عبور از خط قرمز در فیلم “دستنوشتهها نمیسوزند”
«دست نوشتهها نمیسوزند»، ساختهی محمد رسولاف، نه تنها به هیچ وجه سرگرم کننده نیست، بلکه حتی مخاطب را آزار میدهد زیرا بازنمایی شجاعانهای از سرکوب و حذف بیرحمانهی منتقدان و روشنفکران ایرانی است که در دههی هفتاد رخ داد.
محمد رسولاف، به دنبال حوادث پس از انتخابات ریاست جمهوری سال ۸۸، در اسفند همان سال در منزل جعفر پناهی، به همراه او بازداشت شد. در دادگاه محاکمهاش در آذرماه سال ۸۹، اتهام او «اقدام علیه امنیت کشور از طریق اجتماع و تبانی به قصد برهم زدن امنیت عمومی و فعالیت تبلیغی علیه نظام» اعلام شد و به ۶ سال حبس تعزیری و ۲۰ سال محرومیت از فیلمسازی محکوم شد که حکم زندان او بعدها به ۱ سال کاهش پیدا کرد.
جوهر اصلی فیلم طرحریزی مرگ دستهجمعی نویسندگان در اتوبوسی است که به سمت ارمنستان سفر میکرد. این فیلم راوی سالهای سیاه سرکوب، قتلهای زنجیرهای و خودکشی سیامک پورزند٬ نویسنده و روزنامهنگار است. «دست نوشتهها نمیسوزند»، به صراحت از جنایات دستگاه مخوف وزارت اطلاعات علیه روشنفکران پرده برمیدارد.
محمد رسولاف در مصاحبهای دربارهی این فیلم میگوید: «دستنوشتهها نمیسوزند با این جمله آغاز میشود: “الهام گرفته شده از واقعیت”. این جمله وظیفه دارد دو معنی را به مخاطب منتقل کند. نخست اینکه داستان از وقایعی که پیشتر رخ داده تأثیر گرفته است و دوم اینکه واقعیت فقط منبع الهام بوده و فیلمساز مدعی بازسازی عین به عین واقعیت نیست. با این حال فیلم حاوی ارجاع به رخدادهایی در گذشته است. رخدادهایی که چیزی غیر از زمان آنها را به هم متصل میکند. نقطه عزیمتم برای نوشتن این فیلمنامه سرگذشت کانون نویسندگان و اتفاقات پیرامون آدمهای کانون بود. دلم میخواست تماشاچی ایرانی که از حافظه تاریخی لازم برخوردار است بتواند آدرسها و ارجاعهای داستان را پیدا و با آن همنوایی کند. تجربه زندان و بازجوییهای بیرون زندان به من آموخت حتی کسانی که در دستگاه امنیتی کار میکنند هم گاهی فقط یک کارمند هستند. آنها با هم فرق دارند و زندگی خصوصی و شخصیت آنها، در نوع برخوردشان با متهم تأثیرگذار است.»
مضمون سیاست در آثار رسولاف معمولاً به صورت نمادین و تمثیلی وجود دارند اما فیلم «دست نوشتهها نمیسوزند» نسبت به فیلمهای قبلی رسولاف آشکارا و بدون نمادپردازی به سیاست پرداخته است. کارگردان در پاسخ به محمد عبدی در اینباره چنین میگوید: «نکته فراموش شده اما مهم این است که در شرایط موجود در ایران چه چیز سیاسی نیست؟ و آیا پرهیز، گریختن، انکار و یا بیتوجهی هنرمند به موقعیت دردناکی که در آن قراردارد، امتیازی برای هنر او محسوب میشود؟ آیا در اصل هنر پدیدهای منزه است که سیاست آن را آلوده میکند؟ میخواهم بدانم این باور عمومی، که سیاست را امری پلید و ناپاک معرفی میکند و مردم باید از آن در امان بمانند از کجا در ما نهادینه شد؟ دیدهام چهرههای برجسته هنر در دام این قرار مضحک افتادهاند. بیآنکه از خود بپرسند معنای واقعی سیاسی بودن چیست؟ در جامعهای که قیمت تخم مرغ امری به وضوح سیاسی است چطور ممکن است به عنوان منتقد حرفهایی جدی بزنی و وابستگان قدرت را برنیاشوبد؟»
https://www.youtube.com/watch?v=zZrqcCRY7k8