اختیار نااهلان تهی از هنر گذاشته است.
در این میان هنرمندان حقیقی که برای خود فضیلتی قائل بودهاند، خود را از این میدان دور نگهداشتهاند.
گویا رنج بردن بزرگان فرهنگ و هنر و ادب این سرزمین طی سدهها، تسلسلی تاریخی بوده و چون نیک بنگریم، آثار جاودان فردوسی و حافظ و دیگر نوابغ اندیشه و سخن ایران، از دل چنین رنجهایی برون آمده است.
دیری است که عرصه بر آزادگان و صاحبان حقیقی هنر و فرهنگ، تنگشده و چراغ عدالت و انصاف، بیفروغ مانده است و راه بر اختلاسگران، شیادان و تزویرکاران هموارشده و از همین رو «دست در خون دل پرهنران» میدارند.
همدلی – خسرو حیدری، فیلمساز و فعال فرهنگی
به کانال صدای مردم در تلگرام بپیوندید
@sedayemardomdotnet