قتل تدریجی و نفی بلد؛ تصمیم جمهوری اسلامی برای ایرانیان
حجاب اجباری، نمادِ تمامِ اجبارها و پنهانشدنِ تمامِ نیازهای تنانه و بدنی ایرانیان بود که به عنوان پرچم مبارزات امروز مطرح میشود. تن ایرانی، امروز در برآوردهکردنِ ابتداییترین نیازهای خود ناتوان است. غذا، دارو، خانه، آموزشِ ایرانیان یکسره زیر سیطرهی تصمیات آشکارا غلط جمهوری اسلامیست.
سعید پرسا
هر دیکتاتوری، ترجیح میدهد دیکتههای خود را مرئی کند، مانند قاتلهای زنجیرهای که همیشه ردّی قابل شناسایی از خود باقی میگذارند تا شناخته شوند. بزرگترین و عیانترین عرصه برای مرئیشدنِ دیکتاتوری، بدن انسانهای تحت حاکمیت است که دیکتاتور با بارگذاری خود بر آنها، شکلی از انضباط را به وجود میآورد. دیکتاتور در قوانیناش، بعد از حدود انضباطی، برای مرئیشدنِ دیکتهها، مجازات و تنبیه هم تعبیه میکند تا بتواند اجرای انضباطاش را تضمین کند. لحظهی خروج از انضباط و تندادن به هر مجازاتی یا گریختن از معرکهی انضباط و تنبیه، آغازِ فروریختنِ دیکتاتوریست. هرچهقدر مرئیبودنِ دیکتهها از بین برود، دیکتاتوری مهجورتر و ضعیفتر میشود.
سال ۱۴۰۱ اتفاق بزرگی به وجود آمد و خیزِ انقلابی «زن، زندگی، آزادی» -قیام ژینا- بعد از کشتهشدنِ ژینا-مهسا-امینی، تحولات ناگهانی در جامعهی ایران رقم زد. حکومت ایران با نسلی مواجه شد که کمترین ارتباط را با آن داشت. نسلی که دورهی دوم خاتمی یعنی اصلاحطلبان(یا بعدش) به دنیا آمده بود و در دورهی احمدینژاد یعنی نومحافظهکارانِ مذهبی بزرگ شد و چون فرزند پدر و مادری بود که تجربهی تلخ جنگ هشتساله و فضای امنیتی شدیدِ دورهی رفسنجانی، و گشایش فضا و بعد سرکوبِ دورهی خاتمی و در نهایت، جنبش سبز سال ۸۸ و خفقان بعدش را از سر گذرانده بود، طوری تربیت شده بود که تمامیت سبک زندگیاش منفک بود از جمهوری اسلامی؛ نسلی که با عنوان جمعیتِ X از آن یاد میشد. جمعیتی که از نظر صاحبنظران، هویتاش نامعلوم است. نسلی که تمام ظهوراتِ اجتماعیاش به گیم و مواد و پارتی و سکس بوده، و بروزات زبانیاش حول رپ و تحقیر و فحش سکسیستی میچرخیده؛ ناگهان، در صف اول مبارزهی انقلابی علیه حکومت مستقر قرار میگیرد. طوری که تمام جامعه را پی خود میکشد و بزرگترین قیام مردم علیه اصل حاکمیت مستقر بعد از انقلاب پنجاه و هفت در ایران رخ میدهد. در سالهای اخیر تمام هم و غمّ حکومت و نظریهپردازان و جامعهشناسان، درکِ طبقهای بود که از دههی شصت در ایران به وجود آمد. به قول یکی از سران حکومت، دهه شصتیها به بزرگترین معضل حکومت تبدیل شدهاند. یعنی هنوز به دهههفتادیها و دهههشتادیها نرسیده بودند و با سرودی که برای دههنودیا ساختند خواستند دوراندیشی کرده باشند. سرود «سلام فرمانده»-که خطاب به منجیست- با بودجهی چند ده میلیاردی در کلام رهبر جمهوری اسلامی به عنوان یکی از بزرگترین دستاوردهای تبلیغی حکومت نام برده میشود، ولی کمتر از هفت ماه بعد، دهههشتادیها که اصلن در مدارِ تحلیلها و گفتمانِ حکومت نبودند ناگهان استارت بزرگترین قیام مردمی ایران را میزنند.
دهههشتادیها، در همهی سالهای فروکردنِ خود در فرهنگی در موازاتِ حکومت، در حال تمرینِ نامرئیکردنِ دیکتهها بودهاند. جامعهشناس ایرانی، آصف بیات، در مصاحبهای، این فرهنگِ در موازات را «نا-جنبش» میخواند. فعالیتهایی که به نظر عاطل و باطل به نظر میرسد ولی به محضِ فرصت به جنبش درمیآید و تمامِ بنیانهای ساختهشدهی دیکتاتور را پودر میکند. برای همین در کمتر از یک ماه، بتِ «حجاب اجباری» شکسته میشود. قانونی که به تعبیر حامیان حکومت(تا قبل از زن، زندگی، آزادی) مهمترین خاکریز حکومت بود در چند روز فتح میشود و هنوز حکومت نتوانسته دوباره این خاکریز را، حتا به ضرب و تهدید، تحت حاکمیت خود درآورد.
اینجا آغازِ شکل دوم مرئیشدنِ دیکتاتوریست: مجازات و تنبیه. دیکتاتور، فاز دوم را عملیاتی میکند و در کمتر از صد روز ۵۰۰ نفر را مستقیم در خیابان میکشد، بیش از ۲۰ هزار نفر را بازداشت میکند(بنابر آمار رسمی اعلام شده). ولی موضوع این یادداشت این قتل و بگیر و ببند عیان حکومت جمهوری اسلامی نیست. بلکه قتلهای تدریجی و مهاجرتهای اجباری شهروندانیست که بعضن در آمار نیستند و محاسبهاش به طور مستقیم در لیست جنایات جمهوری اسلامی نمیآید.
تمام این مقدمات برای ترسیم مختصات کشتاریست که مهیبتر از اینها خواهد بود:«کشتهشدههای زیر شکنجه» و «خودکشیهای بعد از آزادی». تعداد بالایی از زندانیان آزادشده بعد از رسیدن به خانه خودکشی کردهاند. کسی [هنوز] دقیقن نمیداند چه اتفاقی در زندان رخ میدهد که در کمتر از پنج روز، دست به خودکشی غیرقابل بازگشت میزنند. یلدا آقافضلی اولین مورد عیانشدهی این شکل کشتار بعد از قیام ژینا بود. یلدا از زندان آزاد میشود و در پیامِ صوتیای که بعد از آزادی به دوستانش میفرستد هیچ نشانی از ناامیدی و فروپاشی روانی دیده نمیشود و حتا به شادی دارد از مقاومتاش در دوران بازجویی میگوید ولی چند ساعت بعد از این پیام صوتی، جسد او را در خانه مییابند و در گواهی پزشکی قانونی نوشته میشود: خودکشی با مصرف بیش از حدّ دارو. در اینجا یکی از گمانها فعال میشود و هنوز هم جزو جدیترین تحلیلها راجع به این خودکشیهای بعد از آزادیست که در زندان دوز بالایی از داروها را به بدن زندانی تزریق میکنند و طی چند روز بدن زندانی به آن داروها اعتیاد پیدا میکند؛ و بعد از آزادی، بدنِ زندانی، نیازمند تامین آن مواد در بدن خود میشود و به داروهای مختلف پناه میبرد و دوز بالای این مواد او را ناکار میکند. تکرار این مدل کشتار، در این یکسال بیشترِ بعد از آغاز قیام ژینا، این را مسجل میکند که حکومت در حال مخدوشکردنِ آمار کشتهشدگان این انقلاب است. راهی که در ابتدای این قیام، با خودکشی اعلامکردنِ کشتهشدنِ نیکا شاکرمی و سارینا اسماعیلزاده و اسرا پناهی رفته بود ولی افشای به هنگام رسانهها و مردم فرصتِ مخدوشکردنِ اطلاعات را از حکومت گرفت. اگرچه هنوز جمهوری اسلامی کشتهشدنِ آنها را خودکشی اعلام میکند ولی صدای حکومت فقط در میان خودیهای حامیاش شنیده میشود. یلدا، نیکا، سارینا و اسرا، همگی در دههی هشتاد به دنیا آمده بودند و زیر بیست سال داشتهاند و تینایج به حساب میآمدند. عاطفه نعامی زندانی دیگری بود که بعد از آزادی خودکشی کرد. ملیکا قراگوزلو هم بعد از دستگیرشدن به بیمارستان روانی امینآباد فرستاده شد و ظاهرن تحت این برنامه بود. در بیمارستان روانی امینآباد گروهی از دستگیرشدگان بدون رضایتِ خودشان و خانوادهشان نگهداری میشوند. به این لیست باید تعداد خارج از شمارشی از دستگیرشدگان خودکشیکرده بعد از آزادی و بیمارستانهای روانی کل شهرها و شهرستانهای کشور را اضافه کرد.
دستهی دیگری از مقتولین که آمار درست و دقیقی از آن موجود نیست کشتهشدگانِ شکنجه است. این شکل از کشتن، از ابتدای استقرار جمهوری اسلامی مرسوم بوده و قتل زهرا کاظمی(خبرنگار ایرانی-کانادایی) در زندان جمهوری اسلامی که با گزارش پزشکی قانونی به عنوان «ضربه جسم سخت به سر» از معروفترین پروندههای بین المللی این شکل کشتن جمهوری اسلامیست. زندان کهریزک هم معروفترین محل کشتار این شکل کشتن بوده که بعد از وقایع سال ۸۸، و کشتهشدنِ امیر جوادیفر، محسن روحالامینی و محمد کامرانی و افشا شدن این محل، درش تخته شد. ولی بازتولید کهریزک در کل ایران، و انتشار عبارت «کهریزکیشدن» یکی از کابوسهای معترضین ایرانیست. کشتاری به وسیلهی شکنجه، تجاوز مکرر مقعدی، و زنده به سردخانهانداختن یا زندهبهگورکردن: این کهریزکیشدن است.
قتل تدریجی ولی دامنهاش به این موارد محدود نمیشود. هنرمندان و روشنفکران بسیاری در ایران، از پس سانسور و خانهنشینی و فقر شدید مالی، دست به خودکشی زدهاند. این محدودیت و سانسور، به تدریج و مرحله به مرحله موجب بیانگیزگی در هنرمندان و روشنفکران شده و آنها دچار بیخاصیتی در موجودیت خود در ساختار فرهنگیِ تعریفشده و تحمیلشدهی جمهوری اسلامی میشوند. سیستم، در فشار و تنظیم سفارشاتاش به کمپانیها، انتشارات و…، دستهی زیادی از هنرمندان و روشنفکران را از دایره خارج میکند. بخشی از اینها از ایران مهاجرتِ غیرخودخواسته میکنند و در آنجا دچار فروپاشی میشوند در حالیکه در ایران بالاترین سطح اقبال را داشتهاند، مانند غلامحسین ساعدی(داستاننویس) که در فقر کامل در فرانسه خودکشی کرد و بخشی دیگر در ایران ماندند و به سرنوشتی مشابه دچار شدند، مانند عباس نعلبندیان(نمایشنامهنویس) که در ایران در عزلت خودش را کشت. این دایره، جدا از دایرهی هنرمندان و روشنفکرانیست که سیستماتیک در دههی هفتاد با عنوان معروفشدهی «قتلهای زنجیرهای» کشته شدند(مانند محمد مختاری-شاعر- و محمدجعفر پوینده-نویسنده- و…).
قتل تدریجی البته فقط فعالین سیاسی و روزنامهنگاران و هنرمندان و روشنفکران را در برنمیگیرد. همهی مردمان حاضر در خاک ایران که زیر سیطرهی جمهوری اسلامی هستند تنشان متاثر از تصمیمهای آشکارا غلط و اتمسفری که حکومت به وجود آورده خواهد بود.
در سال ۱۴۰۰ بر اساس گزارش وزارت بهداشت جمهوری اسلامی، در ۷۲ شهر آلوده کشور با ۵۳ میلیون جمعیت حدود ۱۲ هزار مرگ و میر منتسب به آلودگی هوا ناشی از ذرات معلق ۲.۵ میکرون در بزرگسالان گزارش شد که ۱۱ میلیارد دلار هزینه به کشور وارد کرده است. در همین سال یعنی ۱۴۰۰، به علت انتخابات ریاست جمهوری در ماه سوم سال، جلوی واردات واکسن از طریق دولت مستقر گرفته شد و همه چیز معطل ماند تا ماه پنجم، و در پنج ماه اول سال ۱۴۰۰ قریب به ۵۴ هزار نفر فقط به علت معطلکردنِ واکسن کشته شدند. واکسن بلافاصله بعد از جابجایی دولت در ماه پنجم سال وارد ایران شد. آمار کشتهشدگانِ آلودگی هوا، با سوزاندنِ مازوت(ارزانترین و سمیترین سوخت) بنابر کمبودنِ گاز شهری در زمستان، در سال ۱۴۰۱ به بالاترین حد خود رسیده و آمارها از رشد صددرصدی کشتهشدهها در این سال خبر میدهند. آماری که ممکن است در کسری بودجه غیرقابل مهار سال ۱۴۰۲ بسیار بالاتر برود. این قتلِ تدریجیِ ایرانیان، هر ساله جان هزاران نفر را میگیرد که مستقیم به تصمیمات حکومت مرتبط اند.
اما بزرگترین سلاح دیکتاتوری جمهوری اسلامی، قتل تدریجی با اعمال فشار و سرکوب بر «تنِ» شهروندان نیست. چون نه امکانات کافی برای اعمال این شکل قتل بر همهی مردم را دارد و نه زمان اجازهی بیشتر گستردهکردن این شکل قتل را میدهد. نه که نخواهد، بلکه نمیتواند.
«ابهامِ کاملِ آینده»، بزرگترین سلاحِ مرگباریست که جمهوری اسلامی علیه مردم ایران ساخته است. سلاحی که کشتارش به مراتب مهیبتر از هر بمب اتم میتواند باشد. در ابهام کامل آینده، شهروند نمیداند فردایش چگونه خواهد بود. آیا درآمدی خواهد داشت؟ اگر درآمدی دارد، چه قدرت خریدی خواهد داشت؟ نمیداند از خانه که بیرون میآید چه جرم جدیدی مرتکب خواهد شد؟ بنابر قوانین جزایی جمهوری اسلامی، ۲۰۰۰ فعل، جرمانگاری شده است در حالیکه متوسط جرمانگاری در جهان ۹۰ تاست و بیشترین جرمانگاری در فرانسه است که حدود سیصد جرم اعلام شده. در حکومت جمهوری اسلامی، ابعاد و تعداد این جرمها برای هیچ شهروندی قابل تشخیص نیست. مثلن تشویش اذهان عمومی و مفسد فیالارض از جرمهای سنگینی هستند که هیچ شهروندی در ایران –حتا وکلای حقوقی- از ابعادشان باخبر نیست. مفسد فیالارض جرمیست که میتواند بالاترین مجازات را داشته باشد. اعدام برخی از متهمین به همین جرم بوده است. شهروند نمیداند سال بعد خانهای برای زندگی خواهد داشت یا نه؟ خودکشی در ایران بعد از دو ماه حقوق دریافتنکردن اتفاقی تکراریست. یکی از کارگران کارخانهی هفتتپه برای دریافتنکردن دو ماه حقوق ۶۰ دلاری(مجموعن ۱۲۰ دلار) خودسوزی کرد و از دنیا رفت. یا کارگری دیگر جلوی در خانهی خود بعد از چهارماه حقوق نگرفتن خود را دار زد. این اتفاقیست که در ده سال اخیر رشد بیسابقه داشته. ابهام کامل آینده، دانش آموزان و دانشجویانی ساخته که عمدتن کارهای دانشگاهیشان را دیگران و شرکتهای تحقیق و پایاننامه انجام میدهند. شرکتهایی که با مبلغی مشخص، مقاله و پایاننامه تا سطح دکتری تحویل میدهند. دانشآموزان و دانشجویانی که تصوری از آیندهی شغلی خود ندارند. اینطور میشود که شرکتهای مسافرت شهریِ اینترنتی بزرگترین مقصد شغلی ایرانیان هستند. عمدهی تحصیلکردهها و غیرتحصیلکردهها به طور مساوی در این شرکتها به عنوان مسافربر فعال هستند. همین تساوی در درآمد، باعث بیانگیزگی در تحصیل دانشگاهی خواهد بود. چند سالیست جمهوری اسلامی وامهای کلان به شرکتهای دانشبنیان میدهد. ولی تنها شرکتهایی از این وامها بهرهمند میشوند که از رانت بخصوصی برخوردار یا از شرکتهای اقماری سپاه پاسداران باشند. همین حجم بالای «ناامیدی» دانشآموزان و دانشجویان، تبدیل به جنبش بزرگی شد که به سرعت خاصیت انقلابی برای سرنگونکردن خودِ حکومت را پیدا کرد. حجاب اجباری، نمادِ تمامِ اجبارها و پنهانشدنِ تمامِ نیازهای تنانه و بدنی ایرانیان بود که به عنوان پرچم مبارزات امروز مطرح میشود. تن ایرانی، امروز در برآوردهکردنِ ابتداییترین نیازهای خود ناتوان است. غذا، دارو، خانه، آموزشِ ایرانیان یکسره زیر سیطرهی تصمیات آشکارا غلط جمهوری اسلامیست.
آمار کشتهشدگانِ تصادفات جادهای که سالانه بیش از ۱۶ هزار نفر است، نمونهی قابل تامل برای قتل تدریجی ایرانیان است. مجموع تاثیرِ جاده و اتومبیلِ ناایمن بر روی تصادفات طبق آمار، سی درصد است و هفتاد درصد باقیمانده که بیشترین تاثیر را بر تصادفات دارد سرعت و حواسپرتی و خستگی و خوابآلودگی گزارش شده (رسمی) و این دلایل، مستقیمن به میزان ناامیدی ایرانیان در زندگی مربوط است. ایرانیان هیچ افقی برای زندگی متصور نیستند و همین باعث میشود که هیچیک از هشدارهای ایمنی جدی گرفته نشوند.
آنچه سلامت بدنی یک جامعه را علاوه بر نهادهای مختلف تضمین میکند، امید به زندگیست. در ایران، تحت حکومت جمهوری اسلامی، هم نهادهای مختلفِ موثر بر زندگی سالم بدنی کار اصلی خود را انجام نمیدهند و عمدهی مدیریتها به دست سیاسیون حامی حکومت است و نهادهای مردمی حامی حقوق بشر یکی یکی تعطیل میشوند(مانند جمعیت امام علی) و هم امید به زندگی در پایینترین حد خود قرار دارد.
وابسته کردنِ تمام تصمیماتِ حکومت به ظهور منجی(که سرود سلام فرمانده به عنوان یکی از بزرگترین دستاوردهای حکومت ظاهرن خطاب به اوست) و واردکردنِ این تصمیمات به ادبیات رسمی، یعنی گرهزدن تصمیمات رسمی به آیندهای دور و حتا موهوم. در یک فقره، مابینِ شهر قم تا مسجدی که به نام منجی در قم ساخته شده(مسجد جمکران)، بودجهی دهها هتل داده شده که قم آمادهی پذیرش توریست بعد از ظهور منجی باشد. در همین شهر، مونوریلِ عظیمی ساخته شده که بلااستفاده مانده، که از بیرون شهر وارد داخل شهر میشود. این مونوریل هم برای ظهور منجی ساخته شده است. شهرهای موشکی زیادی در ایران ساخته شده که به قول حکومت، هزاران موشک در آن نگهداری میشود و خود را آمادهی ظهور منجی و جنگ آخرالزمان کرده است. اینها تنها گوشهای از فضای قاتلانه، غیرعادی و متوهمیست که جمهوری اسلامی برای ایرانیان ساخته است. حکم نفی بلد، و مهاجرت اجباری در این وضعیت صادر می شود که شهروندان را مجاب میکند برای داشتنِ «زندگیِ معمولی» از کشور بروند. تمامِ بستگیهای عاطفی به خانواده و مکان و زبان را ببرند یا معلق کنند تا در جایی امن (احتمالن امن) زندگی عادی داشته باشند و تن به قتل تدریجی ندهند.
شهروندان ایران با تندادن به مهاجرت اجباری و نفی بلد، امید تازه میسازند اگرچه این امید تازه امیدی سست به نظر بیاید چون بریده از ریشه قرائت میشود؛ بریده از ریشهی خانواده، خاک، زبان. ولی حتا همین ریشهها در او بازتعریف میشوند. او خانواده و خاک و زبان را از نو برای خود تعریف میکند تا «زندگی معمولی» داشته باشد. همین افقی به عنوان زندگی معمولی، خودش از فرآیند هکی است که حکومت جمهوری اسلامی بر سیستم عامل مغز ایرانیان انجام داده است. فراهمکردن ابتداییات زندگی معمولی باید بدیهی فرض میشد و زندگی ایدهآل باید در افق قرار میگرفت. ولی حالا همان بدیهی، آن زندگی ابتدایی امنِ معمولی، افقِ آمال شهروندان ساکن در ایران است.
قتل تدریجی و نفی بلد، با ماندنِ جمهوری اسلامی، میتواند ایران را از هر ایرانی خالی کند. امروز، مبارزین انقلابی زن، زندگی، آزادی باور دارند تنها راه خارجکردنِ ایران از این شرایطِ مرگبار، با سالها تجربهی شکستخوردهی اصلاحی، انقلاب است و سرنگونیِ حکومت جمهوری اسلامی. مبارزین، تمامِ تصمیماتِ جمهوری اسلامی را ذیلِ مردسالاری و نرینگیِ فربهشده دریافت میکنند و برای همین بزرگترین پیام انقلابی به حکومت را پرچم «زن، زندگی، آزادی» میدانند. تفکیک «انقلاب» و «براندازیِ سریع» را هم با رفتارشان در شکل مبارزه به دقت نشان دادهاند اگرچه این رفتارِ طبعی در نظر تئوریسینها شفاف نباشد. آنها انقلابِ ماهوی اجتماعی را با «حکومتناپذیری» علیه جمهوری اسلامی ادامه میدهند تا حکومت از معنای دیکتاتوری خودش ساقط شود.
جامعه در حال آمادهسازی و نشاندادنِ یک انقلاب جدیدِ اجتماعیست و نه فقط براندازی و آوردنِ حکومت جدیدی که بر پایههای دیکتههای جدید بخواهد تن و توانِ شهروندان را قبضه کند. این شکل از حکومتناپذیریِ ایرانیان، پیام واضحی به هر گروهِ اپوزیسیون خواهد داد که روزگارِ راحتی بعد از ورافتادن احتمالی این حکومت نخواهند داشت اگر بر پایه ی پرچم این انقلاب پیش نروند.
سایت خبری تحلیلی کلمه
به کانال صدای مردم در تلگرام بپیوندید
@sedayemardomdotnet