در باره خیزش مهسا
بله! مبارزات روزمره در عامترین و شخصیترین سطح در زندگی زنان و مردان در همهی ابعاد ادامه دارد…
زن، زندگی، آزادی
رها شیرازی- کانال علمی مطالعات زنان
خیابانها با بنرهایی دارای واژهی ” ما ” پر شده است که این مسیر ۴۴ ساله را با هم طی کردیم…
چند روزیست در تلاشم در میان شلوغیهای کار و زندگی متن تحلیلی دکتر سعید مدنی از زندان با عنوان «صد سال و صد روز – دربارهی خیزش مهسا» را بخوانم. بیانیهی مهندس موسوی و نقدها و نظرها را در اتاقهای مختلف کلاب هاوس گوش میدهم.
چندیست حال جسمی خوبی ندارم. تستهای مختلف و… ۱۷ ام بهمن حوالی ظهر دکترها با خواندن آزمایشها و سنجش تراکم استخوان، جسمی که به سمت پیری میرود را برایم عینی کردند. در ۴۴ سالگی و در مسیر یائسگی با پوکی استخوان ستون فقرات.
برای من که هیچ قصد بچهدار شدن نداشتم به یکباره “تشخیص تمام شدن فرصت” مشتی شد که در زمین روزگار از “زمان ” خورده باشم … با این احساس شکست در زمین بازی روزگار به آهنگ شروین پناه بردم … برای یک زندگی معمولی… برای… برای… شروین پیام داده بود “ما بردیم “، به مناسبت کسب جایزهی گرمی. اشک امان نمیداد…
اینستا را چک کردم… فاجعهی زلزلهی ترکیه و سوریه و خرابیها و آمار کشته شدهها… یک غم دیگر به غمهایمان اضافه شده….
کمی پایینتر، تیتر خبری بر روی تکهای از یک مصاحبه نظرم را جلب کرد؛ گوینده ابوالقاسم طالبی که قلادههای طلا، فیلمی تحریفی- تخیلی از یک دوران تاریخی را برای خوشرقصی کارگردانی کرده است، این بار به تمسخر زنان سلبریتی پرداخته بود که «انگار بعضی یائسه شدنشان را هم تقصیر جمهوری اسلامی میدانند»
چه همزمانی لعنتی با اتفاقات امروزم داشت! با شنیدن صدای خنده و تمسخر گوینده و مجری به خودم برگشتم. چرا بعد از یک تشخیص پزشکی از بدنم این چنین با آهنگ شروین پناه برده و زار زدم… بله! تمام عمرم را در نظام سیاسی گذراندم که مرا جنس دوم دیده است. برای شخصیترین مساله مربوط به من، مربوط به بدنم، به عنوان یک زن حکم صادر کرده است، سخن از یک اتفاق ماهانهی طبیعی زنانه را تابو کرده و بعدتر در رسانهاش یائسگی را به تمسخر میگیرد. مادری را به عنوان یک هویت قابل قبول تبلیغ کرده است و تبعیضهای حقوقی و قانونی را با دلایل فقهی توجیه کرده است و قدرت مغزهای پوسیده را بر همهی ابعاد زندگیمان به نمایش گذاشته است و…
اما من سالها پیش در حوزهی فردی برای عدم پذیرش مسئولیت مادری تکلیفم را با خودم روشن کرده بودم؛ پس چرا این چنین از لحاظ احساسی غافلگیر شدهام؟ چرا در این سالها علائم یائسگی را نادیده گرفتم و چرا همچنان سخن گفتن از آن برایم سخت است؟ زیستن در اتمسفر نظام سلطه چه حفرههای ناپیدایی در وجودم ایجاد کرده است؟ ذهنم درگیر “من” دیکتاتوری میشود که یک “من” م را این چنین نادیده گرفت و پنهان نگهش داشت…
برگشتهام به متن تحلیلی دکتر مدنی:
«در این مسیر “خیزش مهسا” نه آغازین تلاش است و نه آخرین. همچنان که مردان و زنان جوان در خیزش مهسا به اتکای گنجینهی غنی جنبشها و خیزشهای پیش از خود گرد هم آمدند و تجربهی جدیدی از زندگی سیاسی و سیاست زندگی را رقم زدند، پس از این نیز آنان که مطالبات و اهداف تاریخی ملت را دنبال میکنند نیز از تجارب گرانبهای صدروزهی خیزش مهسا بهره میگیرند. این خیزش چشمانداز تغییر را در ایران روشنتر؛ آتش امید را در دل همه ما فزونتر و بار دیگر همهی ایرانیان اعم از حاکم و محکوم، فرودست و فرادست را غافلگیر کرد…»
بله! مبارزات روزمره در عامترین و شخصیترین سطح در زندگی زنان و مردان در همهی ابعاد ادامه دارد…
زن، زندگی، آزادی
به کانال صدای مردم در تلگرام بپیوندید
@sedayemardomdotnet