چرخانحقوق بشرزنان

من زینب هستم! 

من زینب هستم. زینب جلالیان. زن کُردی که طی سالیان حبس‌ام شاهد جنایات بسیاری در زندان‌های جمهوری‌اسلامی بوده‌ام. شاهد تحقیرها، تهمت‌ها و اهانت‌های بسیاری، شکنجه‌ی زندانیان و از همه سخت‌تر شاهد اعدام همبندیانم بودم. آیا دردی بزرگتر از این هست؟ با این‌حال این ظالمان از من می‌خواهند ابراز پشیمانی کنم. منی که این همه ظلم را با چشمانم دیده‌ام، ابراز پشیمانی کنم؟

اسفند سال ۸۶ (۱۶ سال پیش) در کرمانشاه بازداشت شدم. تا دو ماه پس از بازداشتم، کسی از شرایطم و مکانی که محبوس بودم اطلاع نداشت.

سه ماه را در بازداشت‌گاهی موسوم به بازداشتگاه مخفی اطلاعات کرمانشاه در میدان نفت و در شرایط انفرادی سپری کردم. در آن مدت تحت شکنجه‌های جسمی و روانی بودم و تهدید به تجاوز شدم.

لباس بر تنم پاره می‌کردند و با چشمان بسته و در حالی که دست‌ها و پاهایم به هم زنجیر شده بود به تختی آهنی بسته شده بودم و در این حال مورد بازجویی قرار می‌گرفتم. مکرر به کف پاهایم کابل می‌زدند و این تا حدی ادامه داشت که از حال می‌رفتم. یک‌بار زیر فشارِ شکنجه بدنم کاملا بی‌حس شد و برای مدتی اختیار خود را از دست دادم. بر اثر کوبیده شدن سرم به دیوار دچار شکستگی سر و ورم چشم می‌شدم. با دستبندی که به دستانم بسته شده بود به این‌سو و آن‌سو کشیده می‌شدم که این حرکت باعث آسیب‌دیدن مچ دستانم شد. این فشارها ادامه داشت و هر روز تکرار می‌شد.

نه ماه پس از بازداشت، در آذر ۸۷ محاکمه و در کمتر از چند دقیقه به اتهام محاربه به اعدام محکوم شدم. در دادگاه به من اجازه دفاع داده نشد و این در حالی بود که از حق داشتن وکیل هم محروم بودم.

در اسفند ۸۸ و پس از محاکمه و محکومیت، برای اجرای حکم اعدام از کرمانشاه به بند ۲۰۹ وزارت‌اطلاعات در زندان اوین منتقل شدم. بازجویی‌ها و فشارهای مجدد نیز جهت اعتراف به آنچه مرتکب نشده بودم انجام شد. پس از پنج ماه شکنجه و تهدید روزانه به اجرای حکم اعدام از اوین به کرمانشاه بازگردانده شدم. .

سال ۹۳ به زندان خوی، ۱۳ اردیبهشت ۹۹ به زندان قرچک ورامین، ۵ تیر ۹۹ به زندان کرمان، ۳ مهر ۹۹ به زندان دیزل‌آباد کرمانشاه و آبان ۹۹ به زندان یزد منتقل شدم. کیلومترها دورتر از محل سکونت خانواده‌ام.

«گاهی فکر می‌کنم کجای دنیا هستم؟ اصلا کجای زمان گیر کرده‌ام که هرچه تلاش می‌کنم راه گریزی پیدا نمی‌کنم؟ چرا باید شاهد به دار کشیده شدن همنوعان و نزدیکانم باشم؟ می‌توان شاهد بود و دم نزد؟» در اینجا میتوان کمی ادامه داد….آیا می توان در برابر ظلمِ تحمیلی به جامعه سکوت کرد؟

جنگ، شکنجه، قتل و کشتار انجام می‌شود و ستمگران برای جنایات خود توجیه می‌آورند. این دردناک است اما زندگی‌مان در همین شرایط سپری می‌شود. با این‌همه آرزوی مرگ ستمگران را ندارم. بلکه می‌خواهم با هم علیه ستمگران مبارزه کنیم و با تلاش‌مان آنان را از سرزمین‌مان بیرون کنیم تا شرمنده آیندگان نباشیم.

اگرچه از سال ۸۶ تاکنون در زندان بودم اما با صدها تن که در اعتراضات این سال‌ها از ۸۸ و تا جنبش زن، زندگی، آزادی بازداشت شده بودند را در زندان‌های مختلف دیدم، جمهوری‌ اسلامی جواب اعتراضات مردمی که برای مطالبات‌شان به خیابان آمده بودند را با باتوم و گلوله داد و آنان را آشوبگر و غیرخودی خطاب کرد. با تک‌تک شما که در این سالها برای حق‌تان به خیابان آمدید، شما که بازداشت و شکنجه شدید و شما که عزیزان‌تان را از دست داده‌اید همدردم.

بیش از شانزده سال است که برای آزادی، عدالت و برابری در زندان‌ها و بازداشت‌گاه‌های این ستمگران به‌سر می‌برم. اما درد من، نه در بند بودن، بلکه نبودِ آزادی و از دست دادن عزیزانی‌ست که دیگر فریاد آزادی‌خواهی‌شان را نخواهیم شنید. آنانی که با حکومت خونخوار همراه نشدند و با افتخار و سربلندی جان خود را در مسیر آزادی‌خواهی فدا کردند. تا زمانی که زنده‌ام می‌کوشم تا خون‌شان پایمال نشود.

من پشت این دیوارها با این امید زنده‌ام که روزی با آغوشی پر از گل یاس به سوی‌تان بیایم و سر تعظیم در برابرتان فرود بیاورم و به قلب‌های مهربان‌تان شاخه‌ای گل یاس تقدیم کنم.

تا رسیدن به پیروز در جبهه ستمدیدگان و به حاشیه رانده شدگان، علیه ظالمان خواهم بود.

زینب جلالیان
زندانی سیاسی کُرد تبعیدی در زندان یزد

____________________

*بیو گرافی زینب جلالیان

.زینب جلالیان متولد ۱۳۶۱ بیش از ۱۶ سال از عمر خود را زندان‌های مختلف ایران سپری کرده است. وی آذر ۸۷ توسط علی مرادی در شعبه اول دادگاه انقلاب کرمانشاه محاکمه و با اتهام محاربه به اعدام محکوم می‌شود. در سال ۹۰ این حکم به حبس ابد کاهش یافت. وی در کلیه مراحل دادرسی از حق داشتن وکیل محروم بود. همچنین طی سالیان اخیر به دلیل ممانعت وزارت اطلاعات از حق اعاده دادرسی و بررسی مجدد پرونده نیز محروم بود.

وی متولد و ساکن ماکو و قدیمی‌ترین زندانی سیاسی زن در ایران است که با سنگین‌ترین حکم (حبس ابد) در بین زنان زندانی مواجه است.

وی بارهای طی سالیان اخیر به جهت فشار بر خود و خانواده‌اش اقدام به اعتصاب غذا کرد. چشمان زینب کم سو شده‌اند، دچار تب برفکی شده است، در چند سال گذشته دو بار در زندان به کرونا مبتلا شده است و ریه‌های وی آسیب جدید دیده‌اند اما همچنان از حق دسترسی به خدمات درمانی محروم شده و  نهادهای امنیتی داشتن حقوق اولیه وی را مشروط به انجام مصاحبه تلویزیونی کرده‌اند.

در این سال‌ها بارها محل سکونت خانواده‌اش مورد هجوم و تفتیش ماموران امنیتی قرار گرفته و اعضای خانواده بازداشت شده‌اند تا زینب را راضی به انجام اعترافات اجباری علیه خود و ابراز ندامت کنند. با وجود تمام اذیت و آزارها وی هرگز تن به اعترافات اجباری و دیکته شده نداد. وزارت اطلاعات  تا کنون هیچ سندی مبنی بر مشارکت زینب در عملیات مسلحانه که به وی نسبت داده شد ارائه نکرده و خود زینب نیز علی‌رغم شکنجه‌ها و فشارها این ادعاها را رد کرده و اعلام کرده که در بخش زنان پژاک فعالیت داشته است.

وی تاکنون ۷ وکیل داشته که هرکدام به دلایلی وادار به استعفا از این پرونده شدند یا توسط قوه قضائیه ممنوع‌الکار شده یا به دلیل بازداشت و محکومیت امکان پی‌گیری پرونده را ندارند.

زینب هم‌اکنون در زندان یزد و هزار و پانصد کیلومتر دورتر از زادگاه و محل سکونت خانواده در تبعید است و به دلیل محدودیت‌های موجود از ملاقات با خانواده محروم است.

روزنامه لوموند فرانسه

سایت خبری تحلیلی کلمه

 

به کانال صدای مردم در تلگرام بپیوندید
@sedayemardomdotnet

 

 

Print Friendly, PDF & Email
دکمه بازگشت به بالا