زنان

قدرت ما مردم وقتی کنار هم می‌ایستیم

این روزها بساط گشت ارشاد پهن شده است اما باید بدانیم آنان فقط برای ارعاب ما به میدان آمده‌اند و در بیشتر مواقع هم از حد تذکر دادن فراتر نمی‌آیند زیرا از ما می‌ترسند، این فیلم‌هایی که از تلویزیون ایران پخش می‌شود و زنان بدون حجاب بعد شنیدن تذکر بی‌هیچ واکنشی روسری‌هایشان را سر می‌کنند دروغ تازه‌ای است با کارگردانی و بازی خودشان برای مرعوب کردن ما.

ما اما نمی‌ترسیم من تمام این روزها بدون روسری سعی کردم در خیابان باشم سر چهارراه سهروردی چندین زن چادر عربی پوشیده در سنین مختلف روز ۲۷ تیرماه ایستاده بودند و به رهگذران تذکر حجاب می‌دادند من مدت‌هاست روسری هم ندارم در زمستان سرد تهرانی شالی را دور گردنم می‌بستم که با آغاز اسفند و گرم شدن هوا آن را کنار گذاشتم. دختری ۱۱- ۱۲ ساله به من گفت میشه حجابتون رو رعایت کنید، می‌توانستم بی‌هیچ حرفی گذر کنم اما برگشتم و سرش فریاد زدم: « تو جای بچه منی چطوری به خودت حق میدی به من تذکر حجاب بدی عوضی، این کشور مال ما هم هست‌.» هیچ کدام‌شان جم نخوردند مخصوصا فریاد زدم و فکر می‌کنم آنها حق‌شان است توهین بشنوند تا بالاخره خسته شوند. رد شدم و خندیدم؛ می‌دانید باید جو را برایشان ملتهب کرد باید به بقیه هم مقاومت کردن بی‌هیچ ترسی را آموخت.

چندی پیش رفته بودم درمانگاه، منتظر نوبتم بودم و داشتم کتاب می‌خواندم که صدای مردی را شنیدم که می‌گفت خانم این خانم از شما شکایت دارند. سرم را بالا آوردم دیدم مامور نیروی انتظامی درمانگاه است. زنی که از من شکایت داشت از این ولایی‌ها بود. به پلیس گفتم: «من روسری همراهم نیست، می‌تونی توی کیفم رو ببینی»، گفت: «‌نه خانم این چه حرفیه.» منم سر زن داد زدم « به خاطر جوان‌هایی که کشتید هرگز حجاب نمی‌گذارم، خجالت نمی‌کشید؟» مامور رفت، زن روبرویم ایستاد و مشغول شماره گرفتن شد.

چند زن به او اعتراض کردن با اینکه محجبه بودند، زنی کنارم نشست، مسن بود گفت: ‌« پدر من آخوند بود؛ سال‌های اول انقلاب لباسش را در‌آورد و گفت اینها را قبول ندارم.» سر درد و دلش باز شد از دامادی گفت که دخترش را کتک می‌زده و دختر برگشته خانه پدرش با دو فرزند و اینکه ترجیح می‌دهند با این اوضاع اقتصادی از او و فرزندانش مراقبت کنند تا برگردد خانه شوهرش.

زن رفته بود طبقه پایین پلیس دوباره آمد و گفت: «خانم اینا می‌تونند برات دردسر درست کنند، من فقط به خاطر خودت میگم از یکی روسری بگیر.» گفتم نه گفت: «من می‌دانم چقدر کشته‌اند.» شرمنده بود، انگار لحنش بیشتر مراقبت‌گونه بود تا تذکر‌دهنده. به‌ هرحال رفت. زن دوباره برگشت و نزدیک من نشست، گفت:‌ «شماها خانواده را از هم می‌پاشید» گفتم: «خانواده را فقر از هم می‌پاشد». گفت: «نه من فامیل فقیر دارم که سه تا هم بچه دارد فامیل پولدار دارم که ازدواج نکرده است!» بعد گفت: « مسیح علی‌نژاد پول گرفته است که شما را گول بزند.» فریاد زدم: « گور بابای مسیح علی‌نژاد و رضا پهلوی. من خودم حق دارم پوششم را انتخاب کنم و هیچ ربطی هم به مسیح ندارد.»

بعد مردم محاصره‌اش کردند، هریک چیزی گفتند از اینکه تو را در گور او نمی‌گذارند تا مردی که گفت اینا رو شما تربیت کردید این نسل چادری رو که می‌بینی زمان شاه تربیت شدند! اشاره‌اش به زنان عموما مسنی بود که در صف انتظار نشسته بودند. دیگری گفت بروید وضع اقتصادی رو درست کنید این چه وضعیتی آخه، زن نمی‌دانم کجا رفت و دود شد که هرچه گشتم اثری از او ندیدم. این قدرت ما مردم است وقتی کنار هم می‌ایستیم. پس نترسید و بدون حجاب در خیابان‌ها قدم بزنید که این خیابان حق ماست.

روایت خورشید- نویسنده مهمان- مهر ۱۴۰۲

کانال علمی مطالعات زنان

 

 

به کانال صدای مردم در تلگرام بپیوندید
@sedayemardomdotnet

Print Friendly, PDF & Email
دکمه بازگشت به بالا