مترجم: ایرج زارع
در گذشته و حال، تاریخ نشان میدهد که هر گونه فرآیند دگرگونیهای ساختاری و عمیق همواره مستلزم دفاع با آگاهی و نقش اصلی مردم به شیوهای سازمانیافته و پیشرو است؛ و مستلزم دفاع با گستردهترین اتحادها که بیانگر وحدت مردم و همبستگی نیروهای لازم برای شکست الیگارشی و امپریالیسم امریکای شمالی، موانع اصلی امروز و آینده برای دستیابی به آن هدف تاریخی، باشد.
بیانیه خطاب به مردم شیلی و مردم جهان
در زیر متن کامل سند منتشرشده از سوی رهبران حزب کمونیست شیلی را میخوانید:
«در مقابل این واقعیتها فقط میتوانم به کارگران بگویم: من استعفا نمیدهم. با قرار گرفتن در یک گذر تاریخی، جان خود را برای وفاداری مردم خواهم داد. و من به شما میگویم که مطمئن هستم بذری را که ما به وجدان شایستۀ هزاران و هزاران شیلیایی تحویل دادیم، بهطور قطعی درو نخواهد شد.
آنها قدرت دارند، میتوانند بر ما غلبه کنند، اما روندهای اجتماعی نه با جنایت و نه با زور متوقف نمیشوند. تاریخ از آن ماست و آن را مردم میسازند.
کارگران میهنم! میخواهم از شما به خاطر وفاداری که همیشه داشتید، به خاطر اعتمادی که به مردی که فقط مفسر آرزوهای بزرگ برای عدالت بود، سپاسگزاری کنم، مردی که قول داد که به قانون اساسی و قانون احترام بگذارد و همین کار را کرد.
در این لحظۀ قطعی، در این آخرین لحظهای که میتوانم با شما سخن بگویم، میخواهم از این درس استفاده کنید: سرمایۀ خارجی، امپریالیسم، متحد با ارتجاع، فضایی را برای نیروهای مسلح ایجاد کرد تا سنت خود را بشکنند، سنتی که ژنرال شنایدر (Schneider) به آنها آموخت و فرمانده آرایا (Araya) نیز بر آن تأکید کرد، کسانی که قربانی همان بخش اجتماعی هستند که امروز در خانههای خود خواهند بود و با دست دیگری منتظر تسخیر مجدد قدرت برای ادامۀ دفاع از مزارع و امتیازهای خود هستند.
من بیش از همه، خطابم به زن متواضع سرزمینمان، دهقانی که به ما ایمان داشت، کارگری که بیشتر کار کرد، مادری که از نگرانی ما برای بچهها میدانست، است.
کارگران میهنم! من به شیلی و سرنوشت آن ایمان دارم. انسانهای دیگری بر این لحظۀ خاکستری و تلخ که خیانت سعی در غالب شدن دارد، غلبه خواهند کرد. شما به این نکته آگاه هستید که خیلی زود، راههای بزرگی برای انسان آزاد باز خواهد شد تا جامعهای بهتر بسازد.
زندهباد شیلی! زندهباد مردم! زندهباد کارگران!
سالوادور آلنده گوسنز (Salvador Allende Gossens)، کاخ لا موندا، ۱۱ سپتامبر ۱۹۷۳.
پنجاه سال پس از کودتا که وجدان دموکراتیک سراسر جهان و خلقهای دنیا را به لرزه درآورد، صدا و پیام رئیس دولت «اتحاد مردمی» که با جلال از سوی مردم شیلی انتخاب شده بود، به شدت طنینانداز است و امروز بسیار بیشتر از اعتبار و ترسیم آینده برخوردار است.
بهرغم همۀ کوششها برای دفن میراث تاریخی، سیاسی، اجتماعی، اخلاقی و فرهنگی او، الگو و اثر جهانی او در هر گوشه از کرۀ زمین احساس میشود.
پروژۀ مردمی شیلی، مسیری بیسابقه در تاریخ جهان بود که امروز، بدون گرتهبرداری یا کپی، بسیاری از خلقهای ما در قارۀ امریکا، افریقا و آسیا برای رهایی و عدالت اجتماعی، برای حاکمیت ملی و دموکراسی به انجام میرسانند.
مسیری که در اوایل، دههها پیش از تسخیر دولت «اتحاد مردمی»، نیروهای چپ ملی بهعنوان «راه شیلی به سوسیالیسم، با امپانادا [نوعی خوراکی با گوشت و سبزی، پختهشده در فر] و شراب قرمز» تعریف کردند.
مسئله بر سر یک پروژۀ ناتمام است که در تاریخ شیلی فقط بهطور موقت با یک کودتا توانستند جلو آن را بگیرند؛ تحمیل ترور و تروریسم سیستماتیک، کاربرد برنامهریزیشدۀ ناپدید کردن انسانها، قتلها و اعدامها، شکنجه، سرکوبهای گسترده و انتخابی، قحطی که سالها و سالها میلیونها و میلیونها شیلیایی را تحت تأثیر قرار داد و همچنین نابودی تمام نهادها و فضاهای اجتماعی که برای چندین دهه وضعیت دموکراتیک کشور را مشخص میکردند.
پروژۀ پرطرفدار چپ شیلیایی یک رویداد گاه و بیگاهی نبود. بهطور اساسی به دهۀ ۱۹۲۰ بهعنوان فرآیند تراکم نیروها، مبارزات، اهمیت روزافزون طبقۀ کارگر و مردم برمیگردد.
در شکلهای سیاسی و ارگانیک که در سندیکاها و انجمنهای کارگری در ابعاد ملی، در مراکز اجتماعی و همبستگی بیان میشد، ساخته و منعکس میشود؛ در حزبهای سیاسی؛ در باشگاهها و انجمنهای ورزشی؛ در جنبشهای هنری و فرهنگی خطاکار و هویتمحور؛ در مراکز دانشجویی و دانشگاهی؛ در سازمانها و انجمنهای زنان که برای حق رأی مبارزه میکردند و از قبل پروژههای رهاییبخش را در جنبههای مختلف مطرح میکردند؛ در سازمانهای محلهای و منطقهای؛ در اقدامی قوی از همبستگی با خلقهای سراسر جهان، و گنجاندن این علل در زندگی ملی بهعنوان خود یا در ساخت رسانههای مورد حمایت خود مردم.
برنامۀ ملی برای شیلی اینگونه ساخته شد؛ در یک بیان خلاق، روزمره، متنوع و غنی اجتماعی، سیاسی، اخلاقی، هنری و فرهنگی که بهعنوان یک هویت ملی در هنر، علم؛ آموزش، مطبوعات و ارتباطات، دانش و در ذهنیتهای چندگانه که از جنبشهای فمینیستی، جوانان، دهقانان و مردم بومی، بهویژه ماپوچه پدید میآمدند، تجلی یافت.
پیش از این در مبارزات و قیامهای اجتماعی و سیاسی که منجر به قانون اساسی جدید ۱۹۲۵ و دولت پدرو آگیره سردا (Pedro Aguirre Cerda) شد، و دکتر جوان ۳۳ ساله سالوادور آلنده وزیر بهداشت عمومی آن بود، این طغیان با رشد فزایندۀ نقش اصلی مردم و طبقۀ کارگر بهعنوان موضوعهای اصلی این حماسۀ پرشور مشخص شد.
مبارزه برای حقوق اولیۀ اجتماعی برای بقا، حقوق مدنی (که هنوز در آن زمان تاریخی از سوی سازمان ملل به رسمیت شناخته نشده بود)، اصلاحات اساسی در دولت، محصول نبردهای ایدئولوژیک، دموکراتیک، تودهای با محوریت پایان دادن به فقر که بهعنوان وظیفۀ اخلاقی بشریت تلقی میشود، راه برای تسخیر مؤثر حاکمیت ملی و انتشار قوانینی که از طرف مردم پیش برده میشدند، به چپ شیلی مشروعیتی بخشید که در پروژۀ برنامهای و مردمی بیان شد که پس از چندین دهه مبارزه، در برنامۀ «اتحاد مردمی» به اوج خود رسید.
در اساس، این روند تاریخی، روند آبدیده شدن مردم و تودهها بود.
الیگارشی و امپریالیسم امریکای شمالی هرگز نتوانستند جلوی این مسیری را بگیرند که در چارچوب حاکمیت قانون و قانون اساسی اتفاق افتاد، همانطور که سالوادور آلنده بارها بهویژه در سخنرانی تاریخی خود در مجمع عمومی سازمان ملل متحد و در آخرین سخنرانیاش در ۱۱ سپتامبر ۱۹۷۳ دقایقی قبل از بمباران [کاخ] لا موندا به آن اشاره کرد.
آنها چندین دهه تلاش کردند، اما نه با کشتار، نه با سرکوب گسترده و نه با مداخلههای نظامی، هرگز نتوانستند این روند را که بالاترین نقطۀ آن حکومت «اتحاد مردمی» بود، متوقف کنند.
در حالی که هواپیماهای جنگی کاخ ریاستجمهوری را بمباران میکردند و تانکها و توپهای موتوری ویران میکردند و میکشتند، سالوادور آلنده، پیرو قانون اساسی، در لا موندا با تفنگ در دست در دفاع از دموکراسی، حاکمیت ملی، و حق مردم برای فتح سوسیالیسم، عدالت اجتماعی و رهایی در همۀ ابعاد آن جان سپرد.
در دهۀ ۹۰، این عبارت از سوی نمایندۀ دولت فرانسه در مراسم رسمی انتقال جسد رئیسجمهور سالوادور آلنده از گورستان سانتا اینس (Santa Inés) به بنای یادبود کنونی که نام او را دارد، بیان گردید.
این روند رهاییبخش که کاملاً دموکراتیک بود، در نیروهای مسلح نیز شروع به نفوذ کرد، نیروهایی که در طول تاریخ خود از طرف الیگارشی تسخیر شده بودند و در بسیاری از جنبهها مطیع نیروهای نظامی امپریالیسم امریکای شمالی بودند.
دکترین دموکراتیک و پیرو قانون اساسی که فرماندۀ کل ارتش، رنه شنایدر بیان کرد، با مشارکت ژنرالهای دیگر، و همچنین رهبران ارشد نظامی نیروی هوایی، نیروی دریایی، پلیس، پلیس مدنی و ژاندارمری بود. در نهادهای دفاع ملی و پلیس، روند احترام به حاکمیت مردمی به وجود آمد که در تعامل با ایدهها، اقدامها و ارزشهای پروژۀ مردمی بود. دکترین نیروهای مسلح پیرو قانون اساسی با محوریت رفاه شیلی قدرت بیشتری کسب کرد و در داخل و خارج سازمان نظامی گسترش یافت.
فرماندۀ کل ارتش، کارلوس پراتس (Carlos Prats)، به همراه همسرش به دستور پینوشه در بوئنوس آیرس به قتل رسیدند؛ ژنرال نیروی هوایی آلبرتو باچلت (Alberto Bachelet)، هر دو بخشی از کابینۀ وزیران که سالوادور آلنده آنها را چند ماه پیش از کودتا به آن فرا خوانده بود، بیانی اساسی از مردان یونیفورمپوش بودند که از ایدهها و ارزشهای دموکراتیک پشتیبانی میکردند. همچنین دستیار نیروی دریایی رئیسجمهور، فرمانده آرتورو آرایا (Arturo Araya)، در ۱۱ سپتامبر ۱۹۷۳ در حالی که در قرارگاه پلیس بود، از طرف یک فرماندهی راست افراطی ترور شد و عملاً کل گروه ژنرالها در فرماندهی عالی استعفا دادند و تنها در این صورت بود که «ژنرال خزنده»، سزار مندوزا (César Mendoza)، همانطور که [سالوادور] آلنده در سخنرانی خود در آن روز تاریخی و دراماتیک تعریف کرد، توانست مسئولیت این نهاد را برعهده بگیرد.
به همین دلیل این واقعیتی است که جنایتکاری و روشهای نیروهای راست و امپریالیسم امریکای شمالی را ثابت میکند. ترور فرماندۀ کل ارتش، رنه شنایدر از سوی یک فرماندهی متشکل از عوامل سیا و نیروهای راست بود تا یک واکنش نظامی را برانگیزد و در برابر سالوادور آلنده که به تازگی انتخاب شده بود و رئیس دولت میشد، مقاومت نماید.
این نوع اقدامها تا روز کودتا و ماههای پس از آن افزایش یافت.
اتحادهایی که همبستگی نیروهای پروژۀ مردمی را از چپ پیش میبردند، یک فرصت تاریخی داشتند و آن هنگامی بود که بخشهای مهم سیاسی در دموکراسی مسیحی و جهان کاتولیک و انجیلی، با ریشههای واقعی و مهم در بخشهایی از مردم شیلی، یک درک برنامهای-سیاسی مبتنی بر اومانیسم مسیحی، نظامهای اقتصادی تعاونی، بینش اجتماعی-محلی و اصلاحات ساختاری عمیق مانند اصلاحات ارضی را پیشنهاد کردند.
با این حال، در داخل دموکراسی مسیحی بخش دیگری وجود داشت که قاطعانه آن پیشنهاد را رد کرد.
و در نیروهای چپ که «اتحاد مردمی» را تشکیل میدادند، این امکان اتحاد نیز نضج نیافت.
این رویداد هنگامی رخ داد که رادومیرو تومیک (Radomiro Tomic) رهبر و نامزد ریاستجمهوری دموکراتمسیحی، خواستار شکلگیری چیزی شد که او آن را «وحدت خلق» تعریف کرد.
برنامۀ دولت «اتحاد مردمی» اقدامهای فوری ایجاد کرد که بهطور مستقیم به نفع اکثریت ملی در موضوعهای تغذیۀ کودکان، بهداشت، آموزش، مسکن، فرهنگ، حقوق، ثبات شغلی و منابع کار بود. اقدامهایی را به کار برد که انقلابی در اقتصاد به وجود آورد، مانند ملی کردن مس و سه حوزۀ دیگر اقتصاد. یک سیاست ادغام منطقهای قوی ایجاد شد که در «پیمان آند» برای باز کردن بازارهای چندجانبه بیان شد و سیاست همبستگی با خلقهایی که برای حاکمیت خود مبارزه میکنند، بهویژه ویتنام، کوبا، کشورهایی افریقایی، خاورمیانه و آسیای جنوب شرقی به وجود آمد که اصول خودمختاری و حاکمیت را تقویت میکرد. شیلی با پیشتازی میلیونها نفر در حال تجربۀ یک انقلاب عمیق در فرهنگ و هنر بود.
دفاع از پروژۀ مردمی، از دولت و برنامۀ آن، یک ضرورت دموکراتیک مطلق بود. بخشهای بزرگی از طبقۀ کارگر که «مرکز واحد کارگران» را تشکیل میدادند؛ هزاران و هزاران کارگری که حلقههای صنعتی را تشکیل میدادند که مدتها پیش از حکومت «اتحاد مردمی» وجود داشتند و بخشی از صنعتی شدن فشردۀ اقتصاد شیلی بودند، تا حد زیادی از این نیاز آگاه بودند. این آگاهی در محلهها و منطقهها، در مراکز دهقانی، شهرکها و تعاونیها، در بخش عمومی بزرگ شیلی که شامل تودههای وسیعی از کارکنان بهداشت، ساختوساز، مسکن، معدن، آموزش، هنر و فرهنگ بود، وجود داشت. همچنین یک آگاهی روشن از دفاع از روند، برنامۀ دولت و حمایت از رئیسجمهور [سالوادور] آلنده وجود داشت.
در آخرین انتخابات رسمی و ملی ماهها پس از کودتا، «اتحاد مردمی» در رأیگیری ملی رشد زیادی کرد.
در مارس ۱۹۷۳، «اتحاد مردمی» به آرای ملی ۴۳،۳درصدی دست یافت که افزایش قابل توجهی را نسبت به آرایی که سالوادور آلنده برای انتخاب شدن بهعنوان رئیسجمهور به دست آورده بود، نشان میدهد.
حزب کمونیست در همان انتخابات پارلمانی، ۱۶درصد را به دست آورد، رقمی تاریخی که تنها در انتخابات قبل از تحمیل «قانون نفرینشده» به دست آمد.
انتخابات پارلمانی در مارس ۱۹۷۳ زمانی برگزار شد که هواداران کودتا، الیگارشی و امپریالیسم از قبل از طریق محاصره و باجخواهی در مجلس، اعتصاب کامیونداران و انواع حملهها در سراسر کشور، تحریم اقتصاد را ترویج میکردند.
در همان انتخابات، راست کودتاچی نیز رأی خود را در اتحاد انتخاباتی با دموکراتمسیحی افزایش داد، بهویژه در قشرها و طبقات متوسط شیلی که به دلیل عدم اطمینان موجود و بهویژه به دلیل تحریم اقتصادی که ایالات متحد توانست در همدستی کامل با الیگارشی و کارفرمایان بزرگ محلی تحمیل کند، با ترس به پروژۀ مردمی نگاه میکردند.
«اتحاد مردمی» بیش از هر چیز یک پروژۀ سیاسی، اجتماعی و اقتصادی رهاییبخش و مستقل و در عین حال یک پروژۀ فرهنگی عمیقاً آزادیبخش بود. این پیوند جوهرۀ طبقات مسلط را تهدید میکرد و میکند، زیرا به یک تغییر بنیادی انسجام و معنا میبخشد.
دولت پرزیدنت [سالوادور] آلنده به کسانی که از لحاظ تاریخی صدایی نداشتند، صدا و چهره داد؛ به کارگرانی که شیلی را وادار به حرکت میکنند، به فرودستترینها، به پسران و دختران، به زنان، دهقانان، به مهاجران و دانشجویان. دیکتاتوری فقط بهطور موقت این صداها را خاموش کرد.
سالوادور آلنده در ۱۱ سپتامبر ۱۹۷۳ قرار بود فراخوانی را برای همهپرسی از دانشگاه فنی دولتی اعلام کند. بنابراین هدف او مقابله با بحران و پیشنهاد به مردم برای صحبت در مورد یک پیشنهاد جدید برای یک قانون اساسی سیاسی بود که طبق آن حقوق اجتماعی، اقتصادی، سیاسی و فرهنگی را در حاکمیت قانون جدید تضمین نماید.
در گذشته و حال، تاریخ نشان میدهد که هر گونه فرآیند دگرگونیهای ساختاری و عمیق همواره مستلزم دفاع با آگاهی و نقش اصلی مردم به شیوهای سازمانیافته و پیشرو است؛ و مستلزم دفاع با گستردهترین اتحادها که بیانگر وحدت مردم و همبستگی نیروهای لازم برای شکست الیگارشی و امپریالیسم امریکای شمالی، موانع اصلی امروز و آینده برای دستیابی به آن هدف تاریخی، باشد.
در این زمینه، دفاع دموکراتیک از یک پروژۀ ملی و مردمی در همۀ ابعاد آن یک ضرورت است.
پس از کودتا، مردم شیلی از بربریتی که از همۀ جنبهها در معرض آن بودند، شروع کردند به سازماندهی کردن، شرح دادن و مقاومت کردن. سالهای دراماتیک، قهرمانی و فداکاریهای جمعی و گمنامی که نمیتواند از حماسۀ خلقی بکاهد که بار دیگر تصمیم گرفتند با استبداد وحشی مبارزه کنند.
و مقاومت در محلهها، منطقهها، مراکز دانشجویی، صنایع، گروههای بستگان بازداشتشدگان و ناپدیدشدگان، بستگان مردان و زنان اعدامشده، جنبشهای دفاع از حقوق بشر و زندگی، سالنهای غذاخوری عمومی، غذاخوریهای مشترک، کار مشترک در بسیاری از کلیساها و بخشها، یک بار دیگر نیاز به پیشرفت در وحدت مردم با همۀ تنوع آن را نشان داد.
مقاومت کارگری بهرغم اینکه یک بخش اجتماعی بود که بیش از همه در معرض نابودی قرار داشت، سازماندهی مجدد شد و در پایان دهۀ ۷۰ قرن گذشته، اولین اعتصابها با مطالبۀ بقا و حق کار آغاز شد.
حق حیات و زندگی کردن، شعاری بود که در سراسر کشور، مانند یک فریاد مردمی فزاینده، سر برآورد.
حزب کمونیست این اتحاد سیاسی و اجتماعی را از خفا، از آزار و پیگردی که هر روز در معرض آن قرار میگرفت، ترویج کرد و در برابر تروریسم دولتی حاکم تصمیم گرفت شورش تودهای و همۀ شکلهای مبارزۀ مردم را به پیش ببرد و آماده بود بربریت را شکست بدهد و راه را برای گذار دموکراتیک باز کند.
این مسیر خلق شیلی بود که راه را برای گذار و دگرگونیها هموار کرد، نه مسیر دیگری، همانطور که در زمانهای دیگر در تاریخ این کشور اتفاق افتاده بود.
و همانطور که رخ داده است، یگانه راه، طغیان و اعتراض گستردۀ کارگری و مردمی بود که اعتبار سیستمی را زیر سئوال برد که در آغاز دهۀ ۹۰ این قرن سعی شد بهعنوان «پایان تاریخ» تحمیل شود؛ پیمان انتقالی اکثریت قریب به اتفاق را حذف کرد و شکافهای اجتماعی و اقتصادی شدیدی را ایجاد کرد که میلیونها خانوادۀ شیلیایی تا به امروز از آن رنج میبرند.
در این مسیر دشوار، خلق شیلی همیشه همبستگی سخاوتمندانه و ملموس خلقهای جهان را دریافت کرده است. ۵۰ سال پس از کودتا، ما عمیقاً این همبستگی را تشخیص میدهیم، با احساس، سپاسگزار آن هستیم و ما را متعهد به حرکت به جلو میکند.
مهمترین چالش آیندۀ نزدیک در شیلی حفظ اعتبار نیاز به تحولات ساختاری به نفع مردم است. موفق شدن در این راه حتی با قدرت چپ و هدف سوسیالیستی آن برای ایجاد گستردهترین اتحادها افزایش مییابد.
با پیشاهنگی اکثریت ملی از مسدود کردن و شکست دولت رئیسجمهور گابریل بوریک توسط نیروهای ارتجاعی جلوگیری کنید، زیرا هدف آنها بازسازی محافظهکارانه و کوشش برای تحمیل یک چرخۀ شدید قهقهرایی به سوی آینده است. امروز این را در اقدامهای انکارگرایانه، فاشیستی، تحریکآمیز و خشونتآمیز، در اقدامها و اظهارهای غیراخلاقی نادیده انگاشتن و انکار وجود واقعیتهای ناپسند و غیرانسانی مانند شکنجه، تجاوز و قتل زنان میبینیم.
امروز، وظیفۀ ما در خط اول، پاسخگویی به فوریترین نیازهای اجتماعی و اقتصادی برای بقای اکثریت ملی است. در بهداشت، آموزش، مسکن، دستمزدها، امنیت، حقوق بازنشستگی و کار شایسته. با اصلاحات و دست یافتن به ملی شدن لیتیوم که در مقیاس تاریخی ممکن است به اندازۀ ملی شدن مس مهم باشد، میتوان به پیشروی ادامه داد. نبرد برای یک قانون اساسی جدید سیاسی را حفظ کنید و تهاجم دست راستی را که در همۀ ابعاد به دنبال تحمیل یک روند قهقهرایی محافظهکارانه و ارتجاعی علیه مردم است، شکست دهید.
شیلی را بهطور کامل وارد روند پویایی کنید که امروز با قدرت به سمت چندجانبهگرایی حرکت میکند و هژمونی امپریالیسم امریکای شمالی را به چالش میکشد تا قاطعانه به سوی ادغام خلقهای قارۀ ما در جهت «میهن بزرگ» حرکت کنند.
در این مسیر برای شکست تهاجم راست، همچنان جنبش مردمی، «اتحاد مردمی» سالوادور آلنده، جنبشی از میلیونها و میلیونها نفری که دههها برای یک شیلی عادلانه و مستقل مبارزه کردند، در اتحاد با خلقهای جهان که برای غلبه بر سرمایهداری وحشی، سلطۀ امپریالیستی، جنگهای جنایی و مداخلههای نظامی مبارزه میکنند، ما را همراهی میکنند.
آلنده زنده است.
ما هزار بار پیروز خواهیم شد.
حزب کمونیست شیلی
منبع: هفتهنامۀ ال سیگلو، وابسته به حزب کمونیست شیلی
مترجم: ایرج زارع
مطلب اختصاصی برای صدای مردم
استفاده از مطلب با ذکرمنبع بلامانع است
به کانال صدای مردم در تلگرام بپیوندید
@sedayemardomdotnet