فرهنگی

آوار، این بلایِ کور…

رحمان-ا

من اینجا که هزار دردِ خیابان

و طناب

بر سرم آوار شده

با کشته های امسال نفس می کشم

تو آنجا زیر آوار هنوز نفس می کشی

کاش می توانستم

دستان تو را بگیرم

و احساس تو را زیر آوار

نفس بکشم

 

این بلایِ کور از کجا نازل شد!؟

این غبارِ ویرانی از کجا بلند می شود؟

و بر چشمان آسمان می نشیند

این خاک از کدام دیار هوا را گرفته ؟

من کجا به دنبالت بگرد-ام ؟

کدام شهر… کدام خیابان…  کدام کوچه

و خانه ای که نیست وُ محو شده

خاک شده

انگار هزار سال شهری نبوده

و ساکنانش به سنگستان تنهایی

کوچ کردند

انگار هیچ دانه ای در این خاک

گل نداده

و گیاهی از دلِ خاک قد نکشیده

انگار هزار سال دیوارها آوار شدند

و سقفی نبوده

ردِ پایِ هیچ انسانی

از آنجا عبور نکرده

نه خانه ای ست،

نه پنجره،

که بر شکوفه هایِ باغ سلام کند

و رشته های آفتاب

بر صبحگاهش طلوع

من اینجا که هزار دردِ خیابان

و طناب

بر سرم آوار شده

با کشته های امسال نفس می کشم

تو آنجا زیر آوار هنوز نفس می کشی

کاش می توانستم

دستان تو را بگیرم

و احساس تو را زیر آوار

نفس بکشم

دخترم،

در رگهای تو تاکستانهای جهان

به بار می نشیند.

بعد از تو،

گندمزارها عطر تو را از یاد می برند.

رحمان-ا    ۱۸ / ۱۱ / ۱۴۰۱

 

به کانال صدای مردم در تلگرام بپیوندید
@sedayemardomdotnet

Print Friendly, PDF & Email
نمایش بیشتر
دکمه بازگشت به بالا