در محوطه تئاتر شهر تهران چه می گذرد؟
عدهای ادعا میکنند دستفروشی و رفت و آمد گیها و ترنسها (تراجنسیتی) به محوطه تئاتر شهر، این نماد فرهنگی تهران را به خطر انداخته است. شهرداری تهران هم به این بهانه در نظر دارد با حصارکشی با پدیده دستفروشی و تنفروشی مقابله کند. حصارکشی مخالفان و موافقانی در شورای شهر تهران و در بین هنرمندان تئاتر دارد. صرف نظر از آنکه در خبرهای روز چه میخوانیم، به پارک دانشجو و تئاتر شهر رفتیم که ببینیم فضا چگونه است. دستفروشان چه میکنند و گیها و ترنسها و همینطور هنرمندان تئاتر که از امکانات تئاتر شهر استفاده میکنند چه گرفتاریهایی دارند. یکی از ترنسها میگوید: ما نمیتوانیم اینجا را ناامن کنیم، این دیگراناند که برای ما اینجا را ناامن میکنند. یک گزارش میدانی از تئاتر شهر……
از مقابل تئاتر شهر که در دوران همهگیری ویروس کرونا فعالیتی ندارد، به سمت پارک دانشجو که پیش میروم، آنچه بیشتر از همه چیز توجهام را جلب میکند، تعداد دستفروشها است که در کنار هم بساطشان را پهن کردهاند. از جوراب و گردنبندهای زینتی تا جگر و قلوههای به سیخ کشیده…
از یکی از دستفروشها که مقابل ساختمان تئاتر شهر لباس میفروشد، میپرسم چرا این مکان را انتخاب کردید؟
جواب میدهد: رفت و آمد اینجا زیاد است. مردم از هر طرفی میآیند و از اینجا میگذرند.
میپرسم: مردمی که برای تماشای تئاتر میآیند، باید از میان وسایل شما رد شوند، به نظرتان رفت و آمد برایشان سخت نشده است؟
با بیمیلی جواب میدهد: اگر میتوانند در این شلوغی، جای پارک پیدا کنند، میتوانند از اینجا هم رد شوند (به وسایلی که روی زمین چیده، اشاره میکند) الان هم که تعطیل است و رفت و آمد داخل ساختمان نیست.
از دستفروش دیگری که سیخهای جگر و قارچ را روی منقل گذاشته -چند پسر جوان کمی آنطرفتر روی چهارپایه نشستهاند و منتظر غذا هستند- میپرسم، شما چرا اینجا را انتخاب کردید؟
جواب میدهد: نزدیک پارک است و مردم بیشتر اینجا جمع میشوند، حرف میزنند، گرسنه میشوند و من در خدمتشان هستم.
میپرسم: قبلا کجا بودید؟
جواب میدهد: محدوده بهار شیراز. الان مدتی است اینجا کار میکنم.
میپرسم: آیا هر روز میآیید؟
میگوید: بله. هر روز اینجا هستم. قبلا ظهرها میآمدم و جا برای وسایلم نبود. الان صبح زود میآیم تا کسی جایم را نگیرد.
میپرسم: چطور مشخص میکنید که اینجا جای شما است؟
همینطور که سیخهای جگر را پس و پیش میکند، میگوید: اینجا جای من است، هر روز میآیم و به این جا عادت کردهام. دوست ندارم آنطرفتر باشم یا اینطرفتر. همین جای خودم بهتر است.
میپرسم: اگر آمدید و جایتان پر شده بود، چکار میکنید؟
بدون معطلی جواب میدهد: آنها که من را میشناسند، این کار را نمیکنند، اگر هم تازهوارد باشد، تذکر میدهم.
از کنار چند دستفروش دیگر رد میشوم و وارد پارک دانشجو میشوم. بیشتر صندلیها پر است، چند نفر شطرنج بازی میکنند و چند نفری هم به تماشا ایستادهاند. چند نفر روی نیمکت نشستهاند و با همدیگر حرف میزنند. همه چیز آرام به نظر میرسد، سر برمیگردانم و به سمت یکی از ترنسها که ماسک زده و کنار مجسمهای ایستاده. به طرفش میروم.
سوالم را اینطور میپرسم: چه مشکلاتی در این پارک دارید، آیا مردم با شما مهربان هستند؟
یکی از دگرباشان در محوطه تئاتر شهر: مردم نمیتوانند ما را درک کنند، ما نمیتوانیم اینجا را ناامن کنیم، مردم برای ما اینجا را ناامن میکنند. بعضی خانوادهها، بچههایشان را از خانه بیرون کردهاند، به اینجا میآیند و برای اینکه دوام بیاورند گاهی کارهایی هم میکنند تا پول دربیاورند و غذا بخورند وگرنه باید از گرسنگی بمیرند.
جواب میدهد: مردم، ما را میبینند و بهخاطر لباسها و طرز رفتارمان میخندند و مسخره میکنند. مشکل اصلی به خانوادهها مربوط میشود. مادرم مدام به من میگوید، پسر بزرگ کردهام که در لباس دامادی ببینم، من هم جواب میدهم، حالا یک بار هم در لباس عروسی ببین، هیچ اتفاقی نمیافتد!
میپرسم: غیر از مردم و خانواده چه مشکلات دیگری دارید؟
جواب میدهد: از طرف امنیت اخلاقی، بارها دستگیر شدهام، بازدید بدنی شدهام، بیشتر آنها ناآگاه هستند. میخواهند ببینند چه نوع موجوداتی هستیم!
بعد اینطور ادامه میدهد: هر چه قدر هم اینجا سخت و دردسر داشته باشد، مثل خانه من است و دوستانم مثل خانواده من هستند. اینجا دور هم جمع میشویم، حرف میزنیم و مشکلاتمان را فراموش میکنیم.
زمانه – سحر مشرقی
به کانال صدای مردم در تلگرام بپیوندید