رفراندوم ترکیه: تراژدی دموکراسی ترکی
ترکیه پس از رفراندوم سرزمین دیگری است. کشوری دوپاره با مردمانی از هم جدامانده با گسلهای عمیق فرهنگی که بیش از هر زمانی در تاریخ معاصر نمود کرده است. شاید اردوغان و آکپارتی بتوانند خود را برنده رفراندوم به شمار بیاورند ولی آنچه از درون جعبه پاندورا بیرون آمده است چیزی نیست جز نفرت نیمی از جمعیت کشور که با ژستهای رجب اقتدارگرا و هواداران سادهاندیش و سیاستهای پوپولیستیاش سر سازگاری ندارند…
دستهدسته مردانی که برای عمل کاشت مو با سرهایی برهنه و زخمخورده راه میروند یا زنان برقعپوش که در حال خرید و عکسگرفتن هستند، میهمانان نسبتا جدید شهری هستند که تا چند سال پیش مردمان سرزمینش چندان هم دید مثبتی نسبت به آنان نداشتند؛ اما حقیقت در این است که این هجوم توریستهای سنتگرا و عربزبان اعتمادبهنفسی مثالزدنی را به دولتمردان ترک میدهد که خود را در وهله اول بینیاز از توریستهای غربی فرض کنند و دیگر اینکه چهره شهر را بیشتر هماهنگ با خواستهای سنتگرایان تازه ازراهرسیده جلوه دهند. توریستهای عربزبان که عمدتا علاقهای به تفریحات گردشگری سکولارمآبانهای مانند مصرف مشروبات الکلی، کنسرتهای موسیقی غربی یا حتی بازدید از اماکن غیراسلامی ندارند، میتوانند به راحتی فضای مورد علاقه خود را تحت چتر امنیتی سنگین نیروهای پلیس ترکیه بیابند؛ آنهم وقتی که حتی «کافه ایرلندی» میدان تقسیم که برای سالها به سبک انگلیسی- ایرلندیاش به نمایش راگبی وفادار بود، امروز با مدیریت اعراب به ارائه قلیان میپردازد.
در چنین فضایی است که «پلاتفرم اوت» (یا همان آری) در مقابل «جنبش هایر» (به ترکی یعنی خیر) قرار گرفت. جدالی نهچندان عادلانه که با پوسترهای غولآسای «رجب طیب اردوغان»، «بنعلی ییلدریم» و نقش بزرگ لامپ نماد آک پارتی به همراه لوگوی «اوت» در مقابل شهروندان عادی، اپوزیسیون سکولار، کمالیستها، فعالان کُرد، چپگرایان و طرفداران محیط زیست قرار گرفته است. کمپینهای پرهزینه و گسترده دولت که رفراندوم را به دوگانه «آری-تروریست» تبدیل کرده، بیش از هر چیزی نشان از تلاش دولت و شخص اردوغان برای نشاندادن یک صدای واحد از ترکیه دارد؛ صدایی که همگرایی بخشهای سنتی و محافظهکار ایالات آناتولی در مرکز ترکیه را با خود همراه کرده است؛ اما این در شرایطی ممکن شده است که کندشدن روند رشد اقتصادی ترکیه، افزایش بیکاری، پاکسازیهای گسترده پس از کودتای ناموفق تابستان گذشته در کنار حفرههای امنیتی و حرکات تروریستی حمایتبخشی از طرفداران پیشین، حزب حاکم را متزلزل کرده است. اردوغان در حال اثبات یا به بیان بهتر تئوریزهکردن سیستم تکنفرهاش است تا با پشتوانه آن بتواند به رأیدهندگان ترک نوید ثبات اقتصادی و امنیتی را بدهد؛ اما آنچه از پسِ پرده نیات شخص اردوغان بیرون مانده است، قرارگرفتن در نقشی مانند «مصطفی کمال پاشا» است. تمام این مسائل این سؤال را به ذهن میآورد که آیا حقیقتا باید جهان و بهویژه اروپا با جمهوری ترکیه به شکل کنونیاش برای همیشه وداع کند؟
ناحیه ایوب در استانبول محلی نیست که اصولا راه توریستها به آنجا کشیده شود، یکی از محافظهکارترین محلههای شهر که در اصل سنگر مستحکم حزب حاکم عدالت و توسعه به حساب میآید، شاید جوانان همین خانوادههای سنتی هم یک یا دو شب در هفته سری به خیابان استقلال پرجنبوجوش بزنند؛ اما در کوچهها و خیابانهای بدقواره با ساختمانهای نیمهکاره ایوب جز پوسترهای آک پارتی و تمثالهای عثمانی به سختی میتوان نشانهای از ترکیه سکولار را پیدا کرد. این داستانی است که در بسیاری از شهرهای ترکیه تکرار میشود: کایسری، قونیه، کاهرامان ماراش، اسپارتا، ارزروم؛ ریزه، طرابوزان و کازیانتپ جدای از اینکه در کدام نقطه از کشور قرار گرفته باشند، بخشی از سنتگراترین نقاط ترکیه را تشکیل میدهند که ویژگیهای جوامع توسعهنیافته را جلوه میدهد که حتی در تناقض با جغرافیای آنهاست (طرابوزان و ریزه حاصلخیز و در کنار دریای سیاه در مقابل نواحی کوهستانی غازی انتپ). هرچند این نکته کلیدی است که صندوق رأی «عدالت و توسعه» در این ایالات تضمینشده شاید باشد؛ اما در نقاط کردنشینی مانند جزیره، وان، دیاربکر، شانلی اورفا یا مالاتیا رأی به سوی احزاب کردی (در انتخابات اخیر حزب دموکراتیک خلقها) میرود؛ اما باوجوداین، این شهرها (مناطق کردنشین) از نقطهنظر محافظهکاری و توسعهنیافتگی دست کمی از شهرهای مرکز آناتولی یا حاشیه دریای سیاه ندارند. در مقابل ازمیر و دیگر شهرهای غربی ترکیه سنگر مستحکم سکولاریسم (و تا حد زیادی کمالیسم) به حساب میآیند، این دوپارهبودن یک کشور است که خود را در استانبول بهعنوان مهمترین شهر و البته قلب اقتصادی و سیاسی ترکیه هم نشان میدهد. نشانتاشی، نویزاده و بیاوغلو تفاوت چندانی با خیابانهای میلان یا پاریس ندارند؛ اما در کنارشان فاتح یا کاسیم پاشا وجود دارد که به بیننده یادآوری کند ترکیه یا به عبارت سادهتر استانبول راهی طولانی تا پذیرفتهشدن در اروپا را پیش پای خود دارد؛ آنهم وقتی که مرد قدرتمند و دیگر بییقین خودکامه ساکن «آک سرای» تمایل چندانی هم برای پیمودن این راه در خود و برای مردمش نمیبیند.
استانبول: آوریل )سه روز پیش از رفراندوم(
اردوغان و الیت قدرت نزدیک به شخص او مانند: بورات البیراک، اسماعیل کاهرامان، نومان کورتولموش، بنعلی ییلدریم و دیگرانی از این دست را که در اصل جز ماشین بوروکراتیک فرامین شخص رئیسجمهور نیستند، دیگر میتوان با کمترین شکی در کنار لوکاشنکو دیکتاتور محسوب کرد تا رهبر خودکامه بلاروس دیگر آخرین دیکتاتور اروپا لقب نگیرد. در قمار قدرت اردوغان دیگر حتی جایی برای شخصیتهای میانهرو حزب عدالت و توسعه مانند: عبدالله گل، احمد داوداوغلو و هاکان فیدان نیز وجود ندارد. کودتای نافرجام تابستان گذشته شاید طناب خفگی و شکنجه را به هولوسی آکار رئیس ستاد مشترک ارتش دربند کودتاچیان انداخت، اما طرح کودتایی چنین بد برنامهریزی شده و خامدستانه آنهم هنگامی که گروه کودتاچی را «صلح در خانه» نام نهادند (که یکی از کلیدواژههای وصیت سیاسی آتاتورک محسوب میشود) و به گستردهترین پاکسازی قرن کنونی منجر شد، نشان از تفکرات دراماتیک و سادهانگارانه رهبران ترکیه دارد. این سادهانگاری مستقیم برآمده از رأیدهندگان حزب حاکم است که فرای رفراندوم اخیر خواهان بازگرداندن حکم اعدام هستند که نتیجهای جز آخرین میخ بر تابوت رؤیای اروپایی ترکیه نخواهد داشت.دیدگاههای پوپولیستی و عثمانیگرایانه تنها مختص به «آکپارتی» نیست که حتی حزب راست افراطی «حزب حرکت ملی» که سابقا کمکدست همه کودتاهای ارتش ترکیه بود و در دوران «آلب ارسلان تورکش» یکی از یاران دولت پنهان (اتحاد احزاب دستراستی، مافیا، جریانهای فاشیستی و ارتش) به حساب میآمد و خود را حافظ کمالیسم در ترکیه میدانست نیز در دوران رهبری «دولت باغچهلی» با چرخشی شگرف به سوی سنتگرایی و قرائت محافظهکارانه از ملیگرا رسیده و همگام با حزب حاکم بخشی از جریان موافق با اعمال تغییر در قانون اساسی شده است.
استانبول: آوریل )روز پیش از انتخابات(
اگر قدم به ترکیه بگذارید آنچه بیش از هرچیزی به چشم میآید حجم انبوه و حضور همهجانبه پرچم ترکیه است؛ در هر مکانی و به هر شکلی نمیتوان از سرخی پرچم و هلال ترکیاش گریخت. مردم ترکیه یکی از ناسیونالیستترین ملتهای جهان به حساب میآیند اما این حضور پررنگ پرچم ملی که البته پس از کودتای نافرجام چندینبرابر شده است، بیش از هر مسئلهای نشان از مشکلات جدی در هویت ملی کشوری دارد که در دوراهی مدرنیته و سنتهای تاریخی درمانده است. پرچم ترکیه را تقریبا تمام گروههای سیاسی از کمالیست گرفته تا احزاب اسلامگرا (به جز احزاب چپگرای رادیکال) به شکلی گسترده استفاده میکنند که از این نظر تنها میتوان آن را با نقش پرچم ایالات متحده در وطنپرستی آمریکایی قیاس کرد. در چنین فضا و شرایطی است که رفراندوم ترکیه خواه ناخواه به سؤالی در رابطه با هویت ملی شهروندان ترک بدل شده است.
صبح روز پیش از رفراندوم «مادران شنبه» روبهروی مدرسه عثمانی مشهور خیابان استقلال و کنار گرافیتیهای آتاتورک تحت تدابیر امنیتی نیروهای پلیس با تصاویر کشتهشدگان و گمشدگان حکومت کودتایی «کنعان اورن» در دست تحصن کردهاند و سخنگوی آنها میگوید آنها به هر کودتایی نه گفتهاند و در رفراندوم هم رأیشان نه خواهد بود. مدرسه عثمانی، تصویر آتاتورک و پلیس اردوغان تا همین جا هم کنتراست عجیبی را تشکیل داده است، اما تکمیلکننده این کلاژ مردی است که تصویری قدیمی از جوانی با کلاه فینه به دست گرفته و بیش از همه جلب توجه میکند. سال تولد و مرگ اما ارتباطی به دهه ٨٠ ندارد بلکه عدد ١٩١۵ به همراه نام مرد است که حکایت از ارمنیتباربودن جوان درون قاب و نسلکشی ارامنه دارد. جنبش نه، در حقیقت «نه» به تمامی آنچه است که در بیش از یک قرن بر ترکیه رفته است.
استانبول: آوریل )روز رفراندوم(
بخش آسیایی استانبول دنیای دیگری است. تفاوت چندانی با شهرهای مدیترانهای یونان، قبرس و حتی ایتالیا ندارد و ساکنان آن به مراتب آزاداندیشتر و مرفهتر از همسایگان اروپایی خود هستند. در کادیکوی که کمتر گذر توریستها به آن میافتد. خبر چندانی از حامیان حزب عدالت و توسعه نیست و در عوض این «کمپین نه» است که دست بالا را به خود اختصاص داده است. پوسترهای حزب کمونیست در کنار حزب دموکراتیک خلقها و تصاویر صلاحالدین دمیرتاش و فیگن یوکسکداغ دو رهبر زندانی آن دیوارها را تسخیر کرده است. خلاف فضای پراسترسی که در نیمه اروپایی استانبول در هر نقطهای احساس میشود، آرامشی دلپذیر همه آسیا را دربر گرفته است. در کنار ساحل جوانانی که با وجود ممنوعیت فروش مشروبات الکلی در زمان برگزاری رفراندوم با چند آبجو در گوشهای از فضای سبز رو به دریا نشستهاند، چنان آسوده به نظر میرسند که بیاختیار انسان را به یاد یکشنبههای بهاری لندن یا برلین میاندازد که مردم فارغ از سیاست تنها از گرما و آفتاب لذت میبرند. اما هنگامی که نوای «مارش ازمیر» از سوی چند جوان سرخوش و گیتاربهدست به گوش میرسد و همگان با آن همراهی میکنند، درمییابیم که در میان مخالفانی نشستهایم که از صندوقهای رأی بازگشتهاند و «نه» خود را ثبت کردهاند.
ترکیه پس از رفراندوم سرزمین دیگری است. کشوری دوپاره با مردمانی از هم جدامانده با گسلهای عمیق فرهنگی که بیش از هر زمانی در تاریخ معاصر نمود کرده است. شاید اردوغان و آکپارتی بتوانند خود را برنده رفراندوم به شمار بیاورند ولی آنچه از درون جعبه پاندورا بیرون آمده است چیزی نیست جز نفرت نیمی از جمعیت کشور که با ژستهای رجب اقتدارگرا و هواداران سادهاندیش و سیاستهای پوپولیستیاش سر سازگاری ندارند. شاید رفراندوم ١۶ آوریل ترکیه را از استانداردهای اروپایی دور کرده باشد و راه اقتدارگرایی را برای اردوغان هموار کند اما در بطن خود کشور جدیدی را متولد کرده است که با عدد ۴٨,۵٩ درصد که با وجود تمامی محدودیتها و البته پاکسازیها و هزینهای گزاف برای ترکیه بهدست آورده است، سر در مقابل دیکتاتوری آمرانه «رجب طیب اردوغان» فرو نمیآورد. این نه پایان که آغاز داستان ترکیه معاصر و مردمانش است که در میانه دو قاره ایستادهاند و آینده را نظاره میکنند.
شرق