
از مستند غیررسمی تا رسمیت تبعیض
آن جلسات غیررسمی برپا بود و مردم معترض در خیابان رسماً گلوله خوردند و واقعا جان دادند و عدهای رسماً از صلابت و استواری رهبری سخن گفتند و او را نخ تسبیح اقتدار و یکپارچگی و تداوم ایران دانستند!… اینجاست که میگوییم سیاهی اینهمه معصیت را به یک خنده غیررسمی نمیتوان شست بلکه همان خنده و شوخی، دال بر سنگینی گناهی است که با ادعای دعا برای همه مردمان سبک نشود.
امیر آخولقه-کلمه: مستند غیررسمی که میکوشید تصویری از صمیمیت و شوخی و خنده رهبر به مردمی نشان دهد که از زبان او جز دشمن و جنگ و دفاع از شورای نگهبان و سپاه و محکومیت منتقدان و مخالفان و روزنامه نگاران نشنیده بودند، با ابهامات و پرسش های بی پاسخ بسیاری روبروست که صد مستند دیگر از این دست، حتی به سمت آن پرسش ها نیز نخواهد رفت چه رسد به پاسخ و زهی از پاسخ!
که در همان زمان که این گعده و خنده غیررسمی برپا بود فقیهی بلندمرتبه و آزادیخواه در قم به دلیل مخالفت با استبداد رای او و مظالم و دسایس منصوبان قضایی و هواداران فشاری اش، رسماً سرکوب شد و خانه و زندگی اش به یغما رفت.
در همان ایام که این شوخیهای غیررسمی رخ میداد، زندگی و امنیت و آینده دانشجویان در کوی دانشگاه رسماً از جانب نیروهای مورد تایید او نابود شد و پس از همان «پنجشنبه های پدرانه» قتل های زنجیره ای از جانب نیروهایی رخ داد که او را امام خود میخواندند و بعدها در بررسی و بازجویی آن قاتلان، به صراحت گفتند که مسئولیت شان نه کشف حقیقت و شناسایی آمر و آمران که متجسد ساختن مفروض «آقا»یشان بوده است تا دست اسراییل را از آستین خودسران اطلاعات بیرون بکشند؛ که حقیقت همان آمر به قتل ها بود و کشف حقیقت چونان کشف ولی فقیه از حکم او نشأت میگرفت.
در همان زمان که آن جلسات غیررسمی رهبرانه با اهالی فرهنگ و هنر صورت میگرفت تا دل ایشان شاد کنند و تبسمی به روی دشمن یاب وی بیاورند، مطبوعات منتقد و مستقل به شکل فله ای تاراج شد و به غارت رفت و آن احکام رسمی را « یک قاضی جوان شجاع» داد که نه اهل نماز بود و نه اهل انصاف اما متعبد به ولی بود و عبد آقا، و وظیفه این بنده این بود که سخن ولی اش که «مطبوعات پایگاه دشمن شده اند» را به منصه ظهور آورد و دهان منتقدان را رسماً و قانونی ببندد!
آن جلسات غیررسمی برپا بود و مردم معترض در خیابان رسماً گلوله خوردند و واقعا جان دادند و عدهای رسماً از صلابت و استواری رهبری سخن گفتند و او را نخ تسبیح اقتدار و یکپارچگی و تداوم ایران دانستند!
آن نشستهای غیررسمی تداوم داشت و مردی به نمایندگی از ملت در یکی از همین جلسات بر کودتای انتخاباتی ۸۸ شورید و بر شورای دستساز نگهبان او غرید و از خط قرمز خود که مردم بود سخن گفت و از رهبر خواست تا سخن ملت را در میانه میدان بشنود اما پاسخ رسمی این بود که خط قرمز ابطال انتخابات است و معنی اش: کسی حق تشکیک در عمل نظام را ندارد و نظام؟
نظام یعنی رهبر و منصوبان او ولاغیر!
نتیجه رسمی این اعتراض حصر رهبران جنبش سبز ایرانیان بود که اکنون به دههای رسید.
یک دهه زندان خانگی رسمی به جرم ایستادن بر حق ملت در برابر خندههای غیررسمی کسی که بزرگترین آمر و حامی کودتای ۸۸ بود.
این سالها گذشت و زندگی مردم ایران رسماً به فنا رفت و ارزش پول شان به شکل رسمی لحظه لحظه سقوط کرد و شمار ورشکستگان و بیکاران و بیماران و مهاجران از حد رسمیت گذشت اما جلسات غیررسمی رهبر و خنده و گعده ایشان برپا بود.
در همین ایام نیز کسانی که فقط نامه نوشته و خواستار استعفای رهبر به علت ناکارآمدی و مفاسد ناشی از حکمرانی او بودند، به زندان های طویل المدت گرفتار آمدند و کسی هم نپرسید یا نتوانست بپرسد که این رهبر غیر رسمی در این زمان کجا بود و چه میکرد که زندگی این بندگان خدا رسما به تاراج یک نامه رفت؟
کسی نفهمید یا نتوانست بفهمد که چرا این غیر رسمی بودن در مواجهه با مخالفان و منتقدان و حق گویان از تیغ تیز برا تر است؟
چرا نوبت به مردم که میرسد همه چیز رسمی است اما برای آقازادگان روحانی حامی رهبری و بیت او و سپاه او و قضای او و نهادهای او و موسسات مالی او همه چیز غیر رسمی است؟
قانون غیررسمی است؟
مواخذه غیررسمی است؟
سوال غیررسمی است؟
اسم این غیررسمی از قضای آنچه تاریخ این نظام شهادت میدهد، غیررسمی نیست که غیرقانونی است چون بنای قانون و تاسیس آن و اجرای ش در نظام روحانی نظامی ولایت فقیه بر اصل سرنوشت ساز و نظام ساز و مردم کش «تبعیض» استوار شده است.
اصل تبعیض است که بر زبان مسئول این نظام لنگ یمنی جاری میکند و در دست فرزندانش برج سازی و داروسازی رانتی و نشان شان: گرگ وال استریت!
اصل تبعیض است که نهادهای غول پیکر وابسته به رهبری را معاف از مالیات میسازد اما پیرمرد دستفروش را به چوب فلک شهرداری میبندد و خانه آسیه پناهی بیخانمان را بر سرش ویران میکند و جانش میستاند و فرزندان ملک سیستان در هوتک ها طعمه تمساح میسازد یا در گودال ها خانمان میدهد!
اصل تبعیض است که فرمانده نیروی هوایی سپاه را علیرغم شلیک موشک نیروی او به هواپیمای مسافربری و سه روز دروغگویی به عالم و آدم، همچنان عزیز میدارد و بر صدر مینشاند اما نوید افکاری را بی هیچ بینه و سندی بر دار میکند و جنازه روحالله زم را بر دار نگه میدارد تا مسئول مربوطه از خواب بیدار شود و شاهد این عدالت انقلابی باشد.
اصل تبعیض است که هفت تپه را به ویرانه بدل میکند، کارگرش را زندانی میکند و بیکار میسازد و کارگر دیگرش را اخراج میکند تا دست به خودکشی بزند اما عامل آن ویرانی و زندانی و خودکشی راست راست میگردد و از هزار بند و تنبان حضرات آویزان است تا حکم به عدالت نرسد!
اصل تبعیض است که پول برای خرید واکسن مردم مملکت نمیدهد٬ پژوهش و بهداشت مملکت را با نداشتن زجر میدهد، حقوق معلمان و پرستاران و پزشکان و کادر درمان را نمی پردازد و از حقوق بازنشستگان هم میزند و پول بنزین مردمان ش را به سه برابر افزایش میدهد و برایش آدم میکشد و ملت جان به لب رسیده به حبس میفرستد و به دار میکشد اما نوبت به مبارزههای پوک و پوچ و پرهزینه و بی دلیل و البته غیررسمی در یمن و لبنان و عراق و غزه که میرسد، جیبش پر پر است و اصلا صحبت جیب نیست! صحبت چمدان است و بحث از چند هزار تومان حقوق شهروندان ایران نیست. بحث از میلیون ها دلار است! در همان چمدان ها که روزگاری نه چندان دور، به دروغ گفته میشد برای روزنامهنگاران منتقد و بی خانمان اما شریف و با آرمان ایرانی میآید؛ از آن دروغ که از زبان روحانی ولایت پرست درآمد تا این راست که سرداران این نظام عمل کردند، راه چندانی نرفته اند اما پیمودن این راه همانا به مدد اصل تبعیض رسمیت یافته است.
همان اصل تبعیض که مشروعیت این نظام توزیع فقر و فساد را از ریشه تباه کرده و گواهی اهل دیانت و انصاف و عقل را بر درستی و صحت و سلامت خود سلب کرده است.
اینجاست که میگوییم سیاهی اینهمه معصیت را به یک خنده غیررسمی نمیتوان شست بلکه همان خنده و شوخی، دال بر سنگینی گناهی است که با ادعای دعا برای همه مردمان سبک نشود.
سم تبعیض را با خنده نمی کشند!
تبعیض به قانون عادلانه و آزادی مردمان درمان شود.
به کانال صدای مردم در تلگرام بپیوندید
@sedayemardomdotnet