نوشته: ماکس شفر
برگردان: واحد مشیر
فاشیست های فرانکو جمهوری اسپانیا را شکست دادند. آنها صدها هزار ضد فاشیست را در حین فرار از اسپانیا کشتند و راه هیتلر را برای جنگ جهانی آماده کردند.
وقتی پس از شکست آواز خوانده شد: “مادرید ما زنده است”، هفت هفته میشد اسپانیایی ها و پارتیزان های بینالمللی از مرز عبور کرده و به اردوگاه های Saint-Cyprien در فرانسه برسند، باورشان نمیشد بپذیرند که: مادرید سقوط کرد، آنهم با خیانت، و جنگ اسپانیا پایان یافت! مادرید دسترسی به نیروهای خارجی را برای سی ماه محروم کرد. حقیقت داشت که توپ ها خاموش شدند، واقعیت بود که خیانت به مردم، اسلحه ها را از دست آنان خارج کرد، به واقع “جنگ که ادامه سیاست با روش های دیگر” است، “صلح” ی در اسپانیا غالب شد که مسیر دیگری برای ادامه جنگ بود، تا جائی که فرانکو خود اعتقاد پیدا کرد: «فالانژیست ها! (نیروهای هوادار سلطنت او) مراقب باشید، جنگ تمام نشده است». رسانههای رژیم فرانکو نیز «این پیروزی نیست» را با بوق و کرنای فراوان تایید کردند. خبرنگار رسانه فالانژیست „La Voz de España“ در سن سباستیان در مقاله «تاثیرات مادرید» خود نوشت: “به نظر می رسد که اکثر مردم در خیابان های مادرید از سربازان ما برای جشن و پیروزی آزادی استقبال نمی کنند، من هیچ آواز و دست زدنی از جانب آنها را نشنیده ام. گروه هایی در خیابان های مرکز وجود داشتند، مخصوصا زنان که اسپانیا، ارتش و فرانکو را تحسین می کردند؛ اما در نگاه اول متوجه شدم که این گروه ها از ما تشکیل شده اند.” وقتی خبرنگار فرانکو ناچار به نوشتن چنین گزارش بود، درواقع هم جنگ ادامه داشت، هم او در گذشته می نوشت: زنان مادرید در حین لباس شستن آواز می خوانند، وقتی اکنون آواز سر می دهند، تنها میتوانست مارش پنجم «فرمانروا» و سرود «انترناسیونال» باشد.
ورود فرانکوی”پیروز!” به مادرید، ورود هیتلر «پیروز!» به پراگ را تداعی می کرد، مانند ورود متجاوز ارتش دشمن به یک شهر بیگانه. در اثنائی که فاشیست ها در برابر تریبون رسمی فریاد: فرانکو، فرانکو، فرانکو سر می دادند، در بخشهای کارگری شعار میدادند که: فرانکو، فرانکو، فرانکو نان سفید کجاست؟ نه؛ همرزمان، مادرید ما تغییر نکرده! ارتش اشغالگر خارجی به دیوارهای آن چسبیده اند. تعداد فراوانی از این ارتش اشغالگر توسط وفادارترین دلاوران ما مغلوب و نابود شدند. پس “مراقب باشید …! جنگ تمام نشده است!”
خیانتکار، شکست ناپذیر نیست
چگونه افسران و دولت های بورژوایی برای “صلح” خجالت کشیدند
(در فوریه ۱۹۳۹، جمهوری اسپانیا ارتش قابل توجه چند صد هزار نفره با توپخانه، تانک و هواپیما و نیروی دریایی در اختیار داشت). چنانچه فرماندهان مسئول جبهه ها در منطقه جنوب تأیید داشتند که این ارتش کاملا قادر است برای چند ماه مقاومت کند. در یک مشاوره در اواسط فوریه توسط فرماندهان مسئول جبهه ها در منطقه جنوبی، تأیید شد که در برابر برنامه جنگ نیروهای فاشیستی، این ارتش برای دفاع از صلح جهانی مهم و لازم بود. حزب کمونیست اسپانیا در مورد وضعیت نظامی و موقعیت واقعی وحدت طبقه کارگر و جبهه خلق نگران بود. رهبری حزب کمونیست اسپانیا از نگرین نخست وزیر درخواست کرد تا جایگزینی پرانرژی تر بجای ژنرال ارتش میاجا انتخاب و کاسادو را از فرماندهی نظامی مادرید اخراج نماید که مورد اعتماد نبودند. ( Casado با کنسول انگلیس در مادرید در رابطه با پایان دادن به مقاومت و تهیه تسلیم نامه، ارتباط برقرار نمود). اما نخست وزیر نگریان Negrín پیشنهاد حزب کمونیست اسپانیا را نپذیرفت بدلیل آنکه از ناسازگاری در ارتش میترسید. روز ۲۷ فوریه، دولت بریتانیا ضربه تازه ای علیه جمهوری اسپانیا را آغاز کرد: او همراه با دولت فرانسه، دولت فرانکو در بورگوس را به رسمیت شناخت. این اقدام خصومت آمیز علیه تنها دولت قانونی اسپانیا، دولت نخست وزیر نگرین تحت قانون بینالمللی بود. طبق سیاست فوق، در تاریخ چهارم مارس فاشیست های فرانکو و عناصر مخرب ضد جمهوری با اقدام مسلحانه از طریق پایگاه نظامی کارتاگنا، آغاز به عملیاتی کردن “صلحی!” که توسط دخالت دولت های نامبرده تشویق! می شد، نمودند. اقدام مسلحانه شورشیان سریعاً سرکوب گردید و فرماندهان اصلی آن مسیر فرار به سمت شمال آفریقا و منطقه ساحلی بی زرتا تحت اشغال فرانسه را در پیش گرفتند. در روز ۵ مارس، سرهنگ کاسادو با کمک آنارشیست ها و گروه شبه نظامی «خونتای دفاع ملی» علیه دولت قیام نمود. آنان در بیانیه خود نیاز به پایان گرفتن خونریزی و کشتار مردم، «صلح جسورانه»، «دولت بدون کمونیست ها» و ادامه مبارزه بدون کمونیستها را اعلام کردند. در این بیانیه به “خونتا” دستور داده شد تا فاشیست های زندانی را آزاد و افسران و نیروهای وفادار کمونیست را دستگیر و زندانی کنند. کمونیستها در راس جبهه مبارزه با فرانکو بودند. آنان هم حفظ جبهه را مهم دانسته و همزمان شورش خائنان را نیز دفع می کردند، که البته نمیتوانستند با نیروئی که در اختیار داشتند، این دو برایشان امکانپذیر باشد. در ۱۹ مارس، “خونتا” مذاکرات آتش بس رسمی به فرماندهی کاسادو را راه اندازی کرد. فرانکو خواستار تسلیم فوری و بدون قید و شرط کمونیستها و اعضای جبهه جمهوری گردید. در ۲۶ مارس ۱۹۳۹ او یک توهین عمومی را آغاز کرد. در ۲۸ مارس، مادرید (و جبهه جمهوری خواه او)، که شکست خورده اما خیانت نکرده بود، توسط نیروهای فاشیست اشغال شد. فاشیست ها پیروزی خود را با قتل عام وحشتناکی جشن گرفتند.
دولت بریتانیا که کاسادو را الهام بخش کرد تا او را به خیانت درآورد، برای نمایش “خونتا” یک کشتی جنگی را به بندری نزدیک والنسیا فرستاد، تا کاسادا و دیگر سازمان دهندگان «خونتا» را پذیرا باشد. کمونیستهای اسپانیایی مبارزات قهرآمیز خود را ادامه دادند: سالها به عنوان پارتیزان در کوه ها و در حال حاضر تقریبا ۴۰ سال در زیر زمین.
خاطرات ماکس شفر (از حزب کمونیست پیشین آلمان)، افسر مبارز کمونیست در جبهه پارتیزان های بینالمللی اسپانیا از سال ۱۹۳۶ الی ۱۹۳۹ و سالها بعد سر دبیر ورق های مارکسیستی
به کانال صدای مردم در تلگرام بپیوندید
@sedayemardomdotnet