اکنون مسئولیت فردی ما در پیوند با فرهاد میثمی دو بخش دارد: توجه به مطالبات او که جان بر سر آنها نهاده است و عبارت است از مداومت در مقاومت، همراه با آگاهی و مطالعه هدفمند؛ و تلاش جدی برای آزادی هر چه سریعتر فرهاد میثمی و دریافت خدمات اضطراری و همهجانبه پزشکی برای حفظ جان گرانمایهاش.
فرشته ذاکر
در اولین مواجههام با تصویر دگرگون #فرهاد_میثمی فریز شدم بعد از چند لحظه سریع صفحه را بستم. نمیتوانستم باور کنم، نمیخواستم باور کنم او فرهاد است. چند لحظه گذشت، در حد و اندازه لحظاتی که یک زندانی را صدا میکنند برای آزادی، وقتی چشمبندش را باز میکنند سکو و حلقه طناب، حقیقت را توی صورتش شتک میزنند. همانقدر گیج برگشتم. بند بند تصویر را کاویدم. دندهها، بازوهای آب شده، گردن لرزان، حفره دهان، گودی چشمها، رگ بیرون زده، موهایی که نیستند. خودش بود اما نمیتوانستم با او ارتباط برقرار کنم. فرهاد به دنیای دیگری پرتاب شده بود، نه من به دنیای دیگری پرتاب شدم.
طول کشید تا از بهت و ناباوری خودم را بیرون بکشم. فرهاد هدفش عزادار کردن ما که نیست. از ما عزاداری که نمیخواهد. پس این حقیقت عریان چه میگوید. دوباره برگشتم خوب نگاهش کردم. نامهاش را خواندم. نامههای قبلیاش را دوباره خواندم. او دور نبود، همین نزدیکیها دارد زندگی میکند. فقط دیوار بلند استبداد معنای مکان و زمان را به شکلی بنیادین تغییر داده است. معنای رابطه را به شکلی بنیادین تغییر داده است. معنای زندگی کردن را به شکل بنیادین تغییر داده است. ما دیگر هیچ معنای واضحی از زمان، مکان، ارتباط و زندگی نداریم. مگر این که به شکل بنیادین در برابر این دگردیسی مقاومت کنیم. تصویر تازهی فرهاد تصویر این مقاومت بنیادین است. او فروپاشی معنا را عمیقا درک کرده است. تصویر نیچه با سردردهای درمانناپذیرش میآید جلوی چشمم، وقتی در آستانهی هجوم فاشیسم، بیوقفه درباره فروپاشی معنا نوشته بود و هشدار داده بود. نوشتههای فرهاد دو بخش دارد. بخشی از سخنش با حاکمان است و بخشی از سخنش با مردمان. سخنش با حاکمان که پرواضح است. در سخنش با مردمان، با زبانی بسیار محترمانه و محتاطانه از ما دعوت میکند فروپاشی بنیادین معنا را جدی بگیریم. محتاطانه مینویسد مبادا ما وحشت کنیم (ناامید بشویم)، محترمانه درخواست میکند مبادا ما گمان کنیم او بابت تلاشهایش خسته شده (طلبکار) است. محتاطانه و محترمانه سخن گفتن او چیزی از قاطعیتش کم نمیکند. اما قاطعیت را در مرزهای فردیت خودش دنبال میکند و ما را با تصمیمهای لرزان خودمان وامیگذارد تا هر چقدر که دلمان میخواهد مقاومت را به تاخیر بیاندازیم.
هر بار که فرهاد برای خواستی شرافتمندانه اعتصاب غذا میکند و بیم جانش میرود، ما (مایی که با او همدلیم) تلاش میکنیم مانع مقاومت بنیادین او شویم، اما به نوعی درماندگی یا ناامیدی میرسیم. دلیل این ناامیدی این نیست که احساسات دردناک ما برای او مهم نیست؛ دلیلش این است که او با همان قاطعیتی که حد و مرزهای شجاعت اخلاقیاش برای او ایجاب میکند، به خودش حق میدهد در مرزهای فردی خودش به شکلی بنیادین مقاومت کند. چرا که بیم فروپاشی بنیادین، ضرورت مقاومتی بنیادین را ایجاب میکند. او طاقتش را دارد.
اگر مقاومتی این چنین بنیادین در حد تاب و توان ما نیست، نیاز نیست از وجدانی که فرهاد با جسم و جانش بر ما نمایان میکند وحشت کنیم. او بارها از ما خواسته است هر جا که ایستادهایم فقط چند قدم جلوتر بیاییم و باز دوباره توانمان را جمع کنیم و از آنجا چند قدم جلوتر بیاییم تا بالاخره به هم برسیم. او بارها به ما یادآور شده است که برای تبدیل شدن زهر به پادزهر نیاز است که کوشش فردی به کوششی جمعی گره بخورد. با نامههایی که نوشته، با کتابهایی که معرفی کرده، راهش را هم نشان داده این مهم را چگونه طی کنیم. اگر از دیدن تصاویر جدید فرهاد متاثر شدهاید، نامههایش را حتما بخوانید، کتابهایی که معرفی کرده را بخوانید، توجه به درخواستهای او، جانی تازه به او میبخشد. این آن بخشیست که “ما” در برابر حفظ جان او مسئولیت داریم. اگرچه مسئولیتپذیری ما ذرهای از مسئولیت بیچون و چرای حکومت که “باید” مراقب جان فرهاد میثمی باشد، کم نمیکند.
اکنون مسئولیت فردی ما در پیوند با فرهاد میثمی دو بخش دارد: توجه به مطالبات او که جان بر سر آنها نهاده است و عبارت است از مداومت در مقاومت، همراه با آگاهی و مطالعه هدفمند؛ و تلاش جدی برای آزادی هر چه سریعتر فرهاد میثمی و دریافت خدمات اضطراری و همهجانبه پزشکی برای حفظ جان گرانمایهاش./کانال علمی مطالعات زنان
به کانال صدای مردم در تلگرام بپیوندید
@sedayemardomdotnet