یادمان و رویدادها

طالبوف تبریزی ؛ مبارز پرشور راه سعادت و پیشرفت میهن

اندیشه‌های طالبف در افکار انقلابیون ایران و به‌ویژه در افکار عده‌ای متفکرین دموکرات انقلابی نسل بعد تأثیر عمیق داشت. طالبف از برجسته‌ترین روشنگران انقلاب مشروطیت ایران و از رجال درخشان تاریخ تفکر مترقی کشور ماست…

عبدالرحیم پسر ابوطالب نجار تبریزی در ۱۲۵۰/۱۸۳۴ در محله سرخاب تبریز زاده شد. به گفته خودش پدرش ابوطالب و پدربزرگش استاد علی مراد حرفه نجاری داشته‌اند. گفته‌اند عبدالرحیم در شانزده سالگی به تفلیس رفت و به تحصیل زبان روسی پرداخت و مقدمات دانش جدید را فرا گرفت و با جنبش‌های آزادیخواهی و آرای نویسندگان سوسیال دموکرات و ادبیات روسی آشنا شد و مدتی بعد در تمرخان شوره (بویناکسک کنونی) مقر حکومت داغستان مقیم شد و به مقاطعه‌کاری راه‌های قفقاز پرداخت و سرمایهٔ کافی اندوخت و در آن شهر ازدواج کرد. او در دوره تحرک فرهنگی و سیاسی قفقاز پرورش یافت و از دانش و فرهنگ سیاسی جدید تأثیر پذیرفت و از پنجاه و پنج سالگی به نوشتن آثار خود پرداخت و اعتبار و احترام بسیار یافت، تا آنجا که به علت نوشتن مقالاتی در ترویج افکار اجتماعی و سیاسی جدید و تبلیغ آزادی و حکومت قانون و همچنین نشر علوم طبیعی به زبان ساده فارسی در ایران نزد رجال ترقی‌خواه و روشنفکران زمانه محبوبیت بسیار حاصل کرد و در ۱۲۸۵/۱۹۰۶ در دوره اول مجلس شورای ملی از تبریز به نمایندگی انتخاب شد، اما با آنکه نمایندگی را پذیرفت به دلیل مخالفت روحانیون وابسته دربار و اشرافیت که وی را تهدید کرده بودند به تهران نیامد و در شهر تمرخان شوره ماند تا در هفتادونه سالگی درگذشت.

احسان طبری در مورد این میهن پرست و متفکر انقلابی چنین نوشته است ؛

جهان‌بینی طالبف یک جهان‌بینی مادّیست بدین معنا که وی به واقعیت و عینی بودن جهان و معتبر بودن محسوسات و معلومات ما و اینکه این جهان مادّیست باور دارد. طالبف سراپای جهان مادی یا به قول او “هرچه در عالم خلقت هست” را مرکب از ذرات می‌دانست و تنوعی را که در جهان مادی وجود دارد به نوع ارتباطات این ذرات با یکدیگر مربوط می‌کرد یعنی تنوع کیفی را به اختلافات کمّی وابسته می‌شمرد. خود وی در کتاب سفینه‌ی طالبی دراین‌باره چنین می‌نویسد:
“این را هم باید بدانی که جمیع اجسام مایعه و غیر مایعه و هرچه در عالم خلقت هست همه از ذرات است و هر ذرّه جزئی، در خواص و ارتباط با هیئت کلیه‌ی خود شریک می‌باشد و شدت و ضعف پیوستگی این ذرات در اجسام متفاوتست.”
ذرات وجود به‌نظر طالبف تنها به هم پیوسته و وابسته نیستند بلکه در سیر تحولی ابدی هستند و در نتیجه‌ی ترکیب با یکدیگر اشکال نو به نوی عرضه می‌دارند و اشکال کهنه را از صحنه می‌رانند ولی با آنکه چیزی پدید و چیزی محو می‌شود با این حال مایه‌ی هستی و وجود باقی است و آنچه که بر دفتر هستی ثبت گردیده است محال است محو شده و به دیار عدم صرف برود. طالبف این اندیشه‌ی درست “بقاء ماده” را در کتاب مهم خود مسالک المحسنین به شکل زیرین افاده می‌کند:
“کلیه‌ی موجودات دفتریست که در صفحات او سیر لمحه‌ی ذرات، از قدم به حدوث و از غیبت به شهود ثبت می‌شود و هر چه ثبت شد محو او محال است.”

منظره‌ی کلی طالبف از جهان مادّی، منظره‌ای که وی به برکت مطالعه‌ی علوم طبیعی و باور بدانها، توصیف می‌کند منظره‌ ای واقعی است. طالبف برخلاف بسیاری از همعصران که علوم جدید را منکر بودند به صحت این علوم و اسلوب پژوهش آنها ایمان داشت و بر آن بود که علم در تاریخ مبارزه با کسانی که در برابرش مقاومت می‌ورزند سرانجام پیروزی کامل به‌دست می‌آورد. وی بارها این ایمان و ایقان خود را به علم متذکر می‌شده است. از جمله‌ در سفینه‌ی طالبی می‌نویسد:
“بیشتر رجال وطن ما تا مطلبی مخالف نفع شخصی یا خارج از حیطه‌ی میزان فهم قاصر خودشان شنیدند بی‌تحاشی منکر می‌شوند و بیهوده و بی‌اصل و معنی می‌شمرند. علم با عقل‌های کامل و بالغ نیز متصل می‌ستیزد تا غالب شود.”

اعتقاد به علم و پیروزی نهائی آن طالبف را وا ‌میداشت که نه تنها به مسائل کلی فلسفی بلکه به مسایل اجتماعی نیز با نظر دیگری بنگرد و پدیده‌های مختلف اجتماع را از زاویه‌ی تفسیرات قرون وسطائی مطالعه نکند، بلکه برخورد تازه‌ای با آنها داشته باشد و آنها را از زاویه‌ی علم، از زاویه‌ی دید جامعه‌های تکامل‌یافته‌تر و جهان‌بینی‌های مبتنی بر دانش عصر تحت بررسی قرار دهد.
در زمینه‌ی عقاید مذهبی طالبف گرایش به جانب “دئیسم” داشت یعنی در عین قبول مبدأ و خالق کل برای کائنات دخالت آن مبدأ را در امور طبیعت منکر بود. همانطور که پانته‌ئیسم و وحدت وجود در شرایط قرون وسطی شکل مساعدی برای مقابله با سکولاستیک اسلامی بود، دئیسم در دوران فروریختگی فئودالیسم و ظهور جامعه‌ی نوین چنین شکل مساعدی محسوب می‌شد. مثلاً هنگامی که طالبف ضمن یک سلسله “الواح” درکتاب “مسالک المحسنین” به قول خودش مبادی و اساس “شریعت روح اله” را شرح می‌دهد از زبان خالق چنین می‌نویسد:
“بعد از آنکه زمین مسکن تو با سایر فلک تکوین خود را تکمیل نمود، قوه‌ی انبات به او دادم. هوای نسیمی به دور او پیچیدم. فصول اربعه را مقرر داشتم. در هوای نسیس تشکیل برف و تگرک و تموج خلق کردم. آنوقت کره‌ی زمین را مثل سایرین استقلال دادم که در مدار خود بگردد. هرچه دارد به خود بدهد و از خود بگیرد.”
در عبارات “کره‌ی زمین را مثل سایرین استقلال دادم” و “هرچه دارد به خود بدهد و از خود بگیرد” اندیشه‌ی دئیستی طالبف بروز می‌کند: خداوند جهان را آفرید ولی آن را مستقل ساخت تا خود گرداننده‌ی کار خویش باشد.
خود مذاهب را نیز طالبف مجموعه‌ی شرایع وضع شده از طرف خداوند و فرستادگانش نمی‌داند، بلکه آنها را پدیده‌های تاریخی که در دوران معینی از مراحل تکامل فکر و تمدن بشری به‌وجود آمده‌اند می‌شمرد .
مسایل اجتماعی مطروحه در آثار طالبف نسبت به مسائل عمومی جهان‌بینی و مذهبی، جهت باز هم روشن‌تر و مترقی‌تری را در اندیشه‌ی طالبف نشان می‌دهد. ولی حتی در سال تألیف سفینه‌ی طالبی یعنی در سال ۱۸۹۰ نقش کشورهای استعماری غرب را با عمق و دقت کامل تشخیص می‌داد و هموطنان خود را از اینکه آلت دست آنان قرار گیرند بر حذر می‌داشت. طالبف در همین ایام چنین می‌نوشت:
“اکثر متمولین این مغربیان متمدن نمای خوش‌ظاهر و خلیق، مثل موش صحرائی دور عالم می‌گردند و هرجا آکنده‌ی جدیدی از حبوبات ثروت پیدا کنند همراهان خود را دعوت می‌کنند به هر حیله‌ی روباهی که ممکن باشد رخنه بر آن آکنده بیاندازند و در مدت قلیلی هرچه هست و صد سال دیگر خواهد بود، بی‌رحمانه بپردازند. بعد از آن به‌صورت انسان برآیند و از مراعات حقوق دیگری و آزادی و برابری الحان خوشایندی بسرایند و حل و تصفیه‌ی مسائل متنازعه را مطلق در قوه‌ی خود و ضعف دیگری شناسند.”
پس از توصیف رسا از اسعمارطلبان غرب طالبف نتیجه می‌گیرد:
“هر ملتی که رجال متنفذ او زودباور و لین العریکه و بی علم و بی تجربه و طلادوست باشند با سرپنجه‌ی صیدافکن شاهین اقتدار استرلینگ و روبل و دلار و فرانک زودتر از دیگران شکار می‌نمایند.”
نه تنها درباره‌ی طرد و نفی استعمار بلکه در مسئله‌ی جنگ و صلح نیز طالبف انسانی‌ترین نظریات را عرضه می‌دارد. عشق طالبف به صلح گاه به ظاهر تا حد پاسیفیسم[می‌رسد ولی با این حال باید متوجه بود که در اواخر قرن نوزدهم و در دوران “صلح مسلح” طرف تیز انتقاد طالبف صرفاً و صرفاً متوجه ی جنگ‌های غاصبانه‌ی امپریالیستی است و اِلّا او در موارد دیگر صریحاً “حفظ وطن” را وظیفه‌ی مقدس ابناء “بشر” می‌داند و سپاهیگری را به‌خاطر دفاع از حقوق وطن و خلق ضرور می‌شمرد. ولی طالبف از اینکه میلیاردها ثروت انسانی و میلیونها نفوس بشری به‌خاطر اجراء مطامع سرمایه‌داران و برای جهانگیری و غصب اراضی دیگران تلف شود، رنج می‌برد. وی‌ می‌نویسد:
“مگر وطن ما یا وطن دیگران برای اینست که عموم سکنه حامل شمشیر و تفنگ و نیزه بشوند، معتادِ نشست و برخاست فنون حربیه باشند، در معلم‌خانه‌ها عوض علم و تمدن ، عادات بهائمی و وحشی‌گری را تحصیل نمایند. جوانان ملت را که در عین شباب بایست مباشر اعمال نافعه بوده و روز خود را مصروف زراعت و فلاحت و ازدیاد معیشت خود و بستگان خود نموده به تعمیرات تمدن مشغول گردند، در سربازخانه‌ها چون ماکینه‌ی بی‌روح تعلیم آدمکشی بدهند و مبالغی از ثروت ملی صرف نموده نگه دارند که هنگام اقتضاء یعنی برای نیل به مقاصد فاسده‌ی شخصی یا جهانگیری به خرابی ممالک و ویرانی آبادی‌ها و قتل ابنای جنس خود مأمور کنند.”
طالبف مطمئن است که جنگ به مثابه ی یک پدیده‌ی غیرعادی در زندگی انسانی روزی از میان خواهد رفت. شکی نیست که طالبف متوجه نیست که لازمه‌ی از میان رفتن جنگ از میان رفتن آن نظامات طبقاتی ظالمانه‌ای است که جنگ‌های غیرعادلانه را تحمیل می‌کنند و جنگ‌های عادلانه را به ضرورت مقدسی بدل می‌سازد. ولی خود این مسئله که طالبف به پیروزی خرد سالم انسانی باور دارد و آرزومند است که نیروهای انسانی و بودجه‌های هنگفتی که صرف تدارک جنگ می‌شود صرف آبادانی عالم و آبیاری صحراهای لم یزرع گردد خود نکته‌ی دلکش و دلپذیری در اندیشه‌ی اوست. در “سفینه‌ی طالبی” در همانجا که به تقبیح جنگ می‌پردازد پیروزی آتی صلح را بدین نحو توصیف می‌نماید:
“دور نیست که به برکت انتشار و استقرار قوانین تمدن و تعمیم معارف، دول روی زمین این بساط وحشت‌انگیز را وقتی برچینند و در نقطه‌ی مرکزی دنیا عمارت بزرگ‌تر از همه‌ی عمارات عالیه‌ی با شکوه عالم به اسم “دربار عالی فیصل امور جمهور” برافرازند، کنگره‌هائی تشکیل دهند و از همه‌ی طوایف و ملل اعضائی انتخاب کنند و مسائل متنازعه‌ی بین المللی را در آن محضر عدل و داد حل و تصفیه نمایند و این همه لشگر که الآن در یک ماه تا چهل کرور حاضر میدان جنگ می‌شود و نصف این عده دایماً در سربازخانه‌ها مقیم و منتظر صدور امر خرابی و ویرانی عالم هستند مشغول تکثیر ثروت طبیعی از کشت‌کاری و آبیاری صحراهای لم‌یزرع بشوند.”
درباره‌ی این آینده‌ی صلح‌آمیز طالبف عقاید و نظریات مشخصی ذکر می‌کند. در “مسائل الحیات” تصریح می کند وقتی صلح در عالم مستقر شد فدراسیون کبیر “جمهوری سرخ” برقرار خواهد شد و اهالی عالم اعضاء یک خانواده می‌شوند. در واقع طالبف از “سوسیالیسم” به مثابه ی یک تئوری علمی مطالبی شنیده و می‌دانست و آینده‌ی بشریت را یک آینده‌ی سوسیالیستی می‌شمرد. درباره‌ی سوسیالیسم مثابه ی یک علم طالبف در مسالک المحسنین چنین می‌نویسد:
“بعد از آنکه علم سوسیالیسم (یعنی علم اصلاح حالت فقرا و رفاهیت محتاجین) منتشر گشت و مردم فهمیدند که تکالیف نفوس باید درخور استطاعت و استعداد آنها باشد،کارهای عالم صورت دیگر گرفت. مخاطرات و محظورات از میان برخاست. در اعمال و اقوال معنی منظور است نه صورت.”
طالبف شاید در نتیجه‌ی تماس با سوسیال دمکرات‌های انقلابی قفقاز مطالبی درباره‌ی تعالیم سوسیالیسم علمی که وی آن را به مثابه ی علم اصلاح حالت فقرا و رفاهیت محتاجین تعریف می‌کند (تعریفی که برای دوران وی وزین و جالب است) شنیده و یا خوانده بود. آنچه که مسلم است استنباط طالبف از این علم انقلابی هنوز دقیق نبود منتها وی با آن روح انساندوست و دمکرات‌منش خود به این دانش انقلابی نوین علاقه می‌روزید و به پیشگوئی‌های آن درباره‌ی آینده‌ی انسانیت باور داشت. به همین جهت است که وی درباره‌ی این آینده چنین می‌نویسد:
“اختلاف صوری به اتحاد معنوی تبدیل گردد. هرکس صلاح خود را در صلاح غیر داند و محبت دیگری را محبت خود شناسد. بساط مدنیت چیده شود و ریاست عدل و صدق استقرار یابد. قضاوت و اقامه‌ی شهود لازم نگردد و نقض اقوال و عهود از کسی سر نزند.”
دشمنی با استعمار، علاقه به صلح و سوسیالیسم، باور به آینده‌ی مسعود انسانیت چنین است محتوی تفکر اجتماعی طالبف. در پرتو همین نظریات مترقی مسائل اجتماعی میهن خود ایران را نیز حل می‌کند و یک سلسله نظریات ابراز می‌دارد که تا امروز نیز فعلیت و اهمیت خود را حفظ کرده است و با خشم تمام چنین می‌نوشت:
“مگر سلاطین عالم را طغرای سلطانی از آسمان نازل شده؟ مگر خدای بزرگ صد سایه‌ی بی‌وجود دارد؟ مگر از تاریخ نمیدانی که مؤسس آنها چپاول‌چی آشوب‌گر، دلیر یا رجال صاحب تدبیر بودندکه اخلافشان هزار سال سلطنت دنیا را مالک شدند.”
نکته‌ای که دموکراتیسم عمیق اندیشه‌های اجتماعی طالبف را نشان می‌دهد دشمنی او با نظام ملاکان فئودال است. وی با صراحت طرفدار اصلاح ارضی و برانداختن نظام فئودالی است و نظر خود را به روشنی بیان می‌دارد:
“بعد از این نباید در ایران ملاک باشد. همه‌ی اراضی شخصی یا خالصه‌ی دیوان باید به تبعه فروخته شود که خود تبعه مختار و مالک باشد.”
نکته‌ی جالب دیگری که می‌توان از اندیشه‌های ترقی‌خواهانه‌ی طالبف نقل کرد درک عمیق او از شیوه‌ی کسب و اتخاذ تمدن اروپائی است. در دوران طالبف اروپا در ربقه‌ی سرمایه‌داری بود و طالبف به واسطه‌ی زندگی در روسیه و مسافرت به آلمان و مطالعه‌ی مسائل اجتماعی می‌دانست که همه چیز این تمدن فرنگی را نباید کورکورانه تقلید کرد، بلکه در اخذ آن باید اسلوب نقادانه و سنجیده‌ای داشت. طالبف این نکته‌ی مهم را در مسالک المحسنین به این شکل افاده می کند:
“از هیچ ملت جز علم و صنعت و معلومات مفید چیزی قبول نکنی. تقلید ننمائی، یعنی در همه جا و همیشه ایرانی باشی و از برکت علم و معاشرت ملل خارجه بفهمی، حالی شوی که مشرق زمین غیر از مغرب زمین است. از آنها جز نظم ملک چیزی استفاده نکنی مبادا شعشعه‌ی ظاهری آنها ترا بفریبد، مبادا تمدن مصنوعی (یا وحشیت واقعی آنها) ترا پسند افتد.”
آنچه که طالبف وحشیت واقعی غرب می‌نامد همانا نظام جابرانه‌ی سرمایه‌داری و استعماری است، زیرا طالبف در واقع مایل است اخذ علم و صنعت و معلومات مفید غرب در درون جامعه‌ی عادلانه‌ای به عمل آید که در آن رفاه محتاجان و اصلاح حال فقرا کاملاً ملحوظ و مراعی است.
اندیشه‌های طالبف در افکار انقلابیون ایران و به‌ویژه در افکار عده‌ای متفکرین دموکرات انقلابی نسل بعد (از خیابانی گرفته تا کسروی) تأثیر عمیق داشت. مسلماً طالبف از برجسته‌ترین روشنگران انقلاب مشروطیت ایران و از رجال درخشان تاریخ تفکر مترقی کشور ماست. و جا دارد که برای شناختن و شناساندنش مساعی بیشتری مصروف گردد.

آثار :

سفینه طالبی (یا کتاب احمد) (۲جلد) (۱۳۱۱ ه.ق.)
مسالک المحسنین (۱۳۲۳ ه. ق.)
مسائل الحیات (۱۳۲۴ ه.ق.)
پند نامه مارکوس قیصر روم
رساله فیزیک (۱۳۱۱ ه.ق.)
نخبه سپهری (۱۳۲۲ – ۱۳۱۰ ه.ق.)
رساله هیئت جدیده
ایضاحات در خصوص آزادی (۱۳۲۵ ه. ق.)
سیاست طالبی (۱۳۲۹ ه.ق.)
طالبف تبریزی در شهر تمرخان شوره واقع در داغستان در هفتادونه سالگی درگذشت.

Print Friendly, PDF & Email
دکمه بازگشت به بالا