روزنوشت
خواستم از عدالت بگویم، دیدم خانه را به نفس دزدان کارکشته و تباه کنندگان حقوق شهروندی آلودهاند، همانها که گفتند عدالت و برابری می آورند، دزدان را مجازات خواهند کرد و مدیریتشان را به جهان درس خواهند داد. خواستم از تنگدستی و فقر بگویم، دیدم دهانم را میبندند.
رضا رئیسی: خواستم از عشق و دوستداشتن بگویم، دیدم خیلیها از این باغ بیرونند. همانها که بیش از همهی پرندگان جنگل هیاهو به پا میکنند، اما فقط در کار تبدیل سپیدی شیر به سیاهی قیرند.
خواستم از اندیشه و امید بگویم، دیدم این روزها بسیاری از مردم در فراغت از اندیشه غوطه میخورند، همانها که به سان زمین عریان خود را به فراموشی سپردهاند. نه از طعم باران بهره میبرند نه داغی آفتاب را بر پوست خود احساس می کنند.
خواستم از خوشبختی بگویم، دیدم خوشبختی در گرو شادی است و شادی همپای رهایی، اما سالهاست شادی را از ما ربودهاند، همانها که زندگیشان ضرباهنگی ندارد. کورمال میروند و دائم در کار مترکردن دوزخ و برزخ و بهشتاند و طراوت، تازگی و خنده را در چروکی، فرسودگی و رنگهای تیره و تار تبلیغ میکنند.
خواستم از عدالت بگویم، دیدم خانه را به نفس دزدان کارکشته و تباه کنندگان حقوق شهروندی آلودهاند، همانها که گفتند عدالت و برابری می آورند، دزدان را مجازات خواهند کرد و مدیریتشان را به جهان درس خواهند داد.
خواستم از تنگدستی و فقر بگویم، دیدم دهانم را میبندند. همانها که میخواستند از جامههای ژنده گدایان اثری برجای نماند./کلمه
به کانال صدای مردم در تلگرام بپیوندید
@sedayemardomdotnet