فرهنگی

شب و رویایِ ستاره

رحمان–ا

باید گذشت با پلکهای خسته

انتهایِ شب را می کاوم

لکه های ابر شتک زده در افق

آسمان در عمق چشمانم

چسبیده بر زمین

و شب بر کوهانِ کوه

شخم می زند

ماه نشسته بر طاقچه آسمان

از لابلای درختان بلوط

ستاره می بارد

افق ِلاجورد

آرام در تیره گی فرو می رود

نخلهای زخمی و بی سر

زنجیره واژه‌های شعر را

ردیف به ردیف می بافد

و با من می خواند

باد بر شیار دشت می‌رقصد

صدای بلندی از دوردستها می خواند

انگار خدا،

برای عاشقِ سرگردانِ

زمین،

که معشوقه اش ترک کرده

دعا می خواند

و حالا در تنهایی

یوغِ انسان را بر دوش می کشد

چه آفرینش هولنکی!

زیباییِ تو

ای تنهاترین ستاره،

نشسته بر رویای شبانه ام

در غمبارترین روزهایم

من با تو می مانم

رحمان–ا ۱۲ فرودین ۱۴۰۲

 

به کانال صدای مردم در تلگرام بپیوندید
@sedayemardomdotnet

Print Friendly, PDF & Email
دکمه بازگشت به بالا