قحطی کنونی جهان: قتلعامی جهانی
در هفدهم دسامبر سال ٢٠٠٧، فائو (سازمان خواربار و کشاورزی ملل متحد) در کنفرانسی مطبوعاتی در شهر رم اعلام کرد که ٣٧ کشور جهان هماکنون دچار بحران غذا هستند و «برای حمایت از تهیدستان در برابر بالارفتن شدید قیمتها به اقداماتی فوری نیاز است».
مجله اکونومیست پس از چهار ماه در ١٩ آوریل ٢٠٠٨ بهطور جزئی به گزارش این بحران پرداخت. روی جلد آن شمارهاش آمده بود: «سونامی خاموش: بحران غذا و چگونگی حل آن». تا پیش از آن، این نشریه تجاری ترجیح میداد برای اشاره به این مشکل از استعاره «توفان تمامعیار» استفاده کند. استعاره «سونامی خاموش» وقتی استفاده شد که قیمت مواد غذایی در بیش از ٣٠ کشور ناگهان بالا رفت و میلیونها نفر در سرتاسر دنیا با گرسنگی شدید مواجه شدند. موقعیت جهان امروز موقعیت منحصربهفردی است. بخشهایی از دنیا آنقدر غذا دارند که نمیدانند با آن چه کنند درحالیکه نزدیک به نیمی از مردم دنیا دچار سوءتغذیهاند. نزدیک به یک میلیارد انسان تقریباً به طور دائم از گرسنگی شدید رنج میبرند. نگرانکنندهتر از همه اینکه در نتیجه افزایش شدید قیمتهای غذا در سراسر دنیا، ما امروز در مرز وقوع گرسنگی بسیار گستردهتری هستیم و این تازه اول کار است.
این بحران تا به امروز نهتنها کم نشده بلکه شدیداً تشدید یافته است. تحلیلهای مختلفی از این بحران صورت گرفته: دستهای در تلاش برای لاپوشانی ماجرا به نفع شرکت- دولتها هستند و دستهای دیگر دست از نقد رادیکال وضع موجود برنداشتهاند. ازجمله نقدهای رادیکال، تحلیل رابرت آلبریتون است در کتاب «بگذار آشغال بخورند: چگونه سرمایهداری گرسنگی و چاقی میآفریند». این کتاب در اوج بحران مالی سال ٢٠٠٨ منتشر شد. آلبریتون به نحوه پوشش این فاجعه در رسانههای جریان اصلی نیز طعنه میزند و میگوید: «اگر علت ادامه بحران غذا این است که ما اراده لازم برای تغییراتی که بتواند جلو این بحران را بگیرد نداریم، پس به نظرم بیش از آنکه این بحران شبیه یک «توفان تمامعیار» باشد و ما در برابر آن ناتوان باشیم، بیشتر به «قتلعامی» میماند که ما اجازه میدهیم اتفاق بیفتد». او در کتاب حاضر بهخوبی نشان میدهد که مهمترین عامل این بحران را باید در حرکتهای سرمایهداری جستجو کرد و راهحل بلندمدت را هم در گرو تغییر همین حرکتها میداند. این کتاب اشارهای است به بیتفاوتی به گرسنگی جهانی و تأکیدی است بر حضور «غذاهای آشغال» که به طور چشمگیری پس از جنگ جهانی دوم بهعنوان محصولی از رژیم سرمایهدارانه غذا پدیدار شدند. کتاب حاضر به قحطی کنونی جهان، ناعقلانیتها و تضادهای اداره سرمایهدارانه نظام کشاورزی و تامین غذا میپردازد و استدلال میکند علت اصلی این مشکل گرایش سرمایهداری به سودآوری بیشتر است و به گواه تاریخ، نظام سرمایهداری جهانی راهحل مؤثری برای مشکلات تاریخی بشر نداشته و ندارد.
آلبریتون بر این باور است که قحطی موجود در جهان فقط یکی از نمودهای نگرانکننده متعدد این ناعقلانیتهاست. از دیگر نمونهها میتوان به وابستگی شدید نظام غذا به نفت، استفاده گسترده از زمینهای زراعی برای تولید اتانول و دیگر محصولات غیرغذایی، درآمد پایین کارگران و کشاورزان در سرتاسر زنجیرههای غذا، آلودهشدن زمین و هوا و آب، کاهش پرشتاب منابع آب شیرین، بازاریابی غذاهای آشغال، چاقی مفرط اپیدمیک، جنگلزدایی، رفتار وحشیانهای که با حیوانات صورت میگیرد و غذای ناکافی یا نامناسب برای دستکم سه میلیارد نفر اشاره کرد. آلبریتون در کتاب حاضر نشان میدهد که چرا دقیقاً در جایی که نظام سرمایهداری مطابق با عقلانیترین اصول و ژرفترین ساختارهایش عمل میکند، نمیتواند نظام کشاورزی/ غذا را با روشهای عقلانی اداره کند. یا به قول مارکس، «کشاورزی عقلانی با نظام سرمایهداری جور درنمیآید». او معتقد است دقیقاً به همین دلیل است که این بخش از حیات اقتصادی همیشه عرصه منازعه سیاسی و دخالت دولت بوده است: بخشی که تا همین اواخر تا اندازه زیادی شامل تولید غیرسرمایهداری یا شبهسرمایهداری میشد. آلبریتون به نقد آرای اقتصاددانان جریان غالب نیز میپردازد که منشاء کاستیها را دخالت در بازارهای آزاد میدانند و اینکه تقریباً همه مشکلات نظام تولید و تهیه غذا با وجود بازارهای آزادتر حل خواهد شد. آلبریتون بر اساس تحلیل بینظیر مارکس از ساختارهای ژرف سرمایه نشان میدهد که خود نظام سرمایهداری ریشه مشکلاتی است که ما در تهیه و توزیع غذا با آن مواجهیم. آلبریتون در این کتاب نشان میدهد تامین غذا متصلکننده بنیادی مناسبات اجتماعی به زمین است. او غذا را نقطه تلاقی منافع جهانی/ محلی، روستایی/ شهری، بیولوژیکی/ فرهنگی و اکولوژیک و اقتصادی میداند که ما در مواجهه با خطرات جهانی دورانمان، باید ذهنهایمان را بر بدیلهایی ریشهای بگشاییم. در نظر او این کار باعث رشد دموکراسی، عدالت اجتماعی و شیوه تولید و مصرفی پایدارتر خواهد شد. او به فقر و گرسنگی کارگران مزارع و کیفیت نازل فستفودهای کنونی نیز میپردازد که بیماری چاقی را به مرحله حادی رساندهاند. او این روند را حاصل ناکارآمدی ساختار اقتصادی جهانی میداند.
آلبریتون چهار علت برای رشد شتابان قیمت غذا و در نتیجه سونامی گرسنگی عنوان میکند: اول اینکه نظام غذایی ما بهشدت وابسته به نفت است. دوم، گوشتیشدن رژیم جهانی غذا یعنی بخش بیشتری از غلات باید برای تولید گوشت استفاده شود. سوم، مهمترین علت که کاملا هم قابلپیشگیری است، یارانههای هنگفتی است که دولتها به تولیدکنندگان اتانول میدهند، او در این مورد به ایالات متحده اشاره و پیشبینی میکند در آیندهای نزدیک ۵٠ درصد یا بیشتر از محصول ذرت برای تولید اتانول استفاده خواهد شد. حال آنکه ذرت در نظام جهانی غذا از غلات اصلی است و با افزایش قیمت آن، قیمت اکثر مواد غذایی دیگر هم افزایش مییابد. و چهارم، سوداگری مالی. آلبریتون در مقابل چنین وضعیتی از کشاورزی ارگانیک میگوید و تاکید دارد برای حرکت از کشاورزی نفتی به کشاورزی ارگانیک باید کشاورزی و تامین غذا را در کانون حیات اقتصادی قرار داد و در مواجهه با افزایش قیمت نهادههای پتروشیمیایی، افزایش هزینههای حملونقل و همینطور افزایش هزینههای اجتماعی فراوانی که کشاورزی صنعتی ایجاد میکند، با ارگانیکساختن بخش اعظم کشاورزی، آن را به سوی بازارهای محلی روانه و پایدارتر کنیم.
شرق