چرخانمقالات

طبقه کارگر آفریقای جنوبی و انقلاب ملی دمکراتیک ۱۹۸۸ (بخش دوم)

نوشته: جو اسلُوو، دبیر کل حزب کمونیست آفریقای جنوبی

برگردان: احسان صالحی

با کنار گذاشتن اتحادهای طبقه ای و تکروی، طبقه کارگر در حقیقت رهبری مبارزه ملی را به قشرهای بالای متوسط و متوسط واگذار خواهد کرد. این به یک راه حل خیانت آمیز رفورمیستی و به یک آفریقای صرفاً سرمایه داری پساآپارتاید با هژمونیِ جنبشِ ملی سیاهپوستانِ بدل خواهد شد که بورژوازی بر آن مسلط خواهد شد.

ب) قشرهای متوسط سیاهپوست و بورژوازی در حال ظهور سیاهپوست

گفته‌ایم که انقلاب ملی دمکراتیک منافع عینی وسیع طبقه کارگر نمایندگی می‌کند و نیز بیشتر طبقه های دیگر را که اکثریت تحت سلطه ملی را تشکیل می دهند. ما به جایگاه ویژه بورژاوزی دیوان سالار (بروکراتیک) در منطقه های سیاهپوست نشین و در بخش‌های شهری باز خواهیم گشت، که هستی‌اش به همکاری با سلطه نژادی وابسته است.

رویکرد ما به مضمون چندین طبقه ای بودن مرحله جاریِ مبارزه توجه زیادی از برخی منتقدهای چپگرای ما را به خود جلب کرده است. اما از آن جایی که آن‌ها با به زمین انداختن بولینگ هایی (یا گوی های چوبی ای) که خودشان بر پا کرده اند، رویکردمان را تحریف کرده اند، لازم است چند کلمه‌ای را به چند امر بدیهی اختصاس دهیم:

بدیهی است که طبقه سرمایه دار سیاهپوست خواهان نظام سرمایه داری است و این که تمام کوشش خود را می‌کند در این راستا بر جامعه پساآپارتاید تأثیر بگذارد.

بدیهی است که طبقه های متوسط و بالاتر که در اتحاد وسیع رهایی [ملی] شرکت می کنند، برای کسب هژمونی [با دیگران] در می‌افتند و کوشش خواهند کرد منافع شان را به عنوان منافع تمام آفریقایی ها نمایندگی کنند. بدیهی است که (مانند دیگر همتایان خود در تمام نقاط دنیا) قشرهای متوسط و بالاتر سیاهپوست که خودشان را در کنار مبارزه مردم می یابند، اغلب ناسازگار و دودل هستند. آن‌ها برای دستیابی به یک نتیجه اصلاح طلبانه (رفورمیستی)، نه انقلابی، معمولاً سست ترین طعمه دشمن هستند. این امری نسبتاً بدیهی است. اما به همین اندازه بدیهی است که اگر طبقه کارگر و پیشروی آن و تشکل های توده‌ای قرار باشد به خودشان محدود باشند یا در خود فرو روند، بزرگترین آسیب به آرمانِ هم رهایی و آزادیِ ملی و هم رهایی اجتماعی وارد خواهد آمد. با کنار گذشاتن اتحادهای طبقه ای و تکروی، طبقه کارگر در حقیقت رهبری مبارزه ملی را به قشرهای بالای متوسط و متوسط واگذار خواهد کرد. این به یک راه حل خیانت آمیز رفورمیستی و به یک آفریقای صرفاً سرمایه داری پساآپارتاید با هژمونیِ جنبشِ ملی سیاهپوستانِ بدل خواهد شد که بورژوازی بر آن مسلط خواهد شد. در این مسیر، «پاکیزگی طبقاتی» بی‌شک به خودکشی طبقاتی منتهی می‌شود و شعارهایِ به نظر سوسیالیستی در حقیقت دستیابی به سوسیالیسم را متوقف می کند.

قشرهای سیاهپوست طبقه متوسط و بالاتر یک نیروی سیاسیِ نسبتاً مهم، به ویژه در مبارزه جامعه های مختلف کشور را شکل می دهند. چه بخواهییم و چه نه، آن‌ها در چنین مبارزه هایی شرکت می‌کنند و مشارکت شان، اغلب، پیشتازانه است. آن‌ها معمولاً در میان پرطنین ترین بلندگوهای مطالبه ها بوده و (همان گونه که از شناخت و آگاهی سیاهپوستان تجربه کرده ایم) گاهی پیشگامانِ شکل‌های جدیدی از ایدئولوژِیِ نسبتاً ملی گرایانه هستند.

بنا براین، پرسش این نیست که آیا آن‌ها شرکت کنندگان در مبارزه هستند یا خیر. پرسش واقعی این است که طبقه کارگر، با خودداری از برپایی یک سنگر مشترک، کمک می‌کند آن‌ها سرراست به دامن دشمن بغلتند یا خیر. از سوی دیگر، با برقراری ارتباط با آن‌ها در پلاتفرم های مشترک حداقلی، طبقه کارگر قادر است جایگاه قدرتمندتری را بنا سازد و نیز برخی از پتانسیل های منفی طبقه متوسط را خنثی کند.

 

این، در تمام موردها، یک اصل بنیادین استراتژیِ انقلابی طبقه کارگر است که، در هر مرحله ای، بایسته است نیروهایی را به بالاترین سطح برساند که بتوان آن‌ها را حول یک برنامه مشترک حداقلیِ پایبند به اصول در برابر طبقه حاکم بسیج کند. این تنها به توسل به وجدان فردی بستگی ندارد که گهگاهی (همان گونه که ما در میان اقلیت محدودی از جامعه سفیدپوست شاهد بوده ایم) بر ضد ریشه‌های طبقاتی و منافع گروهی اش شورش می کند.

وقتی، اما، موضوعِ الگوی رفتاری نهادهای طبقاتی به میان می آید، تجربه نشان می دهد که آن‌ها در کل به واسطه گرایش به حفظ منافع اقتصادی شان برانگیخته می شوند. در پی آن، برای آنکه اطمینان بیابیم کدام نیروی اجتماعی را می توان در لحظه‌ای خاص به سود انقلاب متقاعد کرد (بی آن که بخواهیم با هدف‌های اصلی‌اش سازش کنیم)، لازم است در گام نخست عامل های اساسیِ اقتصادی را تحزیه و تحلیل کنیم که بر مشارکت آن‌ها تأثیر خواهد گذاشت. به عبارتی دیگر، مخالفت مشترک با سلطه نژادی در سطح اجتماعی ممکن است، خودش به تنهایی، برای ساروج بندی اتحاد درون طبقه ای بسنده نباشد.

آیا پایه و اساس ملموسی (که ریشه در منافع اقتصادی طبقه ها دارد) برای کشاندن طبقه های متوسط و بالاتر سیاهپوست به اتحاد درون طبقه ای در مبارزه فوری برای نابودی سلطه ملی وجود دارد؟ ما بر این باوریم که پاسخ به طور قطع آری است.بیاییم نگاهی به فعالیت‌های طبقه حاکم در این زمینه بیندازیم.

در دهه اخیر، اندازه طبقه های متوسط و بالاتر سیاهپوست افزایش یافته است. حکومت چند موانع پویایی طبقاتی را کم کرده است و به شکلی گزینشی بخش‌هایی از کسب و کار سفیدپوست ها را تشویق و ترغیب کرده است سیاهپوست ها را وارد قلمروی سابقاً ممنوع شده کنند. نه حکومت و نه این کسب و کارها انگیزه شان را برای این اقدام ها پنهان نکرده اند. آن‌ها طراحی شده‌اند تا نیروی اجتماعی سیاهپوست مهم‌تری را خلق کنند که از منافع بی چون و چرایی در وضعیت موجود و نظام سرمایه داری برخوردارند؛ نیرویی که، آن‌ها امیدوارند، خودش را از مبارزه ملی دور کند یا، شاید، آن را تصاحب کند.

با وجود «اصلاحات» و [کسب] امتیازهای فرعی دهه گذشته، سرنوشت آنی طبقه های متوسط و بالاتر سیاهپوست با مردم زخمتکش سیاهپوست خیلی بیشتر پیوند دارد تا با معادل های آن‌ها در صف رنگ سفید یا سیاه. به دلیل های [صرفاً] رنگ، تحرک طبقه آن‌ها نمی‌تواند فراتر از نقطه‌ای معین پیش برود. آن‌ها هنوز در محاصره ناتوانی‌های ملی- چه فرهنگی و اجتماعی و چه سیاسی و اقتصادی- هستند که آن‌ها را از همتایان طبقاتی سفیدپوست شان متمایز می کند.

علیرغم اصلاحات، در سطح اقتصادی، ستم ملی اثرش را بر سرمایه داران سیاهپوست در فرایند انباشت [سرمایه] تدوام خواهد بخشید. به همراه برخی استثناها، آن‌ها نمی توانند مالک زمین و املاک در بخش‌های اصلی کسب و کار باشند. آن‌ها از دسترسی به سرمایه های اعتباری و وامی و مانند آن برخوردار نیستند. و، در سطح‌های اجتماعی و فرهنگی، یک سرمایه دار سیاهپوست در بیشتر تحقیرهای موجود در جایگاه دونِ مربوط به رنگ پوست با یک کارگر سیاهپوست شریک خواهد بود.

اندکی سرمایه دار سیاهپوست ممکن است اکنون قادر باشند در برخی نشست های هیئت امنا به عنوان نمادی از «پیشرفت سیاهان» با بزرگ سرمایه دارانی مانند اُپنهایمر دم خور شوند، اما، آن‌ها گتوها [یعنی محله های سیاه نشین] شان را به قصد زندگی در همسایگی مدیران همکارشان ترک کنند، در پارلمانی مشترک بنشینند، بر حقِ قوم و خویش شانِ مناطق روستایی برای کوچیدن به شهرک های زادگاهی شان و حقوقی مانند آن پافشاری کنند. این زننده ترین و جبری ترین شکل‌های اقتصادگرایی است که می‌تواند تأثیر این‌ و بسیاری دیگر از تباهی های ستم ملی را که طبقه یا گروه واحدی را در جامعه سیاهپوستان مستثنی نمی کنند، کم اهمیت جلوه دهد.

اما، همان‌گونه که تا الان استدلال کرده ایم، سرانجام این عنصر اقتصادی است که نقشی بنیادین در تعیین توازن ها یا صف های طبقاتی ایفا می کند. رویکردهای طبقاتی با هم ناسازگار به ذات جامعه پساآپارتاید ممکن است، در عمل، کاملاً بر تبعیض های اقتصادی موجود و بیزاری مشترک سیاهان از حکومت سفیدپوستان سایه بیفکند. در جامعه تحت سلطه نژادی، یک موتسیونیئن به احتمال زیاد ترجیح خواهد داد سرمایه دار باقی بماند اگر آلترناتیو (گزینه بدل) این باشد که او در آفریقای جنوبی دمکراتیک یک کارگر خواهد شد. بنابراین، علاوه بر تأثیر اجتماعی شیوه-عمل‌های یا پراتیک های نژادی ای که به شکلی گوناگون بر همه طبقه ها و قشرهای سیاهپوست اثر خواهد گذاشت، آیا پایه و اساسِ اقتصادی ملموسی برای یک اتحاد میان طبقه ای سیاهان وجود دارد؟

چنین پایه ملموسی وجود دارد. این در دورنمایی از فاز میان زمانی یا موقت در دوره پساآپارتایدی جای دارد که نه آمال اقتصادی فوریِ دیگر طبقه های تحت سلطه ملی را تهدید می کند، و نه بر ضد منافع بنیادین کارگران عمل می کند. این دورنما (آن گونه که عیبجوهای «چپ» ما ادعا می کنند) صرفاً برای جذبِ عنصرهای وسیع به جبهه رهایی سازگار نیست (۱).

همچنین، به هیچ روی، عقب نشینی از تعهد به پایانِ هر شکلی از استثمار انسان به دست انسان نیست.

ما هرگز اعتقاد راسخ مان را پنهان نکرده ایم، که رهایی واقعی ملی بدون رهایی اجتماعی در نهایت ناممکن است. منشور آزادی و برنامه حزب ما، اما، سوسیالیسم را به عنوان پیامد فوری پیروزی دمکراتیک برنامه‌ریزی نمی کند. در خلال این فاز، نقش حیاتی، در شرایط مشخص، بی‌شک نیازمند بخش خصوصی است (۲).

حتی آنجا که گذار سوسیالیستی مستقیماً در دستور کار است، نقش بخش خصوصی را نمی توان نادیده گرفت. با کنار گذاشتن زیاده روی های جنون آمیزِ کامبوجِ پال پوت، دولت های سوسیالیستی تثبیت شده و همین اخیراً احزاب آفریقایی متعهد به پیشرفت سوسیالیستی، درس های بسیار زیادی را در این حوزه آموخته اند. دوره گذار به سوسیالیسم ممکن است کاملاً به حق خواهان حفظ بخش‌های گزینش شده‌ای از بخش خصوصی باشند. نابودی مکانیکی و تعمیمی این بخش برای رضایتمندی راست-آیینی (ارتدکس) شعاری و آرمانی، اغلب در خدمتِ تضعیف ایمان زحمتکشان به توانایی سوسیالیسم در بر آوردن انتظار آن‌ها بوده است.

ما به لزوم گام هایی فوری که باید در دوره پساآپارتاید برای در هم شکستن ابزار اعمال فشار اقتصادی شرکت های انحصاری و انتقال بخش عمده ثروت از مالکیت خصوصی به اجتماعی برداشته شود، باز خواهیم گشت. در اینجا به گفتن این بسنده می‌کنیم که این اقدام ها لزوماً به انقباض قابل توجه فوری بخش خصوصی منتهی خواهد شد. نود و نه در صد این بخش اکنون در مالکیت و کنترل سرمایه داران سفیدپوست، یک انحصار نژادی هست که ابزار کلیدی سلطه ملی را تشیکل می دهد.

در ضمن، عوامفریبی آسیب زا و راهنمایِ هرج و مرج خواهد بود اگر اعلام کنیم که دولت پساآپارتاید، در چشم به هم زدنی، قادر خواهد بود اقتصاد بازار را به شکلی کامل از میان بردارد، تمام بخش خصوصی را از بین ببرد، و از شر تجربه های اندوخته شده کسب و کار و مهارت های مدیریتی این بخش آزاد شود. با برداشتن مانع های نژادی، آن کاسب کاران سیاهپوست که قربانیانِ رشد ستمِ ناشی از نژادپرستی بوده‌اند، به یقین فضای بیشتری برای توسعه خواهند یافت نسبت به آنچه که به آن‌ها در حکومت آپارتاید اجازه داده می شد. توشه های ضدانحصاراتیِ منشور آزادی همچنین جاده هایی برای رشد نسبی کسب و کار سیاهان در دوره پساآپارتاید خواهد گشود.

به عبارتی دیگر، در یک حکومت دمکراتیک وضعیت اقتصادی (و دیگر جنبه‌های زندگی) طبقه های سیاهپوست متوسط و بالاتر بهتر از آنی خواهی بود که الان است. در این معنی، انقلاب ملی دمکراتیک منافع آنی آن‌ها را به عنوان یک طبقه نمایندگی می کند؛ بنیادی مشروع و پایبند به اصول را برای آن اتحاد میان-طبقه ای تدارک می بیند که از سوی جبهه رهایی [ملی] ما برنامه‌ریزی می شود. (۳)

آن‌هایی که هراس دارند که این برابر با گسترش سرمایه داری در دولت پسااستعماری است، باید به خاطر داشته باشند که ما داریم از یک گروه کوچک یعنی قشرهای متوسط و بالاتر سیاهانی حرف می‌زنیم که تنها حدود دو در صد تولید ناخالص ملی را اساساً در بخش درجه سوم [اقتصادی]، تولید می کنند. در هر مورد، طبق منشور آزادی، افزایش رشد آن به عنوان پیامدِ برداشتن مانع های نژادی در تجارت و تولید [صنعتی] کنترل خواهد شد تا به رفاه مردم کمک کند.

با بریدن ته بال های حجم به شدت تاثیرگذارِ سرمایه خصوصی موجود، عوامفریبی محض چپ افراطی است اگر این رویکرد را به عنوان تعهد به شیوه سرمایه داری دولت [ملی دمکراتیک] توصیف کنیم (۴). نمی‌توان انکار کرد که بخش خصوصی در هر اندازه اش لاجرم به تولید گرایش های منفی اجتماعی و ایدئولوژیکی کمک خواهد کرد. اما کنترل اجتماعی بر ابزار اصلی تولید و توزیع از سوی یک قدرت سیاسی، که طبقه کارگر بر آن سلطه دارد، چنین گرایش هایی را خنثی می کند.

آنچه در باره طبقه های سیاهپوست متوسط و بالاتر گفته‌ایم به همه جزهای آن وارد نیست. همیشه در پرداختن به بورژوازی دیوان سالار (بروکراتیک) نوبنیادِ سیاهپوست به عنوان یک دسته بندی ویژه هشیار بوده‌ایم، اگرچه درجه‌ای از تبادل پذیری (یا ترادف) بین آن و دیگر قشرها وجود دارد.        

بورژوازی دیوان سالار به قشری گفته می‌شود که کمابیش برای انباشت سرمایه اش کاملاً به‌ جایگاه اش در ساختارهای همکنشی «دولت ها»ی آپارتایدِ منطقه های سیاهپوست نشین، شوراهای شهری، هیئت های اجرایی، و مانند آن وابسته است. خودش را اغلب از راه کلاهبرداری، فساد ثروتمندتر کرده و از دسترسی به ساختارهای همکنشی سود می‌برد تا زمین، مکان های تجاری و دیگر منابع را به خودش تخصیص دهد. پیدایش و زوالش تنها به بقای سلطه نژادی بستگی دارد. (خیانت های فردی اش به کنار) بورژاوزی دیوان سالار با دشمن همسنگر خواهد بود.

وفاداری دیگر قشرهای متوسط و بالاتر سیاهپوست به هدف‌های فوری مبارزه ملی را نمی‌توان مسلم دانست؛ باید در این میدان مبارزه کرد. به خاطر روح سیاسی این قشرها، از طبقه حاکم انتظار می‌رود با اتحاد رهایی مخالفت کند، و از پتانسیل های طبقاتیاین قشرها به خاطر دودولی و ترجیح شان به گذار اصلاح طلبانه به جای گذارِ انقلابی بهره برداری کند.

اتحاد طبقه کارگر با نیروهایی که آرمان‌های بلندمدت سوسیالیستی را رد می‌کنند هرگز بدون مشکل و بدون تنش نیست. این نیازمند هشیاری همیشگی و ، از آن مهمتر، پاسبانی از استقلال نیروهای پیشتاز و نهادهای توده‌ای کارگران می باشد. مساله اتحاد میان طبقه ای ما را به موضوعِ مرتبط به آن– نظریه به اصطلاح دو مرحله‌ای انقلاب [ملی دمکراتیک] آفریقای جنوبی– می برد.

(بخش سوم این مقاله به بررسی مرحله های مبارزه می‌پردازد. مترجم)

 

یادداشت‌ها

۱) نمونه نسبتاً کنایه آمیز این را می‌توان در مقاله دورنماهای آفریقا (ژوئن ۱۹۸۷)، «ایدئولوژِی و سیاست سرمایه داران آفریقایی» به قلم مایک ساراکینسکی مشاهد کرد. ساراکینسکی با اتکا به خبرهای ژورنالیستی گزارش های ان ای اف سی اُ سی [اتاق بازرگانی فدراتیو ملی آفریقا] از نشست اش با ای ان سی [کنگره ملی آفریقا] می‌گوید در باره بسیاری از موضوع ها، «توافق کلی» با ای ان سی وجود دارد که دلالت می‌شود دیدگاه «رهایی ملی» ارایه شده از سوی ای ان سی برای همین مناسبت جفت و جور شد. بدنه اصلی این مقاله پیش از نشست های دو نهادِ ای ان سی و ان ای اف سی اُ سی نوشته شد واعلامیه ها و بیانیه های ان ای اف سی اُ سی را در بیش از یک دهه پوشش می دهد. در تلاش برای کم اهمیت کردن نگرش‌های نسبتاً رادیکالِ ان ای اف سی اُ سی در دوره اخیر، که تا اندازه‌ای با ویژگی‌های نسبتاً مکانیکی ساراکینسکی، او این اضافاتِ غیردقیق را در یک پینوشت منظور می کند.

۲) حتی آنجا که گذار سوسیالیستی مستقیماً در دستور کار است، نقش بخش خصوصی را نمی توان نادیده گرفت. با کنار گذاشتن زیاده روی های جنون آمیزِ کامبوجِ پال پوت، دولت های سوسیالیستی تثبیت شده و همین اخیراً احزاب آفریقایی که خود وقف پیشرفت سوسیالیستی شدند، درس های بسیار زیادی را در این حوزه آموخته اند. دوره گذار به سوسیالیسم ممکن است کاملاً به حق خواهان حفظ بخش‌های گزینش شده‌ای از بخش خصوصی باشند. نابودی مکانیکی و تعمیمی این بخش به خاظر رضایتمندی راست آیینی (ارتدکس) شعاری، اغلب به تضعیف ایمان زحمتکشان به گنجایش سوسیالیسم در بر آوردن انتظار آن‌ها خدمت کرده است.

۳) در کل، منافع طبقاتی طبقه سرمایه دار سفیدپوستان با هدف‌های انقلاب ملی دمکراتیک تأمین نمی شود. بقای کسب و کار غیرانحصاراتی سفیدپوستان در دولت پسآپارتاید پایه و اساسی را مهیا نمی‌کند که آن را به بخش بالقوه اردوگاه انقلابی رهایی در نظر بگیریم. در کل شیوه عمل‌های نژادی کسب و کار سفیدپوستان را کمک می کند، اما مانع آن نمی شود. در دولت پساآپارتاید، آن‌هایی که شایستگی دارند مجاز باشند به فعالیت‌های کسب و کار ادامه دهند، باید کارهایشان را تحت شرایط محدودکننده تری انجام دهند که در منشور آزادی تصریح شده است. اما، به بخش‌هایی از کسب و کار سفیدپوستان می‌توان فشار آورد (و فشار آورده شده است) تا بدترین زیاده روی های آپارتاید را کنار بگذارند؛ فرایندی که کمک می‌کند وحدتِ طبقه حاکم را در هم شکست.

۴) نگاه کنید به عنوان مثال به «منشور آزادی و نظریه انقلاب ملی دمکراتیک»، گذار (۱) ۱۹۸۶.

 

به کانال صدای مردم در تلگرام بپیوندید
@sedayemardomdotnet

Print Friendly, PDF & Email
دکمه بازگشت به بالا