زندگی این نوجوان کیفرخواستی است علیه رژیم «ولایت فقیه»
نوجوان زبالهجمع کن صبح دیروز خودش را به خاطر قتل پدرش تسلیم پلیس کرد.اوگفت:من پسر بزرگ خانواده هستم و از وقتی یادم میآید، پدرم اعتیاد داشت. هشت سالم بود که مادرم به خاطر اعتیاد از پدرم جدا شد و ما پنج بچه ماندیم و یک پدر معتاد….
بعد از طلاق مادرم ما مجبور بودیم برای تأمین هزینه شیشه پدر کار کنیم و در این مدت هم هرکدام از ما بلایی سرمان آمد. یک برادرم که فالفروشی میکرد، یک بار تصادف کرد و پایش شکست و دفعه بعد که ماشین به او زد، در بیمارستان مرد. خواهر دیگرم هم پایش در تصادف با ماشین شکست. اما هیچکدام از این اتفاقات باعث تغییر رفتار پدرم نشد و او باز هم ما را برای تأمین پول مواد مخدرشبه هر کاری میفرستاد. مدتی بود که من کارم را عوض کرده بودم و دیگر به گدایی و فالفروشی نمیرفتم، ضایعات جمع میکردم و یک نفر هم بود که ضایعات را با قیمت خوبی از من میخرید.
اینجوری بود که وضعمان بهتر شده بود و دیگر نمیگذاشتم خواهر و برادرهای کوچکترم به فالفروش و گدایی بروند. خرج مصرف شیشه پدرم را هم خودم میدادم؛ اما پدرم باز هم گاهی به وسایل خانه دستدرازی میکرد و چیزهایی را میفروخت. پریشب که با او درگیر شدم و او را با چاقو زدم. خسته از سر کار به خانه رفتم و دیدم یخچال و تلویزیون نیست. از بچهها پرسیدم، گفتند بابا برداشته. فهمیدم که باز هم برای تأمین هزینه شیشهاش وسایل خانه را فروخته است. وقتی پدرم به خانه آمد، با هم دعوایمان شد و او با چاقو به من حمله کرد. من هم چاقو را از او گرفتم و او را زمین زدم. بعد هم دست بچهها را گرفتم و به پارک بردم. بعد به خانه یکی از اقوام رفتم و بچهها را به او سپردم. به خانه برگشتم تا با پدرم صحبت کنم که دیدم چاقو زمین افتاده و او هم پای بساط شیشه نشسته است. آن موقع بود که عصبانی شدم. چاقو را برداشتم و به سرو و گردن او چند ضربه زدم.
آن موقع که خون پاشید، تازه فهمیدم چه کردهام. برای همین فرار کردم و به تهران آمدم، چند ساعتی در میدان آزادی بودم؛ اما آخر سر به خاطر عذاب وجدان خودم را به کلانتری معرفی کردم.
مرجان لقمانی
منبع: توییتر
به کانال صدای مردم در تلگرام بپیوندید
@sedayemardomdotnet