کودکان زباله گرد تحت ستم و استثمار
زبالهگردی کودکان یکی دیگر از شغلهایی است که از سوی نظام ستمگر و مردمستیز فقها تعریف شده است. کودکان زباله گرد که به گفته خودشان برای ارباب کار میکنند را در همه جای شهر میبینید، اما هر منطقهای حساب و کتاب و ارباب خودش را دارد که در قرارداد با شهرداری، کودکان زباله گرد تحت ستم و استثمار ارباب همان منطقه کار میکنند…..
به گزارش یکی از رسانههای حکومتی، در خیابانهای محله مهرشهر کرج، با تعدادی از این کودکان زباله گرد که با یک گونی بزرگ درون سطلهای زباله را میگشتند، روبهرو شدیم. جلوتر رفتیم تا صحبتی با آنها داشته باشیم و بخشی از زندگی و شغلشان را تعریف کنند.
یکی از آنها تنها ۱۴ سال دارد، اما سرپرست خانواده است. وحید از همه کوچکتر است، اما همه اذعان میکنند که با همین سن کم، از بقیه بیشتر و بهتر کار میکند؛ خودش کمی خجالتی است، اما پس از مدتی احساس نزدیکی میکند و میگوید: «با پدر و مادرم ۱۴ نفر هستیم و من پسر بزرگ خانواده هستم. پدرم پیر است و یک کلیه ندارد به همین خاطر نمیتواند کار کند.»

وحید در جواب این که روزی چند ساعت کار می کند، میگوید: «هفت صبح از گاراژ بیرون میزنم و شب برای خواب برمیگردم. روزی ۳۰ تا ۴۰ کیلو ضایعات جمع میکنم و کیلویی ۱۵۰۰ تومان ارباب از ما میخرد.»
او در جواب این که آیا این درآمد خرج خانواده ۱۴ نفره را کفایت میکند، میگوید: «من نمیدانم؛ هر ماه میروم پول را به مادرم میدهم و برمیگردم گاراژ. نمیدانم برای آنها کافی است یا نه؛ بیشتر از این هم نمیتوانم کار کنم، مگر اینکه چرخ بخرم.»
وحید در ادامه میگوید: «ما از مشهد به این جا آمدیم. خانوادهام سمت ملارد زندگی میکنند، اما خودم در گاراژ ارباب در مشکین دشت میمانم که به اینجا نزدیک باشم. دو کلاس درس خواندم و از وقتی آمدیم این جا دیگر مدرسه نرفتم. یک برادر هفت ساله دارم که امسال باید میرفت مدرسه اما نشد. گفته بودند باید گوشی داشته باشد که فعلا نداریم.»
هادی کودک زباله گرد دیگری است که ۱۷ سال دارد و میگوید: «این جا یکی از گاراژهای ارباب است؛ سه گاراژ در کرج دارد و همه برای او کار میکنند. گاراژ مشکین دشت اطراف پارک ابراهیمآباد است. نزدیک ۲۰ نفر هستیم که شبها را آن جا میمانیم. کل گاراژ را اتاق اتاق کرده است. چند خانواده افغانی هم آن جا زندگی میکنند و به ارباب اجاره میدهند.»
هادی سواد خواندن و نوشتن ندارد. دستان زمخت و کاری دارد و محکم صحبت میکند. گویا که سردسته بچهها باشد، آنها را مدیریت میکند و به آنها خط میدهد که چه چیزی بگویند و چه چیزی را کتمان کنند. درباره خودش میگوید: «ما هم از مشهد آمدیم. پدرم فوت کرده و شش خواهر دارم که کوچک هستند و نمیتوانند کار کنند. مادرم در یک تولیدی لباس کار میکند و با خواهرانم شب را آن جا میخوابند. در واقع نگهبان هم هستند. من کار میکنم که آنها درس بخوانند.»

کبیر مهاجر افغانی ساکن گاراژ است که از همه بزرگتر است، اما رفتارش این را نشان نمیدهد و با این که جثه بزرگی دارد، اما به شدت زیر نظر هادی است. هادی میگوید: «کبیر مشکل روانی دارد و نمیتواند خوب صحبت کند. خانوادهاش تا چندوقت پیش این جا بودند، اما اکنون به افغانستان برگشتهاند و او همراه عمویش در گاراژ ماندهاند و همه درآمدش را برای مادرش به هرات میفرستد.»
کبیر با دستش چیزی به قطر یک بشکه را نشان میدهد و با لهجه پشتو میگوید: «بازوهای ارباب این قدر است و مدام تکرار میکند «کل گیتی برای ارباب است» که یعنی او خیلی ثروتمند است؛ گویا که چیزی و کسی را به جز ارباب نمیشناسد.
وقتی از کارفرمای شهرداری که همه او را ارباب صدا میکنند سوال میکنیم، هادی میگوید: «از اول همه او را ارباب صدا میکردند، ما هم میگوییم ارباب و ضایعاتمان را به او میفروشیم.»
هادی ادامه میدهد: «ارباب با شهرداری قرارداد دارد. این منطقه دست او است و ما باید تنها همین حوالی را بگردیم. اگر بیرون از این منطقه باشیم، ماموران شهرداری میآیند و ما را میبرند، اما مهرشهر و مهندسی زراعی، کلا دست ارباب است.»
وحید میگوید: «ارباب سه تا گاراژ دارد و ماشین مدل بالا سوار میشود. خیلی کارگر دارد و حسابی پولدار است. یک باشگاه بزرگ هم در تهران دارد. خودش مربی است.»
کودکان زباله گرد در جواب این که چرا برای خودشان کار نمیکنند و ضایعات را مستقیم به اداره پسماند نمیفروشند، میگویند: «از خود ما نمیخرند. اگر تنها باشیم وسایلمان را هم میگیرند و پس نمیدهند. چون برای ارباب کار میکنیم، اجازه داریم این منطقه را بگردیم.»
وقتی از وحید سوال میشود که آیا برادر بزرگتر از خودت نداری؟ خنده تلخی کرده و میگوید: «اگر داشتم این طور مجبور نبودم کار کنم.» این یعنی او پذیرفته بود، سرپرست یک خانواده است و باید جور آنها را بکشد.
وجه اشتراک همه کودکان زباله گرد، فقر، خانواده پرجمعیت و بیکاری است. وحید و هادی هیچ وقتی برای خودشان صرف نمیکنند. آنها در اوج نوجوانی، در اوج حساسیت سنی و بلوغی، در لحظاتی که نیازمند توجه، تفریح و شادی هستند، فقط و فقط کار میکنند که خانوادههایشان دوام بیاورند. روزهایی که باید صرف ساخت و تکامل شخصیت وحید و هادی بشود، به چرخیدن میان زبالهها میگذرد.
برگرفته از سایت بالاترین
به کانال صدای مردم در تلگرام بپیوندید