فرهنگی

سرشارم از آن نگاه

رحمان- ا

آرامم، همچون شکوه وارسته کوه

و آرامش‌ِ روحِ  زخمیِ پروانه

در تجسم مرگی ناگزیر

شعله ور در خاکسترِ استخوانهایم

در تکه زمینی آشنا وُ… بی نشان

و پارگیِ رگ و عصب در کالبدِ احتضار

به سرخیِ خونِ ستاره ای

شتک زده بر تاربکی،

وز طلوعِ سپیداری بر فراز البرز

در برفگیر زمهریر و آتش

سرشارم،

در جانِ شیفتهِ شقایق

بسان آرامش سرِ سیاووش

شناور در طشت خون

و سکوت دریا، چشم فروبسته

پس از توفانی مهیب و غرقاب

بسانِ خرسنگهایِ کف دریا

و ششهایِ انباشته از صدفها

در نفیرِ رگبار آلاله ها

در سحرگاهِ قتل و عام ارغوانها

من سرشارم،

در آرامشِ چشمانِ روزبه؛

در آوردگاهِ نغمه ایِ بر لبها

و قلبی پرخون

و عشقی سرشار و زاینده

بر فراز پرچمی فروافتاده،

روزِ بعد از کودتایِ خونتای

آرامم… در جسم سنگ وُ  دهان زنی

که هر روز نغمه های عاشقانه می خواند

و درقلبش هزاران ستاره

شعله ور می روید.

رحمان- ا      ۲۵ / ۱۱ / ۱۴۰۱

 

به کانال صدای مردم در تلگرام بپیوندید
@sedayemardomdotnet

Print Friendly, PDF & Email
نمایش بیشتر
دکمه بازگشت به بالا