آموزش و پرورش یکی از عوامل کودک همسری
از شما عزیزانم میپرسم آیا آموزش و پرورش در امر کودک همسری هیچ نقشی ندارد؟ آیا اگر سیستم آموزشی ما به گونهای باشد که کودکان بتوانند خود را بشناسند آنگاه آینده را متفاوتتر متصور نمیشوند؟
عاتکه رجبی
اولین جلسه آشنائیام با کلاس پنجمیها بود. خود را معرفی کردم و از ویژگیهای شخصیتیام و تواناییهایم سخن گفتم و سپس از بچهها خواستم آنها نیز همچون من خود را معرفی کنند و به بیان نام و فامیلشان اکتفا نکنند.
برایم عجیب بود کودکان در سن یازده سالگی اندک شناختی از خود نداشتند و نمیتوانستند درباره خود سخن بگویند. با هر بار معرفیِ کودکی این پرسش در ذهن من پررنگ و پررنگتر میشد “پس آموزش و پرورش چه به کودکان آموزش میدهد؟” آنها حتی درباره صفات برجستهشان هیچ نمیدانند و حرف زدن از خود را امری خندهآور تلقی میکنند!
یاد خودم افتادم که در سن سی سالگی خود را فهمیدم. فهمیدم کل مسیر زندگیام را به اشتباه آمدهام و انتخابهایم از روی شناخت نبودهاست. من یک مهندس نیستم و آنچه که مرا میطلبد روانشناسیست اما چه دیر است و چه سخت برای کنار گذاشتن مسیری که تا کنون آمدهام و شروع راهی جدید.
نوبت به معرفی پروین رسید. با اضطراب برخاست صدایش را صاف کرد و با خندهای تلخ گفت “پروینِ خنگ هستم و قرار است بعد از پایان دوران ابتدایی عروس شوم. مادر بودن هم شغل حساب میشود درست است؟”
آه پروین با من چه کردی؟ به یکباره فرو ریختم. نمیدانستم چه بگویم. از سخن گفتن وحشتم آمده بود. فرزندم چه بگویم که هیچ آسیبی در کلامم نباشد؟
با کودکی یازده ساله چه کردهایم که خود را خنگ معرفی میکند؟ خود را بری از هر نوع استعداد و توانایی میداند! با کودکی یازده ساله چه کردهایم که کودک همسری را پذیرفته است؟
ساعت تفریح بود صدای پروین در گوشم نجوا میکرد. رو به همکارانم پرسیدم اینجا دختران در چند سالگی ازدواج میکنند؟
یکی از عزیزانی که بومی منطقه بود پاسخ داد عموما بعد از دوازده، سیزده سالگی دختران را عروس میکنند.
متعجب پرسیدم چرا؟ نمیدانم فرزندان این منطقه عجیب باهوش و توانا هستند یا نسل جدید اینگونه مستعد هست. یا شاید ما هم به همین اندازه توانمند بودیم اما به ما فرصت شناخت خویش را ندادند! چرا والدین اجازه نمیدهند فرزندانشان خود را بشناسند، رشد کنند، بالغ شوند سپس انتخاب کنند که آینده و زندگیشان چگونه باشد؟
در پاسخ به خنده گفت فکر میکنند شوهر کم است قبل اینکه تمام شود دختر را عروس میکنند.
این پاسخ هیچ قانع کننده نبود. چگونه میتوان زندگی و آینده یک انسان را به شوخی گرفت! ازدواج در کودکی! چطور ممکن است یعنی مادران و پدران برای فرزندانشان خواستار هیچ آیندهای نیستند؟!
یکی دو هفته بعد اولین جلسه آشنائیام با اولیا بود. تنها پرسشام از مادران این بود چرا فرزندانتان را اینقدر زود عروس میکنید و اجازه نمیدهید خودشان در بزرگسالی مسیر زندگی شان را انتخاب کنند؟
پاسخ مادران خیلی تلخ بود. ما خود نیز کودک بودیم و ازدواج کردیم. هیچ از زندگی نفهمیدهایم هیچ لذتی هیچ شادی هیچ استقلالی هیچ و هیچ و هیچ. ما نیز دلمان نمیخواهد دخترکانمان را زود عروس کنیم اما آنها هیچ آیندهای ندارند. عروس نشوند چه بشوند؟
با خود در دل گفتم آه امان از عدم شناخت. مادر عزیز تو اگر فرزندت را میشناختی و بر تواناییهایش آگاهی داشتی به همین راحتی برای فرزندت خواهان تباهی نبودی. آه پروینم تو نیز اگر خود را میشناختی و بر تواناییهایت آگاه بودی آینده را برای خود متصور بودی نه برای همسر و فرزند!
از شما عزیزانم میپرسم آیا آموزش و پرورش در امر کودک همسری هیچ نقشی ندارد؟ آیا اگر سیستم آموزشی ما به گونهای باشد که کودکان بتوانند خود را بشناسند آنگاه آینده را متفاوتتر متصور نمیشوند؟/ندای زنان
به کانال صدای مردم در تلگرام بپیوندید
@sedayemardomdotnet