مافیای قالیباف ،احضار افشاگر، دو هزار و دویست میلیارد تومان از جیب مردم در سفره مدیران شهرداری
سردبیر معماری نیوز که لیست واگذاریهای شهردار تهران را افشا کرده بود ، به دادگاه رسانه تهران احضار شد. حکومت اسلامی بجای اینکه رانت خواران و دزدان و غارتگران را احضار و محاکمه و مجازات کند، برای پاک کردن صورت مسله ای که حالا دنیا گیر شده روزنامه نگاری را احضار میکند که از منظر اخلاقی به وظایف خود عمل نموده و با اطلاع رسانی دست دزدان و غارتگران از جیب را رو کرده است. بر همه روزنامه نگاران با شرف و فعالین اجتماعی و سیاسی است تا با تمام قوا به حمایت از یاشار سلطانی و یاشارها اعتراض نمایند. وظیفه یک ژورنالیست اطلاع رسانی است که یاشار در این مورد بخوبی به وظایفش عمل نموده است….
در شرایطی که شهرداری تهران به اسم رعایت قانون و حق و حقوق شهروندان با خشونت فراوان با دستفروشان و افراد بیبضاعت برخورد میکند، ناگهان سازمان بازرسی کل کشور از دو هزار و ٢٠٠ میلیارد تومان تضییع حقوق مردم از سوی شهرداری تهران با بذل و بخشش ویلا و زمین به افرادی خاص و از اعضای شورای شهر خبر میدهد. پروندهای که در حالت خوشبینانه به نظر میرسد مغفول مانده و بررسی آن احتمالا ابعاد گستردهتری از آن را افشا خواهد کرد.
نکته مهم و قابل توجه آنجاست که این گزارش مربوط به یک دوره زمانی منتهی به سال ٩٢ میشود و باید پرسید اگر این روند در سالهای قبل و تا همین حالا ادامه داشته، شهردار تهران چه میزان دیگری از اموال شهر را به مدیران شهرداری و بیرون از بدنه شهرداری بذلوبخشش کرده است؟
گوشه ای از باند مافیایی قالیباف، شهردار تهران
شهاب مرادی در زمان مدیریت بر سازمان فرهنگی شهرداری در دوره قالیباف، ملکی را در میدان هروی با ۵۰٪ تخفیف به قیمت ۲ میلیارد و ۸۰ میلیون هدیه گرفته است!
پاسدار مصطفی آجرلو از مدیران ورزشی نزدیک به قالیباف و رییس سابق سازمان ورزش شهرداری، ملکی را با ۵۰ درصد تخفیف در محله دربند از شهرداری هدیه گرفته است
«سهم معصومه آباد از جیب مردم»: دو دستگاه آپارتمان در آجودانیه تهران/ قیمت کارشناسی: ۲۰ میلیارد و ۴۰۰ میلیون تومان/ با تخفیف ۴۰ درصد: ۱۲ میلیارد و ۲۲۷ میلیون تومان
«سهم محسن پیرهادی رییس سابق سازمان بسیج شهرداری از سفره زحمتکشان»: ملکی در پاسداران با قیمت کارشناسی ۱۲ میلیارد و ۹۷۰ میلیون تومان/ با احتساب ۱۵ درصد تخفیف: ۱۱ میلیارد و ۲۴۴ میلیون تومان
«سهم پاسدار ابوالفضل قناعتی از جیب مردم»: ملکی در نیاوران با قیمت کارشناسی ۴۴ میلیارد و ۵۸۰ میلیون تومان/ با احتساب تخفیف ۷ درصدی: ۴۲ میلیارد و ۲۸۸ میلیون تومان
«سهم اسدالله راشدی معاون امور مجلس شورایعالی استانها از جیب مردم»: آپارتمانی در کریمخان زند به قیمت کارشناسی ۱ میلیارد و ۸۷۵ میلیون تومان/ با تخفیف ۲۰ درصد: ۱ میلیارد و ۵۴۵ میلیون تومان
«سهم سمیعالله حسینی مکارم معاون شهرداری از جیب مردم»: ۲ آپارتمان جمعا ۲۳۴ متر در دربند جمعا ۱۳ میلیارد و ۴۰۰ میلیون تومان/ با تخفیف ۵۰ درصد: ۶ میلیارد و ۷۰۰ میلیون تومان
«سهم وحید نوروزی شهردار پیشین منطقه ۱۸ و قائم مقام فعلی منطقه ۸ از جیب مردم»: ملک ۱۷۱ متری در خ موحد دانش، با قیمت ۱۰ میلیارد و ۳۷۹ میلیون تومان/ با ۵۰ درصد تخفیف: ۵ میلیارد و ۱۹۰ میلیون
«سهم سیدموسی پورموسوی مشاور شهردار تهران از سفره انقلاب»: ملک ۱۷۱ متری در خ موحد دانش، با قیمت ۱۰ میلیارد و ۲۹۳ میلیون تومان/ با تخفیف ۵۰ درصدی: ۵ میلیارد و ۴۶۸ میلیارد تومان
«سهم مازیار حسینی مشاور عالی شهردار تهران از جیب مردم»: ملک ۲۲۰ متری در نیاوران، با قیمت ۱۶ میلیارد تومان/ با تخفیف ۵۰ درصدی: ۸ میلیارد تومان
سهم سیدجعفر تشکری هاشمی معاون حمل و نقل و ترافیک شهرداری از جیب مردم»: ملک ۲۲۰ متری در ولنجک، با قیمت ۱۰ میلیارد و ۳۴۰ میلیون تومان/ با تخفیف ۵۰ درصدی: ۵ میلیارد و ۱۷۰ میلیون تومان
«سهم علیرضا نادری معاون شهرسازی و معماری شهرداری تهران از سفره انقلاب»: ملک ۱۸۳ متری در دربند، با قیمت ۱۰ میلیارد و ۴۰۰ میلیون تومان/ با تخفیف ۵۰ درصدی: ۵ میلیارد و ۲۰۰ میلیون تومان
«سهم مجتبی ملازم الحسینی مدیرکل ارزشیابی کارگزینی شهرداری تهران از سفره انقلاب»: ملک ۹۹ متری در دربند، با قیمت ۵ میلیارد و ۷۰۰ میلیون تومان/ با تخفیف ۵۰ درصدی: ۲ میلیارد و ۸۵۰ میلیون تومان
به گزارش کلمه،این فساد مالی در سازمان عریض و طویل مدیریت شهری پایتخت جایی دردناکتر میشود که شهرداری تهران جیب خود و هممسلکان خود را از مردم و کارگرانی پر کرده است که هر روز اخبار جدیدی از وضعیت نابسامانشان منتشر میشود و شکاف طبقه متوسط و ضعیف جامعه را از طبقه مرفه بیشتر میکند.
ایلنا در گزارشی در بارهی دستفروشان که مدتهاست برخورد ماموران شهرداری با آنان به مسئلهای جدی تبدیل شده، مینوبسد: «دستفروش است، لیف میفروشد، سهمش از مال دنیا شده گوشهای از سقف آسمان تا در تابستان داغ و سوز سرد زمستان تکه پارچهای در پیاده رو بیندازد و لیفهایش را روی آن بچیند، پیرزن صبح تا غروب با پاهای پر دردش روی صندلی تاشو مینشیند، به امید آنکه لیفی بفروشد، نهایتا ۲ یا ۳ هزار تومان؛ یک چشمش به میل نخ و قلابش است و چشم دیگرش به دورنمای سایه هیکلهای درشت و سیاهپوشی که گاهی پیدایشان میشود و با لگد گوشه بساط پیرزن لیففروش را میزنند و فریاد بلند میکنند که جمع کن بساطت را و پیرزن، دست به زانوهای پردردش بلند میشود تا زودتر لیفهای سفید با گلهای کاموایی را از زیر لگدهایشان جمع کند».
پیشترها چشم امید پیرزن به کمک احمد آقا بود که در نزدیکی او بساط دمپایی میچید و تا مردهای درشت هیکل از دور پیدایشان میشد، خود را سریع به پیرزن میرساند تا پیش از آنکه قامت خمیده پیرزن زیر صدای فریادها و تهدیدها بلرزد، کمکش کند تا بساطش را جمع کند، اما این روزها احمد آقا نیست و مردهای درشت هیکل فقط فریاد میزنند و رگهای گردنشان متورم میشود، در حالی که هیچ کدام نمیپرسند؛ چرا پیرزن مجبور است که صبح تا شب گوشه خیابان لیف ببافد و بفروشد.