از تاریخ حزب کمونیست ایران(۲)
از آغاز تا تشکیل کنگره دوم
رونق کار حزب را رضاخان بالقوه برای خود و حکومت دیکتاتوری که شالوده ریزی میکرد خطری میدانست و لذا همین که اندکی خود را مستقر یافت کمونیستها را هدف حمله قرار داد. چندروز قبل از انقراض سلطنت قاجاریه آخرین روزنامهی حزبی ـ روزنامهی «نصیحت» ـ توقیف و مدیرش واعظ کیوانی به تهران احضار شد و شب نهم آبان (انقراض سلطنت قاجاریه) جلوی مجلس بقتل رسید.
برای بکار بردن افکار انقلابی مارکسیستی میان طبقهی کارگر و دیگر زحمتکشان شهر و ده نشر مطبوعات حزبی کافی نبود. حزب به کادرهای روشنفکر مجهز به اسلحهی مارکسیسم ـ لنینیسم احتیاج داشت. در آن هنگام جوانان روشنفکر ذوق و شور مخصوصی به ایجاد جمعیتهای فرهنگی، ادبی و نمایشی از خود بروز میدادند. در برخی از شهرها صرفنظر از سازمانهای سیاسی چنین جمعیتهائی نیز بوجود آمد. فعالیت این جمعیتها وسعت قابل توجهی یافت. عدهی زیادی از بهترین روشنفکران صرفنظر از عقاید سیاسی در آنها شرکت میکردند. حزب درون این جمعیتها کار میکرد و پارهای از آنها با دخالت غیر مستقیم حزب تشکیل شدند.
مهمترین این جمعیتها «جمعیت فرهنگ» رشت، «انجمن پرورش» قزوین و «جمعیت فرهخت» بندرپهلوی بود. «جمعیت فرهنگ» رشت کهن تر از جمعیتهای دیگر بود. در سال ۱۲۹۶ (۱۹۱۷) بوجود آمد. تحت تأثیر رشد افکار مترقی وسعت یافت. بهترین روشنفکران رشت را بسوی خود جلب کرد.
«جمعیت فرهخت» پهلوی پس از تاسیس «جمعیت فرهنگ» رشت با کمک فرهنگیها بدوا بمثابه شعبهای از این جمعیت تشکیل و فعالیت بعدیش نیز درارتباط دائمی و محکم با «فرهنگ» انجام مییافت.
«انجمن پرورش» قزوین در سال ۱۳۰۳ از روی گردهی «فرهنگ» تشکیل شد. در همان نخستین سال فعالیت خود توانست نخبهی روشنفکران شهر را از طبقات مختلف در صفوف خود جمع کند. انجمن رابطهی منظم با جمعیت فرهنگ داشت و هر دو همواره از تجربهی یکدیگر از طریق تماسهای زنده، مبادلهی نمایشنامهها، کتابها و غیره استفاده میکردند.
این جمعیتها بوسیلهی دادن نمایشها، ایجاد کلاسهای اکابر و رفع بیسوادی، کمک مادی به مدارس ملی و غیره با قشرهای نسبتاً وسیع مردم مربوط بودند.
در این مرحله زنان ایران نیز از فعالیت برکنار نبودند. جمعیتهای مترقی زنان که فعالیت ثمربخشی انجام دادند عبارت بودند از جمعیت «پیک سعادت نسوان» در رشت و «بیداری زنان» در تهران.
«پیک سعادت نسوان» را در واقع میتوان شاخهای از حمعیت «فرهنگ» دانست. این جمعیت در سال ۱۳۰۱ بوسیلهی عدهای از زنان روشنفکر رشت بوجود آمد و عدهی قابل توجهی از زنان ترقیخواه رشت را به سازمان خود جلب نمود. این جمعیت مدرسهای بنام «پیک سعادت» و مجلهای به همین نام تاسیس کرد. در این مجله مقالات اجتماعی و ادبی و بخصوص مقالاتی به پشتیبانی از حقوق زنان درج میشد. مجلهی «پیک سعادت نسوان» خدمت بزرگی به آگاهی و روشن شدن افکار زنان ایران کرد، زیرا خوانندگان آن منحصر به رشت و حتی گیلان نبودند. جمعیت «پیک سعادت نسوان» از طریق ایجاد کلاس اکابر، کلاس صنایع دست دوزی و غیره رابطهی وسیعی با زنان طبقات مختلف برقرار نمود. این جمعیت برای اولین بار در ایران روز ۸ مارس را بعنوان روز بینالمللی زنان پذیرفت و برگذار میکرد.
در تهران در سال ۱۲۹۸ جمعیتی بنام «نسوان وطنخواه» تشکیل یافت. شعار این جمعیت فعالیت در راه آزادی میهن و حقوق زن و بخصوص رفع حجاب بود. عدهی نسبتاً زیادی از زنان در این سازمان جمع میشدند و بتدریج زنان جوانی که خواهان فعالیت و مبارزه بودند به آن جمعیت میگرویدند. فعالیت این جمعیت در حدود تشکیل کنفرانسها، ترغیب لباس وطنی و غیره بود. در بدو امر مبارزهی نسبتاً موثری با خرافات کرد، ولی رفتهرفته عدهای از زنان جوان که خواهان فعالیت پرشورتری بودند از آن کنار رفته و در سال ۱۳۰۵ جمعیتی بنام «بیداری زنان» تشکیل دادند. این جمعیت دست به فعالیت وسیع زد. دارای قرائت خانه، چند کلاس اکابر و رفع بیسوادی و هیئت اکترال بود. نمایشهای این جمعیت موجب گرایش عدهی زیادی از زنان جوان شد. رهبری غیرمستقیم حزب در این جمعیت به فعالیت آن جهت صحیح میداد. یکی از نمایشنامههائی که توسط این جمعیت به معرض نمایش گذاشته شد «دختر قربانی» بود که در حدود ۶۰۰ نفر به تماشای آن آمده بودند. این نمایش در روز ۸ مارس داده شد و در آنجا ناطقینی تاریخ و اهمیت بینالمللی این روز را متذکر شدند و از طرف حضار حسن استقبال شد. این جمعیت در سال ۱۳۰۸ پس از آنکه تعقیب کمونیستها دامنه گرفت منحل گشت.
در تمام جمعیتهائی که نام آنها برده شد حزب کمونیست ایران غیر مستقیم دخیل بود و فراکسیون حزبی متشکلی داشت. در رهبری اغلب آنها حزب بتدریج اکثریت بدست آورد. این جمعیتها یکی پس از دیگری از طرف دستگاه حاکمهی ارتجاعی منحل شدند ولی نقشی که آنها ایفاء کردند اثرات عمیق خود را بخشید.
اینگونه جمعیتهای فرهنگی که غالباً تحت تأثیر روحیهی انقلابی مسلط آنزمان بوجود میآمدند بخوبی مورد استفادهی حزب قرار گرفتند. میان آنها عدهی زیادی سرشار از علاقهی به آزادی کشور بودند که راه انجام آرزوهای خود را در گرویدن به حزب کمونیست ایران دیدند.
ولی کار اساسی حزب در بین جمعیتهای سیاسی آنزمان بود. پس از مرزبندی و تشکیل حزب اجتماعیون، این حزب یکی از مراکز فعالیت شد. حزب کمونیست ایران درون حزب اجتماعیون دارای فراکسیون متشکل بود و در کارهای سازمانی و اتخاذ روش سیاسی آن حزب تأثیر بسزائی داشت. برای کنگره دوم حزب اجتماعیون که درنظر بود تشکیل گردد، عدهی زیادی از اعضاء حزب کمونیست ایران از شهرهای مختلف ـ تهران، تبریز، رشت، قزوین، مشهد و غیره به نمایندگی انتخاب شده بودند و اگر این کنگره تشکیل میشد قطعاً حزب کمونیست در آن نقش کوچکی نمیداشت.
با استفادهی صحیح از امکانات موجود حزب کمونیست ایران توانست سازمان سرتاسری خود را بوجود آورد. تا آنجا که تحقیق شده سازمانهای حزبی در تهران، گیلان، آذربایجان، خراسان، اصفهان، قزوین، کرمانشاه بوجود آمده بود. در بسیاری از شهرهای دیگر نمایندگانی از طرف کمیتهی مرکزی برای ایجاد سازمان اعزام گردیده بودند.
اتحادیههای کارگری به کمک حزب توسعه یافت و اتحادیههای ایران به عضویت بین الملل اتحادیهها (پروفینترن) پذیرفته شدند.
حزب دست به تشکیل سازمان جوانان زد. این سازمان نیز بعداً «عضو بین الملل جوانان کمونیست» شد.
رونق کار حزب را رضاخان بالقوه برای خود و حکومت دیکتاتوری که شالوده ریزی میکرد خطری میدانست و لذا همین که اندکی خود را مستقر یافت کمونیستها را هدف حمله قرار داد. چندروز قبل از انقراض سلطنت قاجاریه آخرین روزنامهی حزبی ـ روزنامهی «نصیحت» ـ توقیف و مدیرش واعظ کیوانی به تهران احضار شد و شب نهم آبان (انقراض سلطنت قاجاریه) جلوی مجلس بقتل رسید.
از این تاریخ نخستین حملهی وسیع پلیس به سازمان حزب آغاز گردید و از آن پس کمونیستها تحت تعقیب دائمی پلیس رضاشاهی بوده اند. حزب مجبور شد اطراف کار خود را جمع تر و پنهان کاری را عمیقتر کند. در این موقع حزب از داخل نیز دچار بحران شده بود.
از همان آغاز فعالیت سرتاسری حزب موضوع روش نسبت به رضاخان در داخل حزب مطرح بود. رضاخان در نظر اکثریت بزرگی بعنوان شخصی تلقی میشد که بهرحال از میان تودهی مردم برخاست، دارای روح میهنپرستی و ضدامپریالیستی است. روش سیاسی آنروزی حزب را نسبت به رضاخان صفحات جرائد حزبی منعکس نمودهاند. این روش عبارت بوده است از تقویت توأم با انتقاد. درنظر این اکثریت رضاخان کسی بود که دست سیدضیاءالدین ـ عامل امپریالیسم انگلیس ـ را کوتاه کرد، اقداماتی برای تقویت حکومت مرکزی بعمل آورد، راه را برای فعالیت نیروهای مترقی و حتی حزب کمونیست مسدود نساخت.
ولی عملیات بعدی رضاخان طوری بود که در مقابل حملات پی در پی کوچکترین راهی هم برای استفادهی نیروهای مترقی باقی نمیگذارد. وجود نداشتن نظر واحد در خط مشی عمومی حزب موجب آشفتگی فکری شد. بدنبال آن آشفتگی سازمانی نیز آغاز گردید. در رهبری حزب دوگانگی بوجود آمد. هیئت موقتی سه نفری که برای ادارهی امور سازمانی بوجود آمد از طرف عدهای از رهبران سابق برسمیت شناخته نشد و در حقیقت دوحکومتی حکمفرما گشت.
این وضع ایجاب مینمود که هرچه زودتر کنگرهی دوم حزب تشکیل شود.
مرحلهی دوم
با تشکیل کنگرهی دوم حزب مرحلهی دوم این دوران آغاز میگردد. کنگرهی دوم (کنگره ارومیه) در سال ۱۳۰۶ تشکیل شد.
مهمترین مسئله، همانا موضوع ارزیابی رضاشاه و چگونگی رویهی سیاسی حزب بود. چیزی که درک مسئله را برای برخی دشوار میساخت، عدم احاطه به جریانات عمومی جهانی و عدم اطلاع از تغییرات ژرفی بود که در سیاست امپریالیسم انگلیس بوجود آمد و انگلیسها موفق شده بودند خطوط اصلی آنرا مدت مدیدی مستور نگاه دارند.
سیاست سنتی انگلیس در ایران و اغلب کشورهای مستعمره و نیمه مستعمره جلوگیری از تمرکز نیرو در دست حکومت مرکزی، تضعیف این حکومت و تهدید آن از طریق مسلح ساختن ایلات و شوراندن آنها در مواقع لازم بود تا بدین وسیله همیشه اختیار حکومت مرکزی را دردست خود نگاه دارد. درعین حال در میان خود ایلات نیز تخم نفاق پاشیده میشد و امپریالیسم انگلیس از ثمرهی آن استفاده میکرد.
پیروزیهای قطعی انقلاب اکتبر و حکومت جوان شوروی منظرهی بینالمللی را دگرگون ساخت. امید امپریالیسم به پیروزی ضدانقلابیون داخلی روسیه برآورده نشد. لشگرکشی چهارده دولت علیه جمهوری جوان شوروی بی نتیجه ماند. ارتشهای خارجی در برخورد با نیروی ارتش سرخ از جنگ سرباز می زدند. برای مبارزه با نخستین کشور سوسیالیستی نقشههای طولانیتری لازم میآمد. نقشهی تضعیف اقتصادی و سیاسی حکومت نوبنیاد و محاصرهی نظامی آن در پلان اول قرار گرفت. برای اینکه حلقهی سستی در این زنجیر محاصره وجود نداشته باشد حکومتهای نیرومند و متمرکز لازم بود. ایران یکی از این حلقههای محاصره بود. باقی ماندن آن بشکل یک کشور ازهم گسیخته که همواره میبایست سرگرم کشمکش با ایلات مسلح و نیروهای داخلی باشد نمیتوانست منظور امپریالیسم انگلیس را تأمین کند. حکومت مرکزی نیرومندی لازم بود که سرسپردهی امپریالیسم و دشمن شوروی باشد. تمام حوادث آنروزی سیاسی ایران از کودتای سوم حوت، اخراج سیدضیاءالدین تا به تخت نشستن رضاخان میبایستی از زاویهی این وضع نوین مورد بررسی و مطالعه قرار میگرفت و حال آنکه مبنای بسیاری از نیروهای مترقی و از آنجمله رهبری حزب همان سیاست سنتی سابق انگلیس بود.
عملیات سیدضیاءالدین، توقیف عدهی زیادی از اشراف و اعیان و وابستگان به سیاست انگلیس، کوشش برای نزدیکی با حکومت جدید شوروی مقدمهای برای جلب اعتماد نسبت به وی بود. ولی سیدضیاءالدین شناخته شدهتر از آن بود که بتواند نسبت به خود جلب اعتماد کند. در عین حال رضاخان جویای نام و مقام همه گونه امکان داشت که با اخراج سیدضیاءالدین نسبت به خود جلب اعتماد کند و مجری نامرئی سیاست تازهی امپریالیسم انگلیس گردد. صحنه سازیها و عوام فریبیهائی که از اخراج سیدضیاءالدین تا به سلطنت رسیدن رضاخان شد مراحلی بود که بمنظور فریب نیروهای مترقی انجام گردید. بزرگترین صحنهی نمایش «لشگرکشی» علیه خزعل بود. «شکست» خزعل را نیروهای ملی شکست سیاست انگلیس و کامیابی بزرگی میدانستند. رهبری حزب نیز این عمل رضاخان را مورد استقبال قرار داد و در صفحات مطبوعاتش ستود. روزنامهی «نصیحت» رضاخان را در برگشت از کارزار علیه خزعل با قصیدهی «من رضا و تو رضا و ملت ایران رضا» استقبال کرد.
بدین طریق سیاست ملی شناختن رضاخان در حزب ریشههای عمیق دوانده بود. گواینکه در آستانهی کنگره این فکر بمراتب ضعیفتر و طرفدارانش قلیلتر بودند، با اینحال این بحث مهمترین بحث کنگره شد. در قطعنامهی کنگره گفته میشود:
- «عدهای از رفقا چه در ایران و چه در خارجه دچار اشتباهات شده و عقیده داشتند رضاخان بر علیه امپریالیسم انگلیس مبارزه کرده است. ولی حقایق مسلمهای که در عرض چند سال جمع شده بود علناً مخالف این تصورات بود. بدین جهت بود که موضوع مهم کنگرهی دوم مسئله راجع به چگونگی رسیدن رضاخان به حکومت و عملیات سیاسی او بود». (مجله ستاره سرخ شماره ۴۰۳ خرداد ـ تیر ۱۳۰۸، ژوئن ـ ژوئیه ۱۹۲۹).
کنگره دوم موفق به تحلیل اوضاع جهان و ایران شد. خطوط اصلی سیاست انگلیس را در ایران روشن ساخت و خط مشی اساسی خود را تعیین نمود.
کنگرهی دوم برنامهی جدید حزب را تصویب کرد. در مقدمهی این برنامه در مسئلهی ارضی نوشته شده که از وظایف دولت آینده محو کامل بقایای فئودالیسم و در مرحلهی اول الغای اصول ملاکی اراضی و تقسیم بلاعوض زمینهای اربابی، وقفی و خالصه بین دهاقین است. در متن برنامه چنبن تصریح شده است:
- «واگذار نمودن کلیهی املاک دولتی و ملاکین بزرگ و موقوفات بلاعوض به دهاقین، ضبط املاک شاه و اشراف و خوانین و تقسیم آنها میان دهاقین».
در باره مسله ی ملی گفته شده است که:
- «حزب برای آزادی کامل و استقلال داخلی مللی که جزء مملکت ایران زندگی میکنند حتی تا مجزی شدن ایشان از مرکز (در صورت متمایل بودن اکثریت زحمتکشان آن ملل بر این امر) مبارزه می کند».
ادامه دارد
به کانال صدای مردم در تلگرام بپیوندید
@sedayemardomdotnet