جوانان

نظام آموزشی به مالکیت طبقه نوظهور مذهبی در آمده است

گزیده ای از مصاحبه سایت دیده بان ایران با احمد بخارایی، مدیر گروه جامعه‌شناسی سیاسی در انجمن جامعه‌شناسی :…
بعد از انقلاب، فاصله زیاد این نوع آموزش در ایران نوعی شکاف و تبعیض را رقم زد. این موضوع بعد از شکل‌گیری طبقه نوظهور ناشی از نابرابری توزیع ثروت و قدرت در بین گروه‌های خودی اصلاح‌طلب و اصول‌گرا به دلیل مرزبندی ایدئولوژیک و نیز در ساختار قانون اساسی در اصل اول مبنی بر تفسیر فقها از قانون و تقدم شرع بر قانون به وضوع قابل مشاهده است. اکنون نظام آموزشی به مالکیت طبقه نوظهور مذهبی در آمده است.

شارعان، مجتهدان و فقها قانون را تفسیر می کنند و نظام طبقانی ناشی از نوع تفسیر روحانیت از قانون اساسی در جامعه، ساختاری و نهادینه شد بر همین اساس گروه‌های اجتماعی و سیاسی نیز مانند شیعه و غیرشیعه، مومن و غیرمومن و… شکل گرفت و مریدان با برچسب متعهد در تمامی سیستم‌های آموزشی و استخدامی کشور نفوذ کردند. بنابراین برای بسیاری از افراد متخصص و تحصیل‌کرده به دلیل نداشتن برخی فاکتورهای فرهنگی مدنظر ناشی از ساختار، جایگاهی تعریف نشده است.

با روی کار آمدن بخشی از قشر مستضعفان جامعه که قرار بود به نفع همه فقرا انقلاب شود آنها خودشان با کسب ثروت و قدرت طبقه نوظهور را تشکیل دادند و به مرور زمان طبقه مذکور فربه شد و شریان‌های اقتصادی و سیاسی را نیز به دست گرفتند.

جدای از این گروه، افرادی نیز قبل از انقلاب با ظاهرسازی در کنار این گروه‌ها قرارگرفتند و شبکه‌های منسجم و توانمند با دو ماهیت پیشینی و پسینی دینی که ریشه در قبل از انقلاب و نیز بعد از انقلاب داشتند تشکیل شد نتیجه آن استفاده خانواده‌های مذهبی مرفه ثروتمند و بانفوذ از امکانات آموزشی ویژه با حضور دبیران خاص (مدارس پیشرفته غیرانتفاعی) است. در حوزه جامعه‌شناسی آموزش و پرورش افرادی مانند ایوان‌ایلیچ نسبت به این نوع آموزش انتقاد دارند به دلیل اینکه نظام سرمایه‌داری بازتولید کننده شکاف طبقاتی است به این معنا که فردی که پزشک است به واسطه آموزش خوب و مناسب جای پدرش را تصاحب می‌کند و در این چرخه معیوب شغل‌ها گسترش می‌یابد اما طبقه مستضعف نیز به دلیل نداشتن توانمندی در چرخه خودش مجبور است شغل کارگری پدرش را ادامه دهد. تکرار این روند بسیار وحشتناک و ناعادلانه است. این در حالی است که دولتمردان ایرانی نسبت به نظام آموزشی کشورهای دیگر منتقد هستند اما این تفاوت در کشور ما فاجعه است زیرا که تفاوت نظام آموزشی مدارس دولتی و غیرانتفاعی به شدت بالاست.

به طور مثال معلمان مدارس غیرانتفاعی به دلیل داشتن حقوق بالا با تمرکز بیشتر و تعداد دانش‌آموز کمتر نظام آموزشی پویا را ترویج می‌کنند ولی نقطه مقابل آن مدارس دولتی است. علاوه‌ بر این محیط آموزشی نیز بسیار متفاوت است زیرا دانش‌آموز در محیط تحصیلی خود تعریف می‌شود و در واقع دوستان و همکلاسی‌های دانش‌آموز آیینه آن‌ها به شمار می‌رود.

دانش آموزانی که در محیط آموزشی متوسط یا پایین به خاطر فشارهای بیرونی و نداشتن انگیزه ناشی از تاثیر گروه دوستان و محیط غیررسمی در نظام آموزشی حاکم آسیب‌زا (تحت عنوان محیط رسمی) تحصیل می‌کنند علاقه کمتری به درس دارند و بسیاری از آنها درس را رها می‌کنند.

البته این صحیح است که برخی دانش‌آموزان شهرستانی هم در رتبه‌های بالای کنکور قرار می‌گیرند اما جو غالب و حاکم در جامعه بزرگ شهری مانند پایتخت، تعیین‌کننده است و نبض جامعه در مرکز کشور به صدا در می‌آید و زشت و زیبا از کلان شهرها به شهرهای دیگر تسری پیدا می‌کند.

بنابراین تحلیل‌های ساختاری در سطح کلان و سطح میانی با واحد تحلیل سازمان آموزشی در کنار هم قابل توجه می‌شوند. با توجه به این موارد، نظام آموزشی فعلی علاوه بر بازتولید شکاف طبقاتی ناشی از فاصله زیاد بین مدارس دولتی و غیرانتفاعی، بحران را به ابربحران تبدیل کرده است.

-آیا این نوع آموزشها منع قانونی دارد؟

قانون در مورد نوع آموزش محدودیتی قایل نیست ولی اصل آموزش بر رایگان بودن تعریف شده، شرایط فعلی آموزشی بازی کردن با واژه‌ها است. به عبارت دیگر عملکرد نظام آموزشی به لحاظ ظاهر، صوری، شکل و فرم در چارچوب قانون است اما در منظر جامعه شناختی و در بحث معنایی و محتوایی، آموزش دچار ابربحران جدی شده و اصل قضیه همین است.

آموزش باید رایگان باشد از طرف دیگر در قانون اساسی، ماده یا تبصره‌ای تحت عنوان منع تاسیس مدارس غیرانتفاعی وجود ندارد اما قانون موجود واضح و روشن نیست و به عناوین مختلف تحت تاثیر هر شرایطی با مصداق‌های متفاوت و سلیقه‌ای تفسیر می‌شود.

به کانال صدای مردم در تلگرام بپیوندید
@sedayemardomdotnet

Print Friendly, PDF & Email
دکمه بازگشت به بالا