رژیم «ولایت فقیه» دشمن آزادی و بزرگترین استبداد
انسانها یا حاکمانی که دیگران را فاقد آن مقدار از درک و دانایی میدانند که بتوانند صلاح خود را تشخیص دهند، خود را در مقام قیم و سرپرست انسان ها میپندارند، و این سخن کانت که گفته است قیممآبی «بزرگترین استبدادی است که در مخیله بگنجد»، بهدرستی اشاره به این مطلب دارد که قیممآبی نه به دلیل استبداد و این که منجر به جباریت عریان و ددمنشانه میشود، بلکه به این دلیل که پذیرش این امر در حقیقت اهانتی به انسان بودنمان…
جان استورات میل، اصل اساسی آزادی را این گونه بیان میدارد: «تنها منظوری که آدمیان حق دارند، به صورت فردی یا اجتماعی در آزادی عمل، فرد یا افراد دیگر مداخله کنند، حفاظت و دفاع از نفس است. به عبارت دیگر، در جامعه متمدن، اجبار و زور وقتی ممکن است نسبت به فردی به کار رود که جلوگیری از آسیب رسانیدن او به دیگران باشد، حتی حق ندارند نسبت به کسی اعمال زور کنند به این عنوان که خیر وصلاح او را تأمین می کنند. و از روی حق وعدالت نمی توان کسی را مجبور کرد کاری بکند، یا نکند، و فرد در آن قسمت اعمال خود، که تنها به خود او مربوط است، آزادی اش مطلق است و حدی بر آن متصور نیست».
انسانها یا حاکمانی که دیگران را فاقد آن مقدار از درک و دانایی میدانند که بتوانند صلاح خود را تشخیص دهند، خود را در مقام قیم و سرپرست انسان ها میپندارند، و این سخن کانت که گفته است قیممآبی «بزرگترین استبدادی است که در مخیله بگنجد»، بهدرستی اشاره به این مطلب دارد که قیممآبی نه به دلیل استبداد و این که منجر به جباریت عریان و ددمنشانه میشود، بلکه به این دلیل که پذیرش این امر در حقیقت اهانتی به انسان بودنمان است. هنگامی که قیممآبی رواج یابد، انسانیت و کرامت انسانی هم افول میکند.
کرامت شخص، در قابلیت او برای تنظیم آن دسته اصول عینی که بهعنوان معیارهای آزادی برای همه انسانها اعتبار دارند، نهفته است. اگر قرار است که کرامت انسانی مراعات گردد، بایستی امر آزادی، محور نظر و عمل حوزههای مرتبط با انسان باشد، چرا که در غیر این صورت نه تنها کرامت حقیقی انسانها لگدمال خواهد شد، بلکه انسان مجبور خواهد شد به اموری تن دهد که اولیهترین آزادیهای سهگانه (فردی، اجتماعی و سیاسی) وی نیز از بین برود.
آزادی به معنای سیاسی آن بدین گونه استکه شخص اختیار مشارکت در امر حکومت را داشته باشد و قوانینی که حکومت وضع میکند تنها به این شرط اعتبار داشته باشند که شخص این حق را داشته باشد که در وضع و یا الغای آن قوانین شرکت بکند. آزاد بودن به معنای اطاعت از قوانینی است که شخص در وضع آنها خود دست داشته باشد، نه قوانینی که دیگران برای او بگذارند. با این وصف، قیممآبی حتی به شخص اجازه فکر کردن به این موضوعات را نمی دهد، چون که او را نادان و جاهل نسبت به سرنوشت و سعادت خود میداند و به همین واسطه، سیطره بر جان و روح او را خدمت به او پنداشته میشود.
کنستان، میل و دوتوکویل، بر وفق سنتی که پیرو آنند، چنین میاندیشند که هیچ جامعهای را آزاد نمیتوان خواند مگر آن که دو اصل مرتبط و پیوسته بهیکدیگر زیر بر آنها حکومت کند:
«نخست آن که در آن جامعه بهجای قدرت مطلق، حق مطلق بنشیند، بهطوری که همه افراد مطلقا حق داشته باشند که زیر بار رفتار غیرانسانی قدرت حاکم -هرچه باشد- نروند.
دوم آن که مرزهای طبیعی، و نه تصنعی، وجود داشته باشد که افراد در درون آن از تعرض مصون بمانند. قواعدی باید این مرزها را مشخص کند که طی مدت زمانی طولانی مورد قبول همگان قرار گرفته، و به همین سبب رعایت آنها جزو مفهومی گردیده باشد که از انسان عادی درنظر گرفته شود. این قواعد که برای تشخیص اعمال غیرانسانی و ناروا بهکار میرود، نباید مثلا با دستور رسمی فلان دادگاه، یا فلان سازمان حکومتی وغیره، قابل الغاء باشد».
(چهارمقاله درباره آزادی، آیزایا برلین)
آزادی چیزی فراتر از اختیار داشتن انسان نیست، و این بدان معناست که واژههای جبر و ضرورت میتوانند به محدود کردن این اختیار منجر شوند، وآزادی به معنای رهایی، در واقع رها شدن از سلطه غیر و نبودن مانع، و به معنای این که چیزی از اختیار داشتن و جنبش انسانها جلوگیری نکند. و به قول ولتر: «آزادی جز توانایی انجام دادن آنچه خود میخواهیم نیست».
کلمه- حسن ماکیانی
به کانال صدای مردم در تلگرام بپیوندید
@sedayemardomdotn