زندگیام را برای موسیقی ایرانی گذاشتم
سیویکم خردادماه سال ۱۳۳۴ در شهر فومن استان گیلان به دنیا آمد. او کوچکترین فرزند خانواده بود و به همین دلیل هم مورد توجه همه اهل خانه. پدرش به موسیقی ایرانی علاقه زیادی داشت و به قدری صفحه «دلخون شد از امید و نشد یار، یار من» با صدای روحانگیز را شنید که روزی از دستش افتاد و شکست. پدر بالاخره وقتی هنگامه نوجوان ۱۰ سال سن داشت، شروع کرد به آموزش دادن آواز دشتی به او تا از این به بعد وقتی با همراهی برادرش میخواهد سرود بخواند، تا حدودی با موسیقی ایرانی آشنا شده باشد. خودش در زادروزش به همدلی میگوید: «مادرم همچون بلبل میخواند و من این صدا را از او به ارث بردهام. آن آواز دشتی هم اولین درسی بود که پدرم در زمینه موسیقی ایرانی به من آموخت.»…
پذیرش در آزمون رادیو
سالها بعد پدرش همان آواز را خوانده بود و بانو اخوان آن را روی نوار ضبط کرده بود، اما ظاهرا در این ایام هر چه جستوجو میکند، نمیتواند پیدایش کند. تحصیلاتش که در دوران ابتدایی به پایان رسید، راهی تهران شد تا با خواهرش دیدار کند. همانجا از سوی برادر و خواهرش برای ماندن در تهران و تکمیل کردن هنر موسیقیاش تشویق شد. اولین بار وقتی در آزمون رادیو در رشته خوانندگی شرکت کرد، سه نفر از اعضای هیئت داوران پنج نفره علی تجویدی، مرتضی حنانه، حبیبالله بدیعی، جواد معروفی و فلاح به او رای مثبت دادند و دو نفر مایل بودند تا او در آزمونی دیگر شرکت کند. بنابراین قرار شد تا آزمون دومی از او گرفته شود. هنگامه اخوان اما در آن دوران ردیف را به طور کامل نمیدانست، به همین خاطر هم در آزمون دوم پذیرفته نشد. همانجا در کلاسهای ردیف رادیو ثبت نام کرد و بعد از تکمیل آموختههایش در زمینه موسیقی ایرانی، توانست در آزمون پذیرفته شود. او در آن زمان سیزده ساله بود.
در مکتب ادیب
در ادامه علی تجویدی او را تشویق کرد تا نزد ادیب خوانساری برود و نزد این استاد شناخته شده مکتب اصفهان، ردیف و تکنیکهای آوازی را فرابگیرد. او کارش را به عنوان خواننده از سال ۱۳۵۴ در رادیو آغاز کرد. بازخوانی آثار قمرالملوک وزیری رویه او در ابتدای کار بود و امروز هم هنگامه اخوان را به عنوان شناخته شدهترین خوانندهای که در زمینه بازخوانی آثار قمرالملوک وزیری کار کرده، میشناسند. او با گروه عارف به سرپرستی پرویز مشکاتیان، گروه شیدا به سرپرستی محمدرضا لطفی و چند گروه دیگر در زمینه موسیقی ایرانی سابقه همکاری دارد. سهیلا گلستانی، تارا تیبا، ماندانا خضرایی و محمدشریف توکلی از جمله شاگردان این خواننده موسیقی ایرانی هستند.
مهر سکوت بر لب آوازخوانِ زن
تا پیش از انقلاب کنسرتهای متعددی با صدای او در اروپا برگزار و به روی صحنه رفت، اما بعد از انقلاب و ممنوعیت صدای زنان دیگر امکان فعالیت هنری برای او در ایران فراهم نبود. البته صدا و سیما او را از سال ۱۳۶۳ به عنوان کارشناس آرشیو در مرکز حفظ و اشاعه موسیقی به کار گرفت و این اتفاق شاید بعد از مدتها خاموشی میتوانست التیامبخش باشد. او البته چند سال بعد از این کار کناره گرفت و سرگرم تدریس موسیقی به شکل خصوصی شد. اخوان، بهمن ماه سال ۱۳۷۰ گروهی به نام «بهار» را برای اجرای موسیقی بانوان راهاندازی کرد و در طول سالها توانست با این گروه اجراهایی ر ا به روی صحنه ببرد. البته آن گروه با خروج اعضایش از ایران بعد از مدتی دچار تغییر شد و در ادامه در عمل دیگر کارش را پی نگرفت. او هم ظاهرا تصمیم گرفته بود که دیگر نخواند. از نکته جالب درباره او این است که اقامت دائم هنری کشور آلمان را دارد، اما در طول سالهای گذشته با وجود ممنوعیت پخش صدای زنان، در ایران ماند و هنوز در این آب و خاک نفس میکشد. به قول خودش، او زندگیاش را برای موسیقی ایران گذاشت و با وجود داشتن اقامت دائم هنری کشور آلمان، بعد از مدتی، زندگی در آنجا را رها کرد و به ایران بازگشت. شاید اگر او در آلمان زندگیاش را ادامه میداد لااقل میتوانست در رفاه بیشتری در مقایسه با ایران زندگی کند.
طنین صدای بانوی آوازخوان در منچستر و لندن
هنگامه اخوان دوم آخر ماه سال گذشته با همراهی سیامک جهانگیری(نوازنده نی)، بهداد بابایی(نوازنده سه تار) و فریبرز کیانی(نوازنده تنبک) در منچستر انگلستان به روی صحنه رفت و مهر سالها سکوت را از دهان برداشت و شش روز بعد هم در سالن «کویئن الیزابت هال» به روی صحنه رفت تا جهانیان بتوانند صدای بانویی فعال در زمینه خوانندگی را در خارج از وطنش بشنوند. ماجرای کنسرت بانو اخوان در انگلستان آن هم بعد از چند دهه از پیروزی انقلاب در نوع خودش جالب است. او خود این قصه را این گونه روایت میکند: «رمضان سال قبل بنا بود دیدار هنرمندان با رئیس جمهور برگزار شود. من نمیخواستم در آن جلسه حاضر شوم، اما با اتومبیل به دنبالم آمدند و گفتند که حرفهایت را بزن. اتفاقا آقای راد و آقای چکناواریان هم کنار من نشسته بودند. آنجا گفتم چه اشکالی دارد بانوان در شهرستانها برای بانوان کنسرت اجرا کنند؟ آقای روحانی هم آنجا گفت من در این زمینه هیچ مخالفتی ندارم و مشکل از جای دیگری است.» اخوان آنجا مایل نبود از اوضاع سخت اقتصادی هنرمندان و بازنشسته نبودن بسیاری از آنها سخن بگوید. آخر حفظ عزت نفس اهالی هنر هم برایش اهمیت داشت. بنابراین گفت: «پس من هم میروم و خارج از ایران کنسرت برگزار میکنم.» او پنجاه و سه سال است که در عرصه موسیقی کوشیده و از سال شصت و پنج به بعد هم با وجود داشتن اقامت دائم کشور آلمان، زندگی در ایران را به حضور در خارج از کشور و گذران سالهای باقی مانده عمر در رفاهی بیشتر ترجیح داده است. حالا اما اوضاع و احوال سختی که به مردم و البته هنرمندان میگذرد، شاید او را از تصمیمی که سالها قبل برای ماندن در ایران گرفته بود، پشیمان کرده باشد. خودش از تاثیرات کرونا روی فعالیتهایی که بنا بود در زمینه کنسرت داشته باشد، میگوید:«قرار بود اردیبهشت ماه در یکی از کشورهای خارجی به روی صحنه برویم، اما این ویروس کذایی امکان رقم خوردن چنین اتفاقی را نداد، اما اگر کرونا بگذارد، قرار است چند ماه بعد در خارج از ایران به روی صحنه برویم و کنسرتی را برگزار کنیم.»
ای کاش بتوانم وارث قمر باشم
بسیاری به او لقب وارث قمر را دادهاند، چون سالهای سال است که صدایش با تصنیفهایی که اولین بار قمر آن را خوانده بود، به گوش علاقهمندان به موسیقی ایرانی میرسد. هرچند در اجرای انگلستانش آوازهایی که خواند، آوازهای خودش بود، اما در آن دو کنسرت تصنیفهایی شنیدنی با صدای قمرالملوک وزیری را هم بازخوانی کرد. از او درباره آنچه مردم به او لقب دادهاند، میپرسیم و بانو اخوان میگوید: «قمر زن بزرگواری بود و همه مال و اموالش در زندگی را به فقرا بخشید. من هم تلاش میکنم بتوانم در زندگی به اندازه توان خودم بخشندگی کنم. امیدوارم لایق لقبی که به من دادهاند باشم و در معنای حقیقی بشود به من گفت وارث قمر. در طول سالهای فعالیتم بارها و بارها پیش آمده که در کلاس یا جاهای دیگر آهنگهایی را آوردهاند تا من در آن به عنوان خواننده حضور داشته باشم، اما هیچ وقت چنین پیشنهادهایی را قبول نکردهام. آخر من از چند دهه قبل مسیری را آغاز کردم که گمان میکنم باید در آن بمانم و آن هم خواندن آثاری است که با صدای قمرالملوک وزیری به یادگار مانده است.»
سیویکم خردادماه سال ۱۳۳۴ در شهر فومن استان گیلان به دنیا آمد. او کوچکترین فرزند خانواده بود و به همین دلیل هم مورد توجه همه اهل خانه. پدرش به موسیقی ایرانی علاقه زیادی داشت و به قدری صفحه «دلخون شد از امید و نشد یار، یار من» با صدای روحانگیز را شنید که روزی از دستش افتاد و شکست. پدر بالاخره وقتی هنگامه نوجوان ۱۰ سال سن داشت، شروع کرد به آموزش دادن آواز دشتی به او تا از این به بعد وقتی با همراهی برادرش میخواهد سرود بخواند، تا حدودی با موسیقی ایرانی آشنا شده باشد. خودش در زادروزش به همدلی میگوید: «مادرم همچون بلبل میخواند و من این صدا را از او به ارث بردهام. آن آواز دشتی هم اولین درسی بود که پدرم در زمینه موسیقی ایرانی به من آموخت.»
پذیرش در آزمون رادیو
سالها بعد پدرش همان آواز را خوانده بود و بانو اخوان آن را روی نوار ضبط کرده بود، اما ظاهرا در این ایام هر چه جستوجو میکند، نمیتواند پیدایش کند. تحصیلاتش که در دوران ابتدایی به پایان رسید، راهی تهران شد تا با خواهرش دیدار کند. همانجا از سوی برادر و خواهرش برای ماندن در تهران و تکمیل کردن هنر موسیقیاش تشویق شد. اولین بار وقتی در آزمون رادیو در رشته خوانندگی شرکت کرد، سه نفر از اعضای هیئت داوران پنج نفره علی تجویدی، مرتضی حنانه، حبیبالله بدیعی، جواد معروفی و فلاح به او رای مثبت دادند و دو نفر مایل بودند تا او در آزمونی دیگر شرکت کند. بنابراین قرار شد تا آزمون دومی از او گرفته شود. هنگامه اخوان اما در آن دوران ردیف را به طور کامل نمیدانست، به همین خاطر هم در آزمون دوم پذیرفته نشد. همانجا در کلاسهای ردیف رادیو ثبت نام کرد و بعد از تکمیل آموختههایش در زمینه موسیقی ایرانی، توانست در آزمون پذیرفته شود. او در آن زمان سیزده ساله بود.
در مکتب ادیب
در ادامه علی تجویدی او را تشویق کرد تا نزد ادیب خوانساری برود و نزد این استاد شناخته شده مکتب اصفهان، ردیف و تکنیکهای آوازی را فرابگیرد. او کارش را به عنوان خواننده از سال ۱۳۵۴ در رادیو آغاز کرد. بازخوانی آثار قمرالملوک وزیری رویه او در ابتدای کار بود و امروز هم هنگامه اخوان را به عنوان شناخته شدهترین خوانندهای که در زمینه بازخوانی آثار قمرالملوک وزیری کار کرده، میشناسند. او با گروه عارف به سرپرستی پرویز مشکاتیان، گروه شیدا به سرپرستی محمدرضا لطفی و چند گروه دیگر در زمینه موسیقی ایرانی سابقه همکاری دارد. سهیلا گلستانی، تارا تیبا، ماندانا خضرایی و محمدشریف توکلی از جمله شاگردان این خواننده موسیقی ایرانی هستند.
مهر سکوت بر لب آوازخوانِ زن
تا پیش از انقلاب کنسرتهای متعددی با صدای او در اروپا برگزار و به روی صحنه رفت، اما بعد از انقلاب و ممنوعیت صدای زنان دیگر امکان فعالیت هنری برای او در ایران فراهم نبود. البته صدا و سیما او را از سال ۱۳۶۳ به عنوان کارشناس آرشیو در مرکز حفظ و اشاعه موسیقی به کار گرفت و این اتفاق شاید بعد از مدتها خاموشی میتوانست التیامبخش باشد. او البته چند سال بعد از این کار کناره گرفت و سرگرم تدریس موسیقی به شکل خصوصی شد. اخوان، بهمن ماه سال ۱۳۷۰ گروهی به نام «بهار» را برای اجرای موسیقی بانوان راهاندازی کرد و در طول سالها توانست با این گروه اجراهایی ر ا به روی صحنه ببرد. البته آن گروه با خروج اعضایش از ایران بعد از مدتی دچار تغییر شد و در ادامه در عمل دیگر کارش را پی نگرفت. او هم ظاهرا تصمیم گرفته بود که دیگر نخواند. از نکته جالب درباره او این است که اقامت دائم هنری کشور آلمان را دارد، اما در طول سالهای گذشته با وجود ممنوعیت پخش صدای زنان، در ایران ماند و هنوز در این آب و خاک نفس میکشد. به قول خودش، او زندگیاش را برای موسیقی ایران گذاشت و با وجود داشتن اقامت دائم هنری کشور آلمان، بعد از مدتی، زندگی در آنجا را رها کرد و به ایران بازگشت. شاید اگر او در آلمان زندگیاش را ادامه میداد لااقل میتوانست در رفاه بیشتری در مقایسه با ایران زندگی کند.
طنین صدای بانوی آوازخوان در منچستر و لندن
هنگامه اخوان دوم آخر ماه سال گذشته با همراهی سیامک جهانگیری(نوازنده نی)، بهداد بابایی(نوازنده سه تار) و فریبرز کیانی(نوازنده تنبک) در منچستر انگلستان به روی صحنه رفت و مهر سالها سکوت را از دهان برداشت و شش روز بعد هم در سالن «کویئن الیزابت هال» به روی صحنه رفت تا جهانیان بتوانند صدای بانویی فعال در زمینه خوانندگی را در خارج از وطنش بشنوند. ماجرای کنسرت بانو اخوان در انگلستان آن هم بعد از چند دهه از پیروزی انقلاب در نوع خودش جالب است. او خود این قصه را این گونه روایت میکند: «رمضان سال قبل بنا بود دیدار هنرمندان با رئیس جمهور برگزار شود. من نمیخواستم در آن جلسه حاضر شوم، اما با اتومبیل به دنبالم آمدند و گفتند که حرفهایت را بزن. اتفاقا آقای راد و آقای چکناواریان هم کنار من نشسته بودند. آنجا گفتم چه اشکالی دارد بانوان در شهرستانها برای بانوان کنسرت اجرا کنند؟ آقای روحانی هم آنجا گفت من در این زمینه هیچ مخالفتی ندارم و مشکل از جای دیگری است.» اخوان آنجا مایل نبود از اوضاع سخت اقتصادی هنرمندان و بازنشسته نبودن بسیاری از آنها سخن بگوید. آخر حفظ عزت نفس اهالی هنر هم برایش اهمیت داشت. بنابراین گفت: «پس من هم میروم و خارج از ایران کنسرت برگزار میکنم.» او پنجاه و سه سال است که در عرصه موسیقی کوشیده و از سال شصت و پنج به بعد هم با وجود داشتن اقامت دائم کشور آلمان، زندگی در ایران را به حضور در خارج از کشور و گذران سالهای باقی مانده عمر در رفاهی بیشتر ترجیح داده است. حالا اما اوضاع و احوال سختی که به مردم و البته هنرمندان میگذرد، شاید او را از تصمیمی که سالها قبل برای ماندن در ایران گرفته بود، پشیمان کرده باشد. خودش از تاثیرات کرونا روی فعالیتهایی که بنا بود در زمینه کنسرت داشته باشد، میگوید:«قرار بود اردیبهشت ماه در یکی از کشورهای خارجی به روی صحنه برویم، اما این ویروس کذایی امکان رقم خوردن چنین اتفاقی را نداد، اما اگر کرونا بگذارد، قرار است چند ماه بعد در خارج از ایران به روی صحنه برویم و کنسرتی را برگزار کنیم.»
ای کاش بتوانم وارث قمر باشم
بسیاری به او لقب وارث قمر را دادهاند، چون سالهای سال است که صدایش با تصنیفهایی که اولین بار قمر آن را خوانده بود، به گوش علاقهمندان به موسیقی ایرانی میرسد. هرچند در اجرای انگلستانش آوازهایی که خواند، آوازهای خودش بود، اما در آن دو کنسرت تصنیفهایی شنیدنی با صدای قمرالملوک وزیری را هم بازخوانی کرد. از او درباره آنچه مردم به او لقب دادهاند، میپرسیم و بانو اخوان میگوید: «قمر زن بزرگواری بود و همه مال و اموالش در زندگی را به فقرا بخشید. من هم تلاش میکنم بتوانم در زندگی به اندازه توان خودم بخشندگی کنم. امیدوارم لایق لقبی که به من دادهاند باشم و در معنای حقیقی بشود به من گفت وارث قمر. در طول سالهای فعالیتم بارها و بارها پیش آمده که در کلاس یا جاهای دیگر آهنگهایی را آوردهاند تا من در آن به عنوان خواننده حضور داشته باشم، اما هیچ وقت چنین پیشنهادهایی را قبول نکردهام. آخر من از چند دهه قبل مسیری را آغاز کردم که گمان میکنم باید در آن بمانم و آن هم خواندن آثاری است که با صدای قمرالملوک وزیری به یادگار مانده است.»
آتشی در سینه دارم جاودانی | عمر من مرگیست نامش زندگانی | |||
رحمتی کن کز غمـت جان مـیسپارم | بیش از این من طاقت هجران ندارم | |||
کی نهـی بـر سـرم پـای ای پــری از وفــاداری | شد تمام اشک من بس در غمت کردهام زاری | |||
نوگلی زیبا بُود حـسن و جوانی | عطر آن گل رحمت است و مهربانی | |||
ناپسـندیده بـود دل شکستن | رشتهی الفت و یاری گسستن | |||
کی کنی ای پری ترک ستمگری؟ | میفکنی نظـری آخر به چشم ژاله بارم | |||
گر چه ناز دلبران دل تازه دارد | ناز هم بر دل من اندازه دارد | |||
هیچُ گر ترحمی نمیکنی بر حال زارم | جز دمی که بگذرد که بگذرد از چاره کارم | |||
دانمت که بر سرم گذر کنی بهرحمت اما | آن زمان که بر کشد گیاه غـم سر از مزارم | |||
از نظرهای تو بیمهری عیان است | جانگداز است آن نظر کارام جان است | |||
سیل اشکم با زبان بیزبانی | با تو گوید راز عشقم گر چه دانی |
به کانال صدای مردم در تلگرام بپیوندید
@sedayemardomdotn