شاعری بدون جهانبینی، پشیزی ارزش ندارد
برای مبارزه با تأثیرهای مخرب عملکرد خائنانه رژیم ولایی به عزمی ملی نیاز است تا بهمدد آن، بسترسازیای مناسب بهمنظور فراگیری علم و دانش از طریق مطالعهٔ کتابهای غیردرسی و داشتن برنامهای علمی و هدفمند بتوان جامعه را از سمپاشیهای ولایی رها ساخت. مسلماً با اراده و پشتکار و تلاشی خردورزانه میشود و میبایست به این هدف انسانی نائل آمد…..
لنگ و لونک و خفته شکل و بی ادب
سوی حق می غیژ و او را طلب
دوست دارد دوست این آشفتگی
کوشش بیهوده به از خفتگی
«مولوی»
همدلی – علی نامجو، ایرانیان در جهان به فرهنگ غنی و کهن خود میبالند؛ فرهنگ رشکآوری که از اضلاع درخشانی همچون ادبیات، شعر و البته موسیقی تشکیل شده است. آنچه موسیقی را برجسته میکند، ردیف، دستگاه و گوشههای منحصربهفردی است که با شیوههای آوازی متمایزی از گذر سالیان طولانی به امروز رسیده است. بزرگانی بسیاری، آشکار و نهان تلاش کردند تا موسیقی ردیفی دستگاهی ایران در روزگار هجوم و ظهور سبکهای گوناگون محفوظ بماند. محمدحسین سیفیزاده، یکی از همان بزرگان است؛ گنجینهای زنده از سازوآواز و در معنای گستردهتر، تاریخ شفاهی موسیقی ایران. او نزد استادانی تلمذ کرده که دیدار هر یک از آنها شاید بهمثابه آرزویی برای جوانان علاقهمند به آواز باشد.
محمدحسین سیفیزاده از محضر اسماعیل مهرتاش، محمود کریمی، فریدون جنیدی و محمدرضا شجریان بهرهها برده و البته با تجمیع آموزههای این بزرگان، به درک و شیوهای مستقل دست یافته است. ۱۶دیماه، آغاز هفتادمین سال زندگی محمدحسین سیفیزاده؛ پیشکسوت توانمند عرصه موسیقی است. به همین بهانه به سراغ این استاد موسیقی ایرانی رفتیم تا از مسیر پرفرازونشیبی بگوید که طی کرد تا به امروز برسد. او آواز را محملی برای شعر دانست و البته از آفت شباهت گفت که در روزگار کنونی به جان موسیقی ایران افتاده است. جانمایه گفتوگو با استاد محمدحسین سیفیزاده؛ همسر بانو معصومه مهرعلی؛ از زنان نامدار آواز در این ملک و پدر سارنگ و ارژنگ سیفیزاده از جوانان خوشنام فعال در عرصه موسیقی را در ادامه میخوانید:
ورود شما به عرصه موسیقی چگونه رقم خورد؟
سال ۱۳۳۰ در کرمانشاه متولد شدم. دوران کودکی و بازیگوشیام در محله قدیمی زادگاهم گذشت. سال ۱۳۴۶ یا ۱۳۴۷ به تهران آمدم. پدر و مادرم در کرمانشاه زندگی میکردند و من بهتنهایی راهی پایتخت شدم. همان زمان سعی کردم موسیقی را پی بگیرم، چون علاقهای ذاتی به موسیقی داشتم. در آن سالها نتوانستم به کلاسهای موسیقی راه پیدا کنم. تنها ۱۴ یا ۱۵سال سن داشتم و امکان حضور در کلاسها وجود نداشت، اما به قطعات موسیقی بهویژه در برنامه رادیویی «گلها» گوش میدادم. صدای آقای «ایرج» را بسیار دوست داشتم و هنوز هم دوست دارم. در همان ایام به سبک و شیوه ایشان میخواندم. در ادامه به سربازی رفتم و بعد از پایان دوران خدمت؛ از سال ۱۳۵۰ توفیق حضور در محضر استاد اسماعیلخان مهرتاش در خیابان لالهزار را پیدا کردم و به جرگه شاگردان ایشان پیوستم. حضور در کلاسهای استاد مهرتاش تا انقلاب ادامه پیدا کرد. ایشان دو سال بعد از انقلاب درگذشت و من در کلاسهای آزاد استاد محمود کریمی شرکت کردم. تا وقتی استاد کریمی در سال ۱۳۶۳ از دنیا رفت، شاگرد ایشان در بخش شبانه هنرستان موسیقی بودم.
در ادامه چه مسیری را در آموزش موسیقی پیمودید؟
بعد از مدت کوتاهی که در خدمت استاد کریمی بودم، توانستم به محفل روانشاد استاد محمدرضا شجریان راه پیدا کنم. حدود دو، سه سال در خدمت ایشان بودم. البته در این مدت تحقیقاتم بهصورت مداوم ادامه داشت. سبک و شیوههای مختلف مثل سبک خواندن روانشاد «نکیسا»، تعزیهخوان بزرگ، یا روش آقای بنان را از روی نوارها و صفحات گرامافون تمرین میکردم. به دلایل مختلف مقدور نبود در کلاسهای چنین استادانی شرکت کنم، به همین دلیل به تمرین از روی نوار میپرداختم. از طرفی استادی چون «نکیسا» دیگر در قید حیات نبود و از سوی دیگر کهولت سن آقای بنان اجازه نمیداد خدمت ایشان برسم. در آن دوره آقای بنان تقریباً هیچ شاگردی را به محضر نمیپذیرفت و اصلاً محفلی نداشت. البته ایشان در دوران جوانی به تدریس موسیقی مشغول بود، اما بعدها تن به آموزگاری نداد.البته همان اوان که در کلاسهای استاد کریمی حاضر بودم، توانستم به خدمت زندهیاد جلال ذوالفنون نیز برسم و مدتها شاگرد ایشان باشم. چندی بعد استاد ذوالفنون از ایران مهاجرت کرد و دیگر نتوانستم در کلاس ایشان شرکت کنم، در ادامه به هنرستان نزد زندهیاد وحدانی رفتم و از محضر ایشان بهره بردم. وقتی آقای ذوالفنون به ایران برگشت، دیگر نتوانست در تهران ساکن باشد و در کرج اقامت گزید، من نیز به دلیل فاصله جغرافیایی نتوانستم بار دیگر خدمت ایشان برسم. البته گاهی استاد ذوالفنون را ملاقات میکردم، اما نمیتوانستم بهصورت مستمر در کلاسهای ایشان شرکت کنم.روزگار سپری شد و چون عشق وافری به موسیقی و آواز داشتم، توانستم سطح آگاهی خود را تا اندازهای بالا ببرم که بتوانم منشأ اثری باشم؛ بهویژه درباره فهم شعر که موضوعی بسیار خاص و قابلتوجه است؛ شاید بیشتر از ردیف، توجه به خود شعر اهمیت دارد.
چرا شعر را حتی مقدم بر ردیف میدانید؟
آواز، محملی برای بیان شعر است. ساز من درواقع مکملی بود تا بتوانم آوازم را پیش ببرم، نه اینکه صرفاً نوازنده سهتار باشم، ولی با کمک سازم توانستم مرکبخوانیها و مدگردیها را به دلیل تسلط بر ساز بهخوبی درک کنم و روشهای گوناگون خواندن مثل مختلفخوانی و مرتبخوانی را به صورت مستدل و منطقی فرابگیرم.
کدامیک از اجزای موسیقی برای شما جذابیت بیشتری داشته و دارد؟
فردی که پای در وادی هنر دارد، نمیتواند خود را محدود به حوزهای خاص کند، چون عالم هنر متشکل از رشتههایی بههمپیوسته بوده و تمام عوالم هنر به این رشته، متصل هستند. هر یک از هنرمندان بر یکی از این حوزهها مسلط میشوند، اما یک آهنگساز خوب میتواند آوازخوان یا نوازنده خوبی نیز باشد یا یک نوازنده خوب در عرصه فیلمسازی هم موفق عمل کند یا حتی شاعری خوب میتواند موسیقیدان خوبی باشد. ترکیبات عالم هنر از یکدیگر جداییناپذیر هستند و پیوندی عمیق با یکدیگر دارند. همانطور که پیشتر گفتم علاقه وافری به موسیقی داشتم و به همین علت، چند حوزه از عالم هنر را دنبال کردم. در سالهای دهه هفتاد، به دلیل تنگی گذرگاه اجرای موسیقی، بهیکباره به شعر روی آوردم. خودم اراده نکردم تا شاعر شوم، بلکه قلیانی در من ایجاد شد. پیشتر چنین بر شعر متمرکز نبودم، اما بعدازآن تاریخ، اتفاقی در من متولد شد و توانستم شعر بگویم. البته امروز که با شما صحبت میکنم مدتهاست برای سرودن شعر، دستبهقلم نبردهام و اساساً در شعر کمکار شدهام.
چرا از شعر و شاعری دور شدهاید؟
به دو دلیل؛ اول به خاطر شرایط زندگی و نداشتن برخورد بهاندازه کافی. البته اپیدمی کرونا هم تأثیر داشته و ما را از دیدارهای دوستان محروم و حتی عبور از کوچه و خیابان را محدود کرده است. نکته بسیار مهم دیگری نیز وجود دارد؛ زبان فارسی، زبانی آهنگین است و انسانها بهراحتی میتوانند به این زبان شعر بگویند، اما اگر فردی جهانبینی نداشته باشد، شعر او پشیزی ارزش ندارد. اگر به تابلوهای راهنمایی و رانندگی دقت کنیم، میبینیم بهطور مثال نوشته شده:«سرتاسر این سمت توقف ممنوع»؛ این جمله، یک شعر است یا وقتی میگویند: «کرم بزن به دستت»، میبینیم کاملاً وزن دارد.
حتی وقتی حرف میزنم و قصد شعر گفتن ندارم، بازهم صحبتهایم آهنگ دارد. همانطور که اشاره کردم زبان فارسی کاملاً آهنگین بوده و شعر گفتن بسیار راحت است، بنابراین فردی میتواند ادعای شاعری کند که صددرصد جهانبینی داشته باشد. صرفاً جور کردن قافیه و ادای موزون مطلبی، شاعری نیست. با جدیت روی این موضع میایستم، به همین دلیل هرگاه دستبهقلم میبرم، ابتدا کل ادبیات ایران و زندگی بشر را از ذهن میگذرانم تا ببینم؛ آیا آنچه امروز میخواهم بنویسم تکراری است و اصلاً به درد شخصی میخورد؟
از نگاه شما چگونه میتوان در دوره حاضر به چنین تمایزی در سرودن شعر دست پیدا کرد؟
در ادبیات فارسی، پدیدهای داریم که شاعران و ادبا باید مدنظر قرار بدهند. مرحوم «همایی» از گزینهای پیش روی شاعران برای انواع سرقتها صحبت میکند. این اتفاق بهصورت ناخودآگاه برای شعرا رخ میدهد و آنها باید مراقب باشند تا شعرشان از این دستهها مبرا باشد. بهطور مثال «حافظ» شعری سروده و بعدها صدها و شاید هزاران نفر تقلید کرده و همان موضوع را دوباره مطرح کردهاند که به نظرم حلاوتی ندارد. اگر قرار است فردی شعر بگوید باید از دستههای موردنظر «همایی» نباشد. البته معتقد نیستم تماماً تعمدی در کار است و شاعری آگاهانه سخن دیگری را محمل کار خود قرار میدهد، بلکه ناخودآگاه چنین میکند، چون گوش او پُر از شعر گذشتگان است، مثل اتفاقی که در موسیقی و تصنیفسازی رخ میدهد.
بهقدری موسیقیها و تصانیف در روزگار کنونی به یکدیگر نزدیک است که شاهد تداخل هستیم؛ دلیلش نیز همان سرقتهای ناخودآگاه است، ازاینرو در شعر، کمکار شدهام. به ۷۰سالگی قدم گذشتهام و شاید کهنسالی و پای در دنیای دیگری گذاشتن سبب شده کمکار و سنگین شوم، چراکه به چابکی گذشته نیستم. تقریباً دیگر ساز هم نمیزنم، اگر شعری در من بجوشد نیز ابتدا وارسی میکنم حتماً درست باشد و البته مبتلا به گزینههای سرقتهای ناخودآگاه نبوده و همچنین سرایش آن شعر، ضرورت داشته باشد. متأسفانه امروز بسیار میبینیم افرادی شاعری میکنند، اما شاعر نیستند. آنها باید روی خود کار کنند تا به جهانبینی برسند و بعد دستبهقلم ببرند.
شما از محضر فریدون جنیدی نیز بهره بردید. روزهای حضور در کلاسهای او چطور بود؟
جناب جنیدی، استاد ارجمند و یگانه مردی است که در روزگار ما بیادعا در عرصه فرهنگ ایران باستان کار میکند. ایشان مشرف به بسیاری از رموز زبان فارسی از گذشتههای دور تا به امروز بوده و خود را وقف فرهنگ ایرانی کرده است. آنچه درباره استاد جنیدی بسیار مهم جلوه میکند و نشان از ایثار و بزرگی این بزرگمرد دارد، این است که شماره تلفن ایشان در اختیار تمام محققان قرار دارد. هر که هر سؤالی داشته باشد در هرلحظه از شبانهروز زنگ میزند و از استاد میپرسد، ایشان نیز بدون هیچ ادعا و چشمداشتی پاسخ میدهد؛ چنین کاری از هرکسی ساخته نیست. در کلاسهای شاهنامهخوانی استاد جنیدی نیز شرکت کردم. از سعادت حضور در محفل استاد جنیدی خرسندم. هرازگاهی نیز به منزل ایشان میروم و از دانش و منش ایشان بهره میبرم؛ اتفاقی که مایه افتخار من است.
همانطور که اشاره کردید شاگرد استادان بزرگی مثل اسماعیل مهرتاش، محمود کریمی و محمدرضا شجریان بودهاید. اگر بخواهید هرکدام از این استادان را وصف کنید، درباره آنها چه خواهید گفت؟
یکی از ویژگیهای بارز و متمایز استاد مهرتاش این بود که در تمام عمر خود از هیچ شاگردی شهریه نگرفت. ایشان هفتهای دو جلسه در کلاس حاضر میشد؛ افراد مشتاق گروهگروه میآمدند و استاد هرگز نمیپرسید افرادی که آمدهاند چه کسانی هستند. در «جامعه باربد» افتخار شاگردی استاد مهرتاش را داشتم، گاهی اوقات ۱۰ نفر در کلاس حاضر بودند و گاهی ۶۰ نفر در کلاس شرکت میکردند، تا حدی که جایی برای نشستن پیدا نمیشد. کارمند بانک، دانشجوی رشته پزشکی و مکانیک بهصورت همزمان در کلاسهای استاد مهرتاش کنار یکدیگر بدون هیچ تبعیضی مینشستند و ایشان هر آنچه میدانست را بهوسیله سازوآوازش و با کمک گرفتن از شاگردان قدیمیتر خود به ما یاد میداد. به خاطر دارم آقای محمد منتشری از شاگردان قدیمی و برجسته استاد مهرتاش در غیاب ایشان بهعنوان خلیفه، کلاس را اداره میکرد. البته آقای منتشری در زمان حضور استاد مهرتاش در کلاس نیز کنار ایشان مینشست و استاد برای بیان بهتر به آقای منتشری اشاره میکرد تا بخواند و ما متوجه شویم. استاد مهرتاش زندگی خود را وقف موسیقی کرد و آموزگاری بسیار عالی به شمار میرفت.نکته دیگری بسیار مهم است؛ تمام افرادی که از کلاس استاد مهرتاش فارغالتحصیل شدند، مثل آقایان جمال وفایی، محمدرضا شجریان و محمد منتشری، هرکدام مستقل از آموزشهایی که دیدند، شخصیت آوازی خاصی داشتند و هیچیک شبیه به یکدیگر نشدند، اما متأسفانه در حال حاضر اینگونه نیست. امروز هر که آموزش میدهد، سعی میکند شاگردش را شبیه به خود کند و این مسئله، بزرگترین ایرادی بوده که به موسیقی ما وارد شده است.
وقتی برنامه «گلها» از رادیو پخش میشد، هر وعده خوانندهای به اجرای برنامه میپرداخت که سبک و شیوه خوانندگی او به هیچ آوازخوان دیگری شباهت نداشت، بهطور مثال هیچکس نمیتوانست بگوید آقای «ایرج» شبیه به «محمودی خوانساری» میخواند یا صدای او به «بنان» شباهت دارد. هیچ مخاطبی چنین تصور یا اشتباهی نمیکرد، اما اکنون برخی آواز میخوانند و بسیاری فکر میکنند صدای شجریان است.البته نقصی به کار آقای شجریان وارد نیست؛ به نظر من نقص در آنهایی است که در این رشته تلمذ میکنند. تعصب برخی از آموزگاران نیز مؤثر است که سعی میکنند شاگردان را مثل خود پرورش دهند. یکی از برجستهترین خصلتهای استاد مهرتاش همین بود که شاگردانی با شیوه آوازی مستقل پرورش داد.
محمود کریمی و محمدرضا شجریان را چگونه موسیقیدانان و آموزگارانی توصیف میکنید؟
در برخوردی که با استاد شجریان داشتم متوجه شدم ایشان بسیار با شعر کلنجار میرود. استاد شجریان بسیار عالی میتوانست شعر را بتاباند؛ این خصلت بزرگترین وجه آوازی استاد شجریان بود که از ایشان دریافت کردم. استاد کریمی نیز حقیقتاً آرشیوی غنی و بسیار محکم از ردیف آوازی ایران بود. ایشان با ابتکار خود، تعدادی از گوشههای سازی مانند «قجر» را وارد آواز کرد که البته از این بابت انتقاداتی نیز نسبت به ایشان مطرح شد. به یاد دارم که برخی میگفتند: «چرا استاد کریمی چنین کاری را انجام داده است» ولی معتقدم کار ایشان نیز بسیار عالی بود. میتوان فهرستی از ابتکارات استاد محمود کریمی تهیه کرد که تنها به خودش تعلق داشت.
به کانال صدای مردم در تلگرام بپیوندید
@sedayemardomdotnet